پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٤)
لطایف کلمات : کلمات نیکو . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص204 ) .
لطایف مشافهه : نیکوی های گفتگو . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص41 ) .
لطایف حیل : چاره سازی های خوب . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 140 ) .
لطایف کرم : نیکوییهای بزرگواری . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص3 ) .
لطایف تحایا : تحیت های نیکو . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص237 ) .
لطایف حکمت : دانش نیک . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص24 ) .
لطافت طبع : نرمی طبع . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص313 ) .
لطایف اکرام : بزرگواری های نیکو . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص61 ) .
لطافت شراب : نیکویی شراب . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص39 ) .
لشکر جرار : سپاه بسیار . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص76 ) .
لشکرآرایی : آراستن سپاه . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص389 ) .
لذائذ ادام : نا خورش های لذیذ. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 39 ) .
لذاذات عمر : خوشمزه بودن آن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 58 ) .
لحظه فلحظه : دم به دم . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص278 ) .
لدنیت : عالم الوهیت , جهان لدنی . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 177 ) .
داغستان یعنی کوهستان نام کشوری است در همسایگی دریای خزر و گرجستان و کشوری است کوهستانی و اسمش به همین دلیل داغستان است. داغ در ترکی یعنی کـوه
نعلبکی: زیر استکان ؛ زیر فنجان . در زبان ترکی به آن" زیر " نیز گفته می شود . ( ( شیرین فنجان را برگرداند توی نعلبکی . "کاش مادرت بود فال می گرفت" . ...
جوراب نایلون : جورابی که از الیاف مصنوعی از جنس نایلون بافته می شود . ( ( کفش های پاشنه تخت بند دار پوشیده بود باجوراب نایلونِ ضخیمِ سیاه . ) ) ( ...
کفش پاشنه تخت بندار :کفشی که پاشنه اش صاف است و بند هم دارد . ( ( کفش های پاشنه تخت بند دار پوشیده بود باجوراب نایلونِ ضخیمِ سیاه . ) ) ( ( عادت ...
تخم لق دهن کسی انداختن: او را به کاری که شدنی نیست وعده دادن , الکی به کسی وعده دادن و او را تحریک کردن . وعده ی بی نتیجه به او دادن . ( ( " این با ...
به پست کسی خوردن: تصادفی به دستش آمدن ، تصادفی نصیبش شدن . ( ( " این بار حمید تلفن کرد هرچی دهنم آمد بارش می کنم . از وقتی که برگشتیم ایران ، سالی ...
چیزی بار کسی کردن:یعنی بد و بیراه گفتن به او، حرفهای بد به او گفتن. نسبت به او فحاشی می کنم . ( ( شیرین پرسید : "مادرت درست کردن قهوه ترک را از کی ...
دوستان طاق و جفت : دوستان گوناگون، دوستان گونه گون، دوستان جورواجور. ( ( شیرین پرسید : "مادرت درست کردن قهوه ترک را از کی یاد گرفته؟ " آرزو فنجان ق ...
جوراب ساقه کوتاه : جورابی با ساقه های کوتاه . ( ( کفش های ورزشی سفید پوشیده بود با جورابهای سفید ساقه کوتاه . ) ) ( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ...
( ( به حیاط نگاه کرد و قهوه خورد . "هر بار از قهوه ترک درست کردن نعیم تعریف می کنم چشماش برق می زند که " از خانم یاد گرفته ام . " مادرت از کی یاد گرف ...
سُراندن: چیزی را روی زمین لغزاندن و به جلو حرکت دادن، سر دادن. ( ( شیرین صندلی را سُراند عقب ، پاها را گذاشت روی میز ، به حیاط نگاه کرد و قهوه خورد ...
نچ نچ کردن :تاسف خوردن برکاری که دیگری انجام داده ( ( شیرین حساب کتاب کرد . نچ نچ کرد، لبخند زد ، اخم کرد ، جمع و تفریق و ضرب وتقسیم کرد . آرزو پای ...
حساب کتاب کردن: برآورد کردن ، محاسبه کردن. براورد کرد. به محاسبه دخل و خرج پرداخت . ( ( شیرین حساب کتاب کرد . نچ نچ کرد، لبخند زد ، اخم کرد ، جمع و ...
لی لی به لالای کسی گذاشتن: او را لوس بار آوردن , توجه بیش از حد به او کردن . ( ( به بته های بی برگ نگاه کرد. به شاخه های لخت پیچک ها چسبیده به دیوا ...
راست بگو: در تداول عامه ، راستش را بگو ، حقیقتش را بگو . ( ( شیرین پوشه ای جلو کشید " این یعنی عشق واقعی . راست بگو ، بابات حسودی نمی کرد؟ . " ) ) ...
یک نفس: بی توقف , بی امان ( ( "برای نعیم غصه نخور . به خاطر شازده خانم تا خودِ آن سر دنیا هم یک نفس دویده . " سر رسید را باز کرد . ) ) ( ( عادت می ...
قلپ:در تداول عامه به معنی قورت : یک قلپ آب ؛ یک قورت آب, یک جرعه ( ( آرزو دو قلپ آب خورد . "کجای کاری ؟ اگر آجیل مهمانی شازده خانم از تواضع وشیرینی ...
از ما گفتن : وظیفه ی ما گفتن بود ، ما گفتیم تمام شد . ( ( نعیم رفت طرف در " از ما گفتن . برای اجیل باید بروم توازن . با این ترافیک ــــــــــــ" ) ...
وامانده : تداول عامه ، عقب افتاده. بر جای مانده. عقب مانده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) ( ( "فکر کرده کجا زندگی می کنیم ؟ دامنه های آلپ ؟ این قبض وامان ...
دلباز : دلگشا , خوش منظر , دلپسند , روح نواز ( ( " آقای زرجو بیخود تلفن کرد. توی این هیرو ویری آپارتمان سقف بلندِ نما آجری پر نور و دلباز که اتاق خ ...
هیر و ویر : شلوغی ، سر در گمی ، در هین گرفتاری . سر در گمی . ( ( " آقای زرجو بیخود تلفن کرد. توی این هیرو ویری آپارتمان سقف بلندِ نما آجری پر نور و ...
کشو میز : جعبه درون میز. ( یادداشت مؤلف ) . جعبه ای باشد که درون میز قرار دهند و در آن در کنار میز باشد چون آن را بکشند بیرون آید. ( ناظم الاطباء ) ...
بامبول دراوردن :در تداول عامه ، حقه و دوز و کلک زدن. شیوه و مکر در کار آوردن. رنگی دیگر بکار بردن. تزویر کردن. ( ( امینی رفت محضر برای سه طبقه کوچه ...
صندلی گردان: صندلی گردان یا صندلی مدیریتی و یا صندلی کامپیوتر از جمله صندلی هایی می باشند، که اغلب در اداره ها، دفاتر کار و سازمان های دولتی و خصوصی ...
پشتی صندلی: پشتی صندلی به آن قسمت از صندلی گفته می شود که موقع نشستن بر روی صندلی بدان تکیه می کنیم . تکیه گاه صندلی , این قسمت از صندلی جهت حمایت از ...
وا مصیبتا : عجب مصیبتی. ( ( شیرین زد به گونه اش ویواش گفت "وا مصیبتا. ) ) ( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 12 . ) )
واقعا که : حقیقتا این کار تو خوب نیست . براستی که کار خوبی نمی کنی ، برای بیان مخالفت با کاری. یعنی این عمل تو خوب نیست. ( ( کاغذ های روی میز را پس ...
پس و پیش کردن:جابه جا کردن همراه با عقب و جلو بردن. ( ( آرزو گفت "سلام منیر جان ـــــــــــــ همین الان رسیدم ــباید چند جا می رفتم ــآره بردمش دان ...
دست گرفتن : به دست گرفتن ، برداشتن . ( ( ورقه پر عدد و رقم را دست گرفت و تند تند زد روی تکمه های ماشین حساب. ) ) ( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، ...
زیر خنده زدن: . خنده ی توام با صداهای زیر و متواتر غیر ارادی ( بخصوص موقعی که انسان می خواهد جلو خنده ی خود را بگیرد ) هرهر، صدای کر کر خنده، هرهر خن ...
دو جداره : به کنایه دو رو , خبر چین . ( ( در نیمه باز ماند و آرزو گوشی تلفن را برداشت . "همین حالا قال قضیه را بِکَنم ، واِلا از دست ماه منیر و جاس ...
( ( نعیم سینی زیربغل دستمال دستش را کشید روی قفسه پرونده ها زیر عکس مرد سبیلو و سرخس پر پیچ وتاب . ) ) ( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 13 ...
( ( نعیم سینی زیربغل دستمال دستش را کشید روی قفسه پرونده ها زیر عکس مرد سبیلو و سرخس پر پیچ وتاب . ) ) ( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 13 ...
به زه نهادن کمان: دکتر کزازی در این مورد می نویسد : ( ( به زه نهادن کمان کنایه است از آماده شدن برای انداختن تیر: در گذشته، کمان را بِزِه نمی نهاده ا ...
یال افراختن کنایه ی فعلی ایماست از آماده انجام کار شدن. به نزد پری چهره گان رفت زال کمان خواست از ترک بفراخت یال