پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٨٩٨
پیشنهاد
١

برخورد کردن به رگ غیرت کسی: [عامیانه، کنایه ] ناگوار آمدن حرفی یا کاری، گران آمدن، احساس اهانت کردن.

پیشنهاد
٢

برخوردن به کسی: [عامیانه، کنایه ] ، به نطر کسی ناپسند آمدن، به. کسی گران آمدن، احساس اهانت کردن، با کسی دیدار کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

برچسب زدن : [عامیانه، اصطلاح]تهمت زدن.

پیشنهاد
١

بر خر مراد سوار شدن : [عامیانه، کنایه ]موفق شدن، به آرزوی خود رسیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر پا : [عامیانه، اصطلاح]سرپا، استوار، بلند شوید ! ( فرمان به هنگام ورود شخصی مهم ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

برج زهر مار: [عامیانه، کنایه ] بسیار خشمگین، بسیار اندوهناک.

پیشنهاد
١

برای هفت پشت کسی کافی بودن: [عامیانه، کنایه ] از تحمل کسی خارج بودن، بسیار زیاد بودن.

پیشنهاد
٢

بِر و بِر نگاه کردن: [عامیانه، کنایه ] خیره نگریستن.

پیشنهاد
١

برای کسی لقمه گرفتن : [عامیانه، کنایه ]برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن، کسی را بد معرفی کردن.

پیشنهاد
١

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد: [عامیانه، ضرب المثل] زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن.

پیشنهاد
١

برای کسی تره خرد نکردن : [عامیانه، کنایه ]از کسی حساب نبردن، به کسی اهمیت ندادن، برای کسی اعتبار قائل نشدن

پیشنهاد
١

برای فاطی تنبان نشدن: [عامیانه، کنایه ] بدرد نخوردن، قانع کننده نبودن، فایده نداشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

آب اماله : رفت آمد هرزه . ( ( "تو این خونه هزار جور آدم رفت و آمد داشت ، همه مثه آب اماله می اومدن و می رفتن . " ) ) ( صادق چوبک ، پیرهن زرشکی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دنبه گداز :دنبه گداز کردن نوعی جادو است . ( ( " من خودم به هزار نفر بیشتر آب مرده شور خانه دادم . براشون تو قبرستان دنبه گداز کردم , هیچ کدوم نیومد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشانی داشتن : شانس و اقبال داشتن . ( ( " اما مگن هر کی جادو جنبل بکنه واسیه خودش نکبت داره . جادو جنبل چیه . آدم می باس پیشونی داشته باشه . " ) ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مشمع : مرهم ، زماد ( ( روی پشت مرده چند لک کبود جای بادکش پیدا بود . یک مربع بزرگ سیاهی جای یک مشمع ، پایین لکه ای جای بادکش دیده می شد . ) ) ( صاد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ولنگاری : سهل انگاری . ( ( باز مرده را با ولنگاری طبیعی و با صدای سنگینی روی سنگ دمر کردند . ) ) ( صادق چوبک ، پیرهن زرشکی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چاهی : چای ( ( " یه ساعت پیش رفتم که برم دکون اکبره سیگار بگیرم از بسکه سرد بود نرفتم گفتم وختی خواسم برم خونه، یه بارگی با چاهی و قند و تریاک با هم ...

پیشنهاد
٢

( ( " زنیکه ی جنده خودش شیپیشش منیجه خانومه ، به مال مردم که می رسه از گُه سگم بر نمی گرده " ) ) ( صادق چوبک ، پیرهن زرشکی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چرچر : خوش چریدن، خوب خوردن و خوش بودن. سورچرانی، خوش گذرانی، عیش ونوش ( ( راسی راسی مگه من چمه ؟ صدیقه هه ننه من حساب میشه , تازه اول چرچر شه ) ) ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

( ( قیافه ی ( مرده ) آرام بود و حق بجانب بود . تو چهره اش لج بازی پرکینه ای یخ بسته بود . ) ) ( صادق چوبک ، پیرهن زرشکی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( ( لب های خاکستری نیمه باز مرده به هم کشیده شده بود و رنگ ماتیک بنفش کهنه ای رویشان داغمه بسته بود . ) ) ( صادق چوبک ، پیرهن زرشکی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

( ( زیر پیراهن رکابی جرسه چرکی را که تازه از تن او کنده بود روی کت ، تو تابوت انداخت و دست بکار بیرون آوردن پستان بند و تنکه مرده شد . ) ) ( صادق چوب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( ( کلثوم . . . یک ده شاهی مسی و یک تکمه و یک تکمه صدف و سه تکه کرپ موس رنگ وارنگ که به هم سنجاق شده بود و چند دانه تخمه کدو و یک موچین و یک تکمه قاب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جخ : بدن مرده , نعش ( ( خاک عالم ، شب شد و جخ دو تای دیگه هم رو زمین مونده . . . ) ) ( صادق چوبک ، پیرهن زرشکی ) .

پیشنهاد
١

بر افتادن از کار: [عامیانه، اصطلاح] بر کنار شدن، بی اعتبار شدن.

پیشنهاد
١

برادر خواندگی: [عامیانه، اصطلاح] ایجاد برادری با دیگری، دوستی بسیار نزدیک و صمیمی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

برادر دینی: [عامیانه، اصطلاح] هم کیش ، هم مذهب.

پیشنهاد
١

برادر اندر برادر : [عامیانه، اصطلاح] ناتنی، نا برادری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

برادر تنی: [عامیانه، اصطلاح] برادر حقیقی.

پیشنهاد
١

بدهکار نبودن گوش کسی : [عامیانه، کنایه ] سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن .

پیشنهاد
١

بَده کردن کسی را : [عامیانه، کنایه ] بد وانمود کردن، کنفت کردن، از چشم انداختن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بدون معطلی: [عامیانه، اصطلاح] بی درنگ، فورا.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بِدو بِدو : [عامیانه، اصطلاح] با شتاب، سریع.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بد خواب شدن : [عامیانه، کنایه ] بی خواب شدن، خواب آسوده نکردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بد دماغ : [عامیانه، اصطلاح] کسی که زود رنج است و زود قهر می کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بد بیاری: [عامیانه، کنایه ] بد شانسی، ناسازگاری بخت، چپلی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بد تا کردن : [عامیانه، کنایه ] بد رفتار کردن، بد معامله کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بد آوردن : [عامیانه، کنایه ] بد شانسی آوردن، زیان دیدن بر اثر پیشامد بد.

پیشنهاد
١

بد به دل آوردن ( راه دادن ) : [عامیانه، کنایه ] فال بد زدن، پیشگویی بد کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بد ادا :[عامیانه، اصطلاح] بد اطوار، بد گوشت، کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بد آمدن : [عامیانه، اصطلاح] برخوردن به کسی، ناراحت شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بد آب و رنگ: [عامیانه، اصطلاح] نازیبا، بی رونق، بی جلوه.

پیشنهاد
٢

بخیه به آبدوغ زدن: [عامیانه، کنایه ] کار بی هوده کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بخور بخور: [عامیانه، کنایه ] خوردن فراوان از مال دیگران. خر تو خری .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بخیر و خوبی : [عامیانه، کنایه ] صحیح و سالم، بسلامتی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بخت گشا : [عامیانه، اصطلاح] شانس آور، سبب خوش اقبالی، مایه ی سفید بختی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بخرج دادن: [عامیانه، کنایه ] نشان دادن، مصرف کردن، جلوه دادن.

پیشنهاد
٢

بخاری از کسی بلند نشدن : [عامیانه، کنایه ] به حال دیگری سودی نداشتن، توانایی و برش نداشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بخار: [عامیانه، اصطلاح] توانایی، شایستگی.