پیشنهادهای سامان یوسفی (٥٠)
اسم: مازیار ( پسر ) ( فارسی ) ( تلفظ: māzyār ) ( فارسی: مازیار ) ( انگلیسی: mazyar ) معنی: صاحب کوهستان، ( = ماه ایزدیار، مازدیار ) ، صاحبِ کوه ماز، ...
احسنت. [ اَ س َ ] ( ع صوت ، اِ ) کلمه مدح ، بمعنی نیکو کردی. مرحبا! آفرین ! زه ! خَه ! شاباش ! بنام ایزد! شاد باش. علیک عین اﷲ. ( شعوری ) منبع. لغت ...
اسم: کمال ( پسر ) ( عربی ) ( مذهبی و قرآنی ) ( تلفظ: kamāl ) ( فارسی: کمال ) ( انگلیسی: kamal ) معنی: آخرین حد چیزی، نهایت، بی عیب و نقص بودن، خردمن ...
هویه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) هوبه. ( برهان ) . دوش و کتف. ( آنندراج ) ( برهان ) . || پشتی و حمایت. ( آنندراج ) ( برهان ) . هوبه. ( برهان ) . رجوع به هو ...
حداد. [ ح ِ ] ( ع مص ) ترک زینت زن که شوهر او وفات کرده. ( اقرب الموارد ) . جامه سوک پوشیدن زن در عزا و سوگواری شوی. سوک داشتن زن بر مرده. ( تاج المص ...
اسم: سحر ( دختر ) ( عربی ) ( طبیعت، مذهبی و قرآنی ) ( تلفظ: sahar ) ( فارسی: سَحر ) ( انگلیسی: sahar ) معنی: سپیده دم، پگاه، از نیمه شب تا اذان صبح، ...
لباس. [ ل ِ ] ( ع اِ ) هرچه درپوشند. پوشیدنی. پوشاک. پوشش. بالاپوش. جامه. کِسوَت. ( منتهی الارب ) . کَسوَة. بزّه. زی . قِشر. قبول. مِلبَس. لبس. لبوس. ...
خطا. [ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ خُطوَة و خَطوَة. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) . خطا. [ خ ِ / خ َ ] ( از ع ، اِ ...
خط. [ خ َطط ] ( ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) . منه : خط المراءة خطا. ( منتهی الارب ) . || کم و ان ...
سامان ( پسر ) ( فارسی ) ( تاریخی و کهن ) ( تلفظ: sāmān ) ( فارسی: سامان ) ( انگلیسی: saman ) معنی: سرزمین، مکان، ترتیب و روش کاری، ثروت، توانایی، صب ...
به استناد معنی واژهٔ خانه در تمام لغت نامه فارسی گفته شده �خانه جایی است که در آن آدمی سکنی می کند. �در زبان فارسی میانه این کلمه به صورت خانک یا خان ...
اسم: آفتاب ( دختر ) ( فارسی ) ( طبیعت، کهکشانی ) ( تلفظ: āftāb ) ( فارسی: آفتاب ) ( انگلیسی: aftab ) معنی: نور خورشید، روشنایی، خورشید، شمس، ستاره ی ...
اسم: طوطی ( دختر ) ( فارسی ) ( پرنده ) ( تلفظ: toti ) ( فارسی: طوطی ) ( انگلیسی: toti ) معنی: نام نوعی پرنده، پرنده ای که بیشتر در نواحی استوایی و ج ...
واژه طوطی. ( اِ ) پرنده ای است سبزرنگ از طایفه پسیتاسیده. و بمناسبت سهولت تقلید آوای آدمی قابل ملاحظه است. طوطیان عموماً در نواحی گرم و رطوبی افریقا ...
مجامع. [ م َ م ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مجمع [ م َ م َ / م َ م ِ]. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) . جاهای جمع شدن. ( غیاث ) . ...
برابر پارسی: انجمن ها، انجمن ها، گردهمایی ها
فارسی به عربی احمق , سخریة , فلاح , محشة , مضحک , مهرج , مهزلة
فارسی به عربی غیر مبرر , مجانی
فارسی به عربی احمق , سخریة , فلاح , محشة , مضحک , مهرج , مهزلة
فارسی به عربی نظریة
اسم: اشکبوس ( پسر ) ( فارسی ) ( تاریخی و کهن ) ( تلفظ: aškbus ) ( فارسی: اَشکبوس ) ( انگلیسی: ashkbus ) معنی: فرزند پهلوان، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ...
اسم: توس ( پسر ) ( فارسی ) ( تاریخی و کهن، طبیعت ) ( تلفظ: tus ) ( فارسی: توس ) ( انگلیسی: tus ) معنی: درختی بزرگ و جنگلی، پسر نوذر پهلوان و سردار ب ...
نف مرکب ) عشق بازنده. آنکه عشقبازی کند. عاشق پیشه. ( فرهنگ فارسی معین ) . مرد شهوت پرست و عاشق و زن دوست. ( ناظم الاطباء ) : عشقبازان که به دست آرند ...
اسم: جلال ( پسر ) ( عربی ) ( مذهبی و قرآنی ) ( تلفظ: jalāl ) ( فارسی: جلال ) ( انگلیسی: jalal ) معنی: بزرگواری، عظمت، شکوه، از صفات خداوند که به مقا ...
خیار. ( اِ ) میوه ای است از طایفه کدو آبدار و بی مزه ولی گوارا که تخازن نیز گویند و بر دو قسم است خیار بالنگ که خیارتره و خیارسبز نیز گویند و معطر و ...
ت. ( حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه ...
خیارج. [ رَ ] ( اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان رامند بخش بوئین شهرستان قزوین ، واقع در 27 هزارگزی باختر بوئین و 18 هزارگزی راه عمومی و 2784 تن سکنه دار ...
حال ترین چیزی برای آدم یا انسان هست.
آبم ریخت چرا این طور یه مرد با کمر سفتی داشته باشه
پند. [ پ َ ] ( اِ ) آن است که به عربی نصیحت گویند. ( برهان قاطع ) . اندرز. نُصح. وعظ. موعظت. موعظه. عبرت. ( مهذب الاسماء ) . نُخیلة. وَصاة. ذِکری. ذک ...
دیگر. [ گ َ ] ( ص ، اِ ) صفت مبهم شخص یا شیئی که قبلاً بیان کرده اند. مخفف آن دگر است که بیان میکند شخص یا چیزی را علاوه بر شخص و چیزی که پیش بیان کر ...
دوران. [ دَ وَ ] ( ع مص ) گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . به معنی دور است. ( از ناظم الاطباء ) . گرد گردیدن. دور زدن. چرخ زدن. چرخ خورد ...
بلور. [ ب َل ْ لو / ب ِل ْ ل َ / ب ِ وَ / ب ُ ] ( ع اِ ) معرب از کلمه بریلس یونانی ، لکن بریلس در یونانی بمعنی زبرجد و یا حومه یعنی زمرد ذبابی بوده ا ...
اسم: بلور ( دختر ) ( عربی، یونانی ) ( تلفظ: bolur ) ( فارسی: بلور ) ( انگلیسی: bolur ) معنی: شیشه شفاف، beryllos ) ، ) نوعی ماده ی معدنی جامد و شفاف ...
ترک ها قوم خوبی از قوم های ایران و جهان هستند ولی بنظر م من ترک های ایران آدم خوبی هستند منظری درباره ترک دیگه ندارم فقط متاسفانه پان ترک تجزیه طلب ا ...
این هم یک شعر هست.
زن ایرانی درجه یک ترین زن جهان هست می خواهد ترک ایرانی وفارس و لر ایرانی و عرب ایرانی و کرد و بلوچ ایرانی ایرانی و غیر باشد همه درجه یک هستند.
مامان ایرانی
مامان ژاپنی
شاشو. ( اِ ) گیاهی است که تخمش بکار برند دوا را. ( شرفنامه منیری ) . نام گیاهی است که تخم آن را دردواها بکار برند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) . گیا ...
شاش. ( اِ ) معروف است و به عربی بول گویند. ( برهان قاطع ) . اسم فارسی بول است که کمیز نیز نامند. ( فهرست مخزن الادویه ) . بول و کمیز. شاشیدن مصدر آن. ...
یکی از جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی واقع بین ترکمنستان و قزاقستان ۴۴۹/۶٠٠ کیلومتر مربع مساحت و ۱٠/۸۹۶/٠٠٠ تن جمعیت دارد . پایتخت : تاشکند و از شهرهای ...
واژه ازبک. [ اُ ب َ ] ( اِخ ) طایفه ای از تاتار. رجوع به اوزبک شود. - مثل ازبکها ؛ تشبیهی مبتذل ، که از آن بدپیراسته بودن موی بروت و ریش و سر خواهن ...
سید. [ س َی ْ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) پیشوا. مهتر قوم. سردار. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . مهتر. ( دهار ) : گرچه آباش سیدان بودند او بهر فضل سید آباست. ...
پپه. [ پ َ پ َ ] ( اِ ) نان در زبان اطفال. || ( ص ) غَبی . گول. چُلمن. پخمه.
اسم: آبادیس ( پسر ) ( فارسی ) ( تلفظ: abadis ) ( فارسی: آبادیس ) ( انگلیسی: abadis ) معنی: نام یکی از پزشکان دوره هخامنشی برچسب ها: اسم، اسم با ا، ا ...
چون. ( حرف اضافه ) در پهلوی چیگون مرکب ازچی ( چه ) و گون و گونه که بمعنی قسم و رنگ است و مخفف آن چو میباشد. ( از حاشیه برهان چ معین ) . برای تشبیه آی ...
|| بنا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . بنا نهادن. پی افکندن. ( یادداشت مؤلف ) : و از هیچ سو بدو راه نیست مگر از یک سو که کرده اند سخت دشوار. ( حدود الع ...
خوراک گوشت چرخ کرده وادویه زده گاویاخوک، جرغند ( اسم ) روده ای که از قیمه گوشت خوک ادویه زده انباشته باشند .
نوعی خوراک که از گوشت چرخ کرده، ادویه و مواد دیگر تهیه شده و داخل پوشش پلاستیکی به شکل استوانه عرضه می شود.