پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
حقیّت
حقیّت
امم
امم
ذریه
ذریه
ذریه
ذریه
ذریه
- تیره گشتن چراغ زمان ؛ کنایه از مردن و فرونشستن چراغ عمر است : سرانجام مرگ آیدت بی گمان دگر تیره گردد چراغ زمان. فردوسی.
سال و زمانه
چراغ زمانه/چراغ زمان. [ چ َ / چ ِ غ ِ زَ ن َ / ن ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) خورشید و آفتاب. چراغ روز. چراغ جهان : همه شب همی راند خود با گروه چو خو ...
زمانه سر آمدن ؛عمر پایان یافتن. مرگ فرارسیدن : خم آورد پشت دلیر جوان زمانه سر آمد نبودش توان. فردوسی. که بر من زمانه کی آید به سر کراباشد این تاج و ...
زمانه ٔ حال
زمانه ٔ حال
زمانه ٔ حال
زمانه ٔ حال
زمانه ٔ حال
زمانه ٔ حال
زمانه || عمر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : مرا بیش از این زندگانی نبود زمانه نه کاهد نه خواهد فزود. فردوسی ( یادداشت ایضاً ) .
- زمانه فرازآمدن ؛ رسیدن اجل. مردن : رخت برگیر از این سرای کهن پیش از آن کآیدت زمانه فراز. سنائی. - زمانه فرازرسیدن کسی را ؛ مردن او. ( یادداشت ...
جهان دیدگان
- زمانه دیده ؛دنیادیده. مجرب : کار آن پادشا گزیده بود که حکیم و زمانه دیده بود. سنائی.
- زمانه دیده ؛دنیادیده. مجرب : کار آن پادشا گزیده بود که حکیم و زمانه دیده بود. سنائی.
- زمانه دیده ؛دنیادیده. مجرب : کار آن پادشا گزیده بود که حکیم و زمانه دیده بود. سنائی.
- زمانه دیده ؛دنیادیده. مجرب : کار آن پادشا گزیده بود که حکیم و زمانه دیده بود. سنائی.
ابن الوقت
زمانه ساز/دار ، ابن الوقت
ابن الوقتی
ابن الوقتی
زمانه دار
زمانه سازی/داری ، ابن الوقتی
زمانه ساز
- زمانه ساز ؛ کسی که موافق و سازگار با روزگار باشد. ( ناظم الاطباء ) . آنکه بمقتضای رسم و عادت زمانیان معاش کند. ( آنندراج ) . ابن الوقت. زمانه ساز ...
سخط
سخط
سخط
سخط
مورد غضب واقع شدن/گشتن
فراش غضب
فراش غضب
به ظهور رسیدن:آشکار شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۶۳ ) . ( برگرفته از یادداشت جناب علی باقری )
به ظهور رسیدن:آشکار شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۶۳ ) . ( برگرفته از یادداشت جناب علی باقری )
به ظهور رسیدن:آشکار شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۶۳ ) . ( برگرفته از یادداشت جناب علی باقری )
به ظهور رسیدن:آشکار شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۶۳ ) . ( برگرفته از یادداشت جناب علی باقری )
به ظهور رسیدن:آشکار شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۶۳ ) . ( برگرفته از یادداشت جناب علی باقری )
هرگاه ( حرف، قید ) اگر، چنانچه.
هرگاه ( حرف، قید ) اگر، چنانچه.
هرگاه ( حرف، قید ) اگر، چنانچه.
هرگاه ( حرف، قید ) اگر، چنانچه.