پیشنهادهای ارمیا (٦٣١)
بارنه، بارنهی، فرابر آهنگ رو برات آپلود کردم🇬🇧 آهنگ رو برات بارنه کردم🇮🇷
از واژه فارسی پاپوش گرفته شده
وام واژه ای فارسی ست: پری، پار نمونه: پارسال، پری روز
این، از واژه فارسی اندر به زبان یونانی و لاتین و فرجام ( درنهایت ) به انگلیسی به چهر enter راه یافته
نماشا، نماگر، چهرلار مانیتور بزرگ تری خریدم🇬🇧 نماشای بزرگ تری خریدم🇮🇷
سوپا ( سوار پایی ) ، دوگرد، فرتاز، گُردپیک با موتور سیکلت اومدم🇬🇧 با سوپا اومدم🇮🇷
سلاح: زدَفزار اسلحه ( سلاح ها ) : زدَفزارها
خودرو، سررو، پیماو، رانک، پویان علی ماشین را به آستگاه ( پارکینگ ) برد🇬🇧 علی خودرو را به آستگاه برد🇮🇷
دژرو، تن توپ، توپتَن، زره تن، زره پوش، توپران، زره رو، کوبرو، دُژین، رزمرو، سپرکوب، پولادر تانک، سوی ما می آمد🇬🇧 دژرو، سوی ما می آمد🇮🇷
دژرو، تن توپ، توپتَن، زره تن، زره پوش، توپران، زره رو، کوبرو، دُژین، رزمرو، سپرکوب، پولادر تانک، سوی ما می آمد🇬🇧 دژرو، سوی ما می آمد🇮🇷
بسرو، همبر، گذربر، سررو، رهوَر، همگرد، همرو با اتوبوس به مشهد رسیدیم🇬🇧 با بسرو به مشهد رسیدیم🇮🇷
آن، هلیکوپتری بزرگ است 🇬🇧 آن، بالگردی بزرگ است🇮🇷 آن، بادفری بزرگ است🇮🇷 آن، هواگردی بزرگ است🇮🇷 آن، پره گردی بزرگ است🇮🇷 آن، پره چرخی بزرگ است ...
آن، هلیکوپتری بزرگ است 🇬🇧 آن، بالگردی بزرگ است🇮🇷 آن، هواگردی بزرگ است🇮🇷 آن، پره گردی بزرگ است🇮🇷 آن، پره چرخی بزرگ است🇮🇷 آن، برفگردی بزرگ اس ...
برون باز، فرامرزی، برونفر، برونسار، دوریار، دورباز، بازدر، برونی، فرگرد، دیارگزار، برونگزار، فرگذر، گذرباز طارمی فرگردی ایرانی ست🇮🇷 طارمی لژیونری ...
پارسی نگار، پارسی نما، سخن سار
فرهنگ، واژه باز، واژه یار، واژه نامه، واژنگار، گنج برگ، گنج واژ، موج واژ، پهرست، فهرست
فرهنگ، واژه باز، واژه یار، واژه نامه، واژنگار، گنج برگ، گنج واژ، موج واژ
جا عوض نق زدن به کارهات برس🇸🇦 جا نق زدن به کارهات برس🇮🇷 جای تو عوض من برو🇸🇦 تو جای من برو🇮🇷
چهر به این نحو مطالعه کنید🇸🇦 به این چهر بخونید🇮🇷
چهر به این شکل شکست نمی خورید 🇸🇦 به این چهر شکست نمی خورید 🇮🇷
چهر به این صورت فاتح خواهید بود 🇸🇦 به این چهر چیره خواهید شد 🇮🇷
[پرواگر] می تونه همتای فارسی واژه [متقی/باتقوا] باشه
ازبَر، چیره، چیره دست
ازبَر، چیره، چیره دست
به سانِ، وارِ، به چهرِ، چون، چو، همچو، به نام، از دید، در جای، همسویِ، همترازِ، در کالبدِ، بسویهٔ، برچسبِ، در ورِ، ورایِ، همتایِ، در تنهٔ نمونه ها ...
ژکاه، نو واژه فارسی🇮🇷 برابر تضعیف یا ضعیف شدن/ضعیفی🇸🇦 نمونه کاربست ها ∆ هرچه بیشتر بجنبی، ژکاه کمتر می بینی ∆ آنکه روزگار ژکاه اش کند، هوش بیشتری ...
سپارش ( توصیه ) میکنم در بیشتر واژگانی که پسوند {کننده} میگیرن جاش از پسوند {گر} بهره بَرید. نمونه ها: تولید کننده=تولیدگر تهیه کننده=تهیه گر فرا ...
سپارش ( توصیه ) میکنم در بیشتر واژگانی که پسوند {کننده} میگیرن جاش از پسوند {گر} بهره بَرید. نمونه ها: تولید کننده=تولیدگر تهیه کننده=تهیه گر فرا ...
سپارش ( توصیه ) میکنم در بیشتر واژگانی که پسوند {کننده} میگیرن جاش از پسوند {گر} بهره بَرید. نمونه ها: تولید کننده=تولیدگر تهیه کننده=تهیه گر فرا ...
سپارش ( توصیه ) میکنم در بیشتر واژگانی که پسوند {کننده} میگیرن جاش از پسوند {گر} بهره بَرید. نمونه ها: تولید کننده=تولیدگر تهیه کننده=تهیه گر فرا ...
سپارش ( توصیه ) میکنم در بیشتر واژگانی که پسوند {کننده} میگیرن جاش از پسوند {گر} بهره بَرید. نمونه ها: تولید کننده=تولیدگر تهیه کننده=تهیه گر فرا ...
سپارش ( توصیه ) میکنم در بیشتر واژگانی که پسوند {کننده} میگیرن جاش از پسوند {گر} بهره بَرید. نمونه ها: تولید کننده=تولیدگر تهیه کننده=تهیه گر فرا ...
سپارش ( توصیه ) میکنم در بیشتر واژگانی که پسوند {کننده} میگیرن جاش از پسوند {گر} بهره بَرید. نمونه ها: تولید کننده=تولیدگر تهیه کننده=تهیه گر فرا ...
سپارش ( توصیه ) میکنم در بیشتر واژگانی که پسوند {کننده} میگیرن جاش از پسوند {گر} بهره بَرید. نمونه ها: تولید کننده=تولیدگر تهیه کننده=تهیه گر فرا ...
سپارش ( توصیه ) میکنم در بیشتر واژگانی که پسوند {کننده} میگیرن جاش از پسوند {گر} بهره بَرید. نمونه ها: تولید کننده=تولیدگر تهیه کننده=تهیه گر فرا ...
بهره بری
پیشران
پیشران
پیشران
کوشا، پویا
کوشا، پویا
کوشا، پویا
سربند، دربند، درکار، سرِکاِر، درگیر، گرفتار، دربست، نزد، درکنش، درگیر، سرگرم، پیش کار، کارپیش، دراکش، کاردار، کردچی، کَردگَر، کنشگیر، گرمه، درپی، واپ ...
پیاپی، پی درپی، پشت هم، زنجیروار، زنجیری، رشته وار، پیوسته، رگبار، رگباری، بارها، دم به دم، هردم، پرشمار، پژواک وار، دورانی مدافعانِ شجاع به دشمن مک ...
واداشت، بازداشت، واپس رانی نمونه: عارف از رفتنم ممانعت کرد نمونه: عارف مرا از رفتن واداشت نمونه: عارف مرا از رفتن بازداشت نمونه: عارف مرا از رفتن واپ ...
پرهیز، بازداری [خودداری کرد= بازداشت]، وانهادن، ناکنشی، خودبس، ناکرد، پس کشی، خودبست، وازد، وازنی، چشم پوشی، سر باز زنی، تن ندادن، پاپس کشی، روی گردی ...
بسا، چه بسا، گویا، گویی، انگار، می نماید، آنچه آشکارست، ناگزیر، بی شک، ناچار، شاید، به آشکاری، همانا، ماست که، پیداست، پدیدارست، هویداست، نمود دارد ک ...
بله که، آری، بی شک، بسا، بی گمان، آن هم، آشکارا، به روشنی، روشن است، راستی، گفتنی ست، ناگفته نماند، وانگهی، بگویم که، می افزایم که، می نهم، باید بگوی ...
فراز نمونه: کوشش بسیارش بانی ارتقای ترازش شد نمونه: کوشش بسیارش بانی فراز ترازش شد
فرازش نمونه: پیشرفت او در زمینه کاری شگرف است نمونه: فرازش او در زمینه کاری شگرف است