پیشنهادهای هومن (٣٥)
هوشیارانه
صداقت، صراحت، روراستی
- تحمل کردنِ تمام یا قسمتی از چیزی - نقش حمایتی برای تأیید چیزی - نقشی مهم در یک نمایشنامه که نسبت به قسمت های اصلی از اهمیت کمتری برخوردار است. ...
شهوت آلود، شهوانی
1. دیگ فلزیه بزرگ که در و دسته دارد و برای آشپزی در محیط باز و روی آتش مورد استفاده قرار می گیرد. 2. زمانی که به صورت اصطلاح استفاده شده باشد: وضعی ...
اشتباه گرفتن چیز با دیگری. کسی که از مشکلات روانی رنج می برد. قاطی کردن گیج شدن درگیر ( چیزی که مشکوک یا نادرست تلقی می شود )
عشق ورزیدن، مهربانانه، محبت آمیز، عاشقانه
مورد سو استفاده قرار گرفته، آسیب دیده، مورد تجاوز قرار گرفته، خوار و خفیف شده، مورد خشونت یا بی عدالتی قرار گرفته
دل به دریا زدن، هر چی باداباد، مخاطره آمیز، Risk هر عملی که نتیجه مثبت یا منفیِ آن مشخص نباشد.
دل به دریا زدن، هر چی باداباد، مخاطره آمیز، ریسک، هر عملی که نتیجه مثبت یا منفیِ آن مشخص نباشد.
بیشتر، فزون ، بسیار، دیگر مانند: چیزهایی بیشتر، چیزهای دیگری، افروزن بر این و . . . در برخی جملات این گونه ترجمه می شود: هم این و هم چیزهای دیگر یا ...
چیزی که قابل قبول و قابل پذیرش نیست. نامناسب، ناشایست، ناخوشایند، بد و . . .
کلمه مسجد ریشه پارسی دارد و از" مزگِت" یا "مزکِت" گرفته شده است. این کلمه از دو بخش "مزد" و "گِت" یا "کِت" تشکیل شده که یعنی محل پرستش اهورامزدا.
فریب دهنده، اغفالگر، دسیسه باز، ظاهرنما، مکار، نیرنگ باز
تجارب، تجربه ها، آموختهها، آموزه ها
با میل و رغبت، تمایل داشتن، آگاهانه عمل کردن
صفت یا موضوعی که در گذشته وجود داشته اما اکنون ممکن است آن گونه نباشد. جمله را در زمان گذشته بیان می کند. مثلاً: من از آن فراری بودم. من آن کار را ...
نیمه خالی
فوت: در کرمان به بلُف زذن، خالی بندی می گیم فوت مثلاً: ایقَ ور ما فوت نیا ( این قدر برای ما خال بندی نکن ) . 😉
در کرمان به سوت زدن یا ایجای صداهای سوت مانند می گیم فیت. مثلاً می گیم: فیت فیت نکن 😁
لیوْ: اسم ایرانی به معنای خورشید، آفتاب
جوان، کوچک، تازه، جدید، بی تجربه،
معاشرت و دوستانه، به ویژه بین افرادی که وجه مشترکی دارند.
مطلب، متن، نوشته، سند، مدرک در حالت جمع: اسناد و مدارک، مطالب، متون و . . . .
خانه به دوش، ولگرد
ریشه لاتین دارد و بیشتر در کتاب مقدس به چشم می خورد. شاید معادل فارسی مناسب برای آن "خیر و صلاح" باشد.
فوق دلواپسی
آب پلّقو در گویش کرمانی: خوردنی ای که بیش از اندازه آب دار و رقیق است.
در کرمان به" لُپ"، "کُفت" هم می گیم. جمع لپ میشه لپ ها و جمع کُفت میشه کُفتا. 😁 کُفتاتونو بشم 🥰
از دو بخش "مزد" و "گِت" یا "کِت" تشکیل شده که یعنی محل پرستش اهورامزدا ( کلمه مسجد از مزگت گرفته شده است. )
به "صمیم" مراجعه کنید.
جمع صحیح این کلمه "اعانات" است.
"علی رغم" صحیح است. به "علی رغم" مراجعه کنید.
وهومنه، وهمن، بهمن و هومن یکی هستند. معنی: نیکو، نیک سرشت، مرد نیک، نیک اندیش، منش نیک. نام یکی از سرداران افراسیاب در شاهنامه. در آیین زرتشتی نام ...
وهومنه، وهمن، بهمن و هومن از یک ریشه هستند. معنی: نیکو، نیک سرشت، مرد نیک، نیک اندیش، منش نیک. نام یکی از سرداران افراسیاب در شاهنامه. در آیین زرت ...