پیشنهادهای حسین امیری (٣٢)
کوءود ، کودتا، کئود گردنه دشوار ، گردنه دشوار گذر ، دشوار ( و عقبه ای است کئود و گریوه ای مشکل رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، نفی خواطر
دسترسی ، رسیدن ، وارد شدن رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، بخش بیست سه و چهار و پنجم ( و این سه مرحله از مهمات وسائل وصول است به مقصد ، بلکه مم ...
صرف ( الصّرف ) : نافله ( نماز نافله ) کتاب بحر المعارف ، مولی عبدالصمد همدانی . باب دوازدهم . در ترک لقمه حرام و شبه ناک امام جعفر صادق علیه السلام: ...
ایش تُ وی در گویش نیشابوری به مفهوم حالت چطور ه ایش تُ وِن به مفهوم حالتون چطوره ( جمع )
ishtoven در گویش نیشابوری به معنی :حالت چطور است ایشتُوْ : چه طور
یارستن : توانایی و جرأت داشتن و جسارت داشتن است نیارستن : جرأت نکردن و جسارت نداشتن است همه موبَدان، سرفِکنده ، نِگون چرا؟ کَس نیارِست گفتن، نه چون ...
کَت که ما را مَکُش تا یَکی نَوْ هنر بیاموزی از ما، کَت آید به بَر فردوسی ، پادشاهی تهمورس در اینجا کَت به معنی تخت پادشاهی ، اریکه و سریر ؛ بَوَد
زدن ، وارد آورد ضربه بر هر چیزی که ایجاد صدا یا تغییری گردد زخم کوس : بر طبل کوبیدن زخم زبان : ضربه و دردی که حرف بر روان وارد میکنند که ایجاد درد وخ ...
جْمِلی : دو قلو گویش نیشابوری
چاره گری بسی رنج برد اندران روزگار به افسون و اندیشه بیشمار فردوسی ۳۲۵
خُووَر گویش نیشابوری
گرد و غبار بسیار ، طوفان خاک گویش نیشابوری
گَرد و دیلّخْتْ dillaxt گرد و غبار ، طوفان خاکی ، غباری که از زمین به آسمان برخیزد
دیلَّخْتْ dillaxt گرد و غبار ، طوفان خاک گویش نیشابوری
کِشال یا کَشال بر روی زمین کشیدن کسی یا چیزی گویش نیشابوری :کْشَلَهْ
۱. حمل کننده ، جابجا کننده ، گویش افغانستان که به نظرم درست بوده و ریشه های پارسی را بِهْ گُزین کرده اند کَس کَش : راننده تاکسی و خودرو عمومی ۲. بِک ...
فردوسی ستم باد بر جان او ، ماه و سال کجا ، بر تن شاه شد، بدسگال
هنگام ، وقت ، زمانه فردوسی که: به آغاز ، چون؟ داشتند که ایدون، بما، خوار بُگذاشتند چگونه؟سرآمد به نیک اختری بَریشان، همه روز گُنداوَری رجوع به فرهنگ ...
گندآوری لغت نامه دهخدا گندآوری . [ گ ُ وَ ] ( حامص مرکب ) سپاهیگری و مردانگی . ( از فرهنگ اسدی نخجوانی ) . دلاوری . جنگجویی . صفت گندآور : بدان تا ز ...
به کاوس گویم که این از من است چُنین کُشته ی ریمَن آهَرْمَن است فردوسی
به کاوس گویم که این از من است چُنین کُشته ی ریمَن آهَرْمَن است فردوسی
زنی بود با او به پردهَنْدَرون پُر از جادوی بود و بند و فُسون فردوسی
تاوان گناه ، مکافات ، جزا ، عقوبت کردن ببینم کزین دو ، گُنهکار کیست به پادافرهِ بَد ، سَزاوار کیست فردوسی در برخی نسخه های شاهنامه _ بادافره _ نوشت ...
بدو گفت : ازین غم میندیش هیچ هُشیواری و رایِ دانش بسیچ فردوسی
چُنین گفت با دل که از کار دیو مرا دور داراد گیوان خَدیو فردوسی
به خان کی آرش همان نیز هست ز هر سو بیارای و بپساو دست فردوسی
کَوَرْشان ماوراء النهر زمین کَوَرْستان بُد از پیشتر که خوانی همی ماوراءالنهر در فردوسی زمین کورشان وُرا داد شاه که بود از سزای بزرگی و گاه چُنین خو ...
کَوَرْشان ماوراء النهر زمین کَوَرْستان بُد از پیشتر که خوانی همی ماوراءالنهر در فردوسی زمین کورشان وُرا داد شاه که بود از سزای بزرگی و گاه چُنین خو ...
همه یالِ اسپ از کران تا کران بر اندوده مُشک و می و زعفَران فردوسی
گُسی کرد از آن گونه او را به راه که شد بر سیاوُش نَظاره سپاه فردوسی
بگفتند با شاه کاوس کی که بر خوردی از ماه فرخنده پی فردوسی
به مشکوی زرین کنم شایدت سر ماه رویان کنم بایدت فردوسی