پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٧٧٨
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دست فرمان: [عامیانه، اصطلاح] مهارت در رانندگی.

پیشنهاد
١

دست علی به همراه : [عامیانه، اصطلاح] علی یارت باد.

پیشنهاد
٠

دست شما درد نکند: [عامیانه، اصطلاح] از شما سپاس گزارم.

پیشنهاد
١

دست شما را می بوسد: [عامیانه، کنایه ] انجامش به عهده ی شماست.

پیشنهاد
١

دست شستن از چیزی: [عامیانه، کنایه ] از چیزی دست کشیدن، از داشتن چیزی ناامید شدن.

پیشنهاد
٠

دست زیر بال کسی کردن: [عامیانه، کنایه ] کسی را یاری کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست راستی: [عامیانه، اصطلاح] از جناح راست، موافق حکومت.

پیشنهاد
١

دست روی دست گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] وقت گذراندن، به کاری دست نزدن.

پیشنهاد
٠

دست را بند کردن : [عامیانه، کنایه ] به کاری مشغول کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دستِ راست : [عامیانه، اصطلاح] سمت راست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست دوم: [عامیانه، اصطلاح] کار کرده، مستعمل.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست دستی : [عامیانه، اصطلاح] سرسری، بی هوده، سطحی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستِ دلبر: [عامیانه، اصطلاح] گران قدر، عزیز.

پیشنهاد
١

دست داشتن در کاری: [عامیانه، کنایه ] پنهانی شرکت داشتن در کاری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

دست خوش ! : [عامیانه، اصطلاح] آفرین.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست خر کوتاه: [عامیانه، اصطلاح] فوضولی موقوف !، دخالت نکن ! دست نزن !.

پیشنهاد
٠

دست خدا به همراه: [عامیانه، اصطلاح] در پناه خدا.

پیشنهاد
٠

دست خالی برگرداندن: [عامیانه، کنایه ] نا امید کردن، پاسخ رد دادن.

پیشنهاد
٠

دست خالی بودن : [عامیانه، کنایه ] تهی دست بودن، بی چیز بودن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را خواندن : [عامیانه، کنایه ]به اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن.

پیشنهاد
٠

دست چپ از دست راست ندانستن: [عامیانه، کنایه ] هر را از بر تشخیص ندادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست چپی: [عامیانه، اصطلاح] از جناح چپ، مخالف حکومت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دستِ چپ : [عامیانه، اصطلاح] سمت چپ.

پیشنهاد
٢

دست پیش گرفتن : [عامیانه، کنایه ] پیشدستی کردن، سبقت گرفتن .

پیشنهاد
٠

دست پیش را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] خود را محق وانمود کردن.

پیشنهاد
٠

دست پایین را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] کم ارزش و ناتوان فرض کردن.

پیشنهاد
٠

دست به یکی کردن : [عامیانه، کنایه ] همدست شدن، متحد شدن.

پیشنهاد
١

دست به یقه شدن: [عامیانه، کنایه ] نگا. دست به گریبان شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست به گردن : [عامیانه، کنایه ] در حال معاشقه، سریع الوصول.

پیشنهاد
١

دست به گریبان شدن: [عامیانه، کنایه ] با هم به جدال پرداختن، گلاویز شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست به نقد: [عامیانه، کنایه ] بی درنگ، زود، فورا.

پیشنهاد
٠

دست به کار نرفتن : [عامیانه، کنایه ] حال کار کردن نداشتن، برای کار بی حوصله بودن.

پیشنهاد
٠

دست به کیسه شدن: [عامیانه، کنایه ] آماده ی پرداخت پول شدن.

پیشنهاد
١

دست به عصا راه رفتن : [عامیانه، کنایه ] با احتیاط رفتار کردن، بسیار محتاط بودن.

پیشنهاد
٠

دست به فرار کسی خوب بودن : [عامیانه، کنایه ] در گریختن استاد بودن.

پیشنهاد
١

دست به سیاه و سفید نزدن : [عامیانه، کنایه ] به هیچ گونه کاری نپرداختن، ابدن کاری نکردن.

پیشنهاد
٠

دست به سینه ایستادن: [عامیانه، کنایه ] در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دست به سینه: [عامیانه، کنایه ] آماده ی فرمان، در نهایت ادب و احترام.

پیشنهاد
٠

دست به سر و روی چیزی کشیدن: [عامیانه، کنایه ] چیزی را تعمیر و تمیز کردن.

پیشنهاد
٠

دست به سر و روی کسی کشیدن : [عامیانه، کنایه ] کسی را نوازش کردن، کسی را اندکی آرایش کردن.

پیشنهاد
٠

دست به ریش گرفتن : [عامیانه، کنایه ] ضمانت و تعهد دادن.

پیشنهاد
١

دست به سر کردن کسی: [عامیانه، کنایه ] کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن، کسی را رد کردن.

پیشنهاد
١

دست به دهن رسیدن: [عامیانه، کنایه ] چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن.

پیشنهاد
٠

دست به روی کسی بلند کردن : [عامیانه، کنایه ] کسی را کتک زدن.

پیشنهاد
٠

دست به ریش کشیدن: [عامیانه، کنایه ] با التماس خواهش کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دست به دهن: [عامیانه، اصطلاح] کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد، آدم کم درآمد و تهی دست.

پیشنهاد
١

دست به دست مالیدن: [عامیانه، کنایه ] تردید نشان دادن، هیچ کاری نکردن.

پیشنهاد
٠

دست به دل کسی گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن.

پیشنهاد
٠

دست به دست گشتن : [عامیانه، کنایه ] هر از گاهی نزد کسی بودن، از دستی به دست دیگری رفتن.

پیشنهاد
٠

دست به دست گرفتن: [عامیانه، کنایه ] از یکدیگر پشتیبانی کردن.