پیشنهادهای جدیری (١١٠)
پادشاه ( پاد شاه ) پادزهر ( پاد زهر ) پادگان ( پاد گان ) پادرام ( پاد رام= پدرام ) پاداد ( پاد آد=اسم ) بهپاد ( به پاد ) پدآفند ( پد آفند )
پادشاه ( پاد شاه ) پادزهر ( پاد زهر ) پادگان ( پاد گان ) پادرام ( پاد رام= پدرام ) پاداد ( پاد آد=اسم ) بهپاد ( به پاد ) پدآفند ( پد آفند )
شخم با تلفظ شوخوم تورکی است. از فعل شوخوملاماق
استرقان ( استر قان ) استر مثل استر آباد قان = باغ. . قانالیق= باغ انگور. . مثل وایقان. توفارقان. دیلمقان. ممقان . کردلقان
منیم ایاغیم پنجه لی ی . منه باشماق تاپیل ماز. ( یعنی پای من پنجه دار هست. به خاطر آن برای من کفش پیدا نمی شود ) پنجه لی را نباید پنجعلی نوشت و نباید ...
منیم ایاغیم پنجه لی ی . منه باشماق تاپیل ماز. ( یعنی پای من پنجه دار هست. به خاطر آن برای من کفش پیدا نمی شود ) پنجه لی را نباید پنجعلی نوشت و نباید ...
منیم ایاغیم پنجه لی ی . منه باشماق تاپیل ماز. ( یعنی پای من پنجه دار هست. به خاطر آن برای من کفش پیدا نمی شود ) پنجه لی را نباید پنجعلی نوشت و نباید ...
منیم ایاغیم پنجه لی ی . منه باشماق تاپیل ماز. ( یعنی پای من پنجه دار هست. به خاطر آن برای من کفش پیدا نمی شود ) پنجه لی را نباید پنجعلی نوشت و نباید ...
منیم ایاغیم پنجه لی ی . منه باشماق تاپیل ماز. ( یعنی پای من پنجه دار هست. به خاطر آن برای من کفش پیدا نمی شود ) پنجه لی را نباید پنجعلی نوشت و نباید ...
مفهوم نوو و با تبدیل لغت ناو/نوو به ناب، استدلال کردند که چون این اسامی به لغت ناب و آب ختم میشوند و آبریزهایی نیز در آن مناطق وجود دارد، پس همگی این ...
مفهوم نوو و با تبدیل لغت ناو/نوو به ناب، استدلال کردند که چون این اسامی به لغت ناب و آب ختم میشوند و آبریزهایی نیز در آن مناطق وجود دارد، پس همگی این ...
دیزناب. دهستان مهرانرود جنوبی یکی از دهستان های استان آذربایجان شرقی است که در بخش مرکزی شهرستان بستان آباد واقع شده است. این دهستان در سال ۱۳۶۶ خورش ...
بایرام ( بای را ) بای= بیگ مثل حسینی بای رام مثل شهرام. بهرام. مهرام. کهرام. پدرام. سهرام. اهرام. فرهام. آیرام ( آیرملو ) . پارام ( روستایی در اهر ) ...
بایرام ( بای را ) بای= بیگ مثل حسینی بای رام مثل شهرام. بهرام. مهرام. کهرام. پدرام. سهرام. اهرام. فرهام. آیرام ( آیرملو ) . پارام ( روستایی در اهر ) ...
بایرام ( بای را ) بای= بیگ مثل حسینی بای رام مثل شهرام. بهرام. مهرام. کهرام. پدرام. سهرام. اهرام. فرهام. آیرام ( آیرملو ) . پارام ( روستایی در اهر ) ...
و لو علامت نسبیت در تورکی است. مثل تهران لی. تبریزلی. گنجه لی ( نه گنجعلی ) . دره لی ( نه درعلی ) سلقه لی ( نه سلقعلی ) . سورمه ) ( نه سورمعلی ) . غم ...
گوجه بل ( گویچه بیل در شهرستان اهر ) بیل مثل اردبیل. اربیل. آندبیل. شورابیل. چرنوبیل. بیله وردی. بیله سوار ( بیل از فعل بیلماق و دانستن ) بیلگی سایار ...
گوجه بل ( گویچه بیل در شهرستان اهر ) بیل مثل اردبیل. اربیل. آندبیل. شورابیل. چرنوبیل. بیله وردی. بیله سوار ( بیل از فعل بیلماق و دانستن ) بیلگی سایار ...
گوجه بل ( گویچه بیل در شهرستان اهر ) بیل مثل اردبیل. اربیل. آندبیل. شورابیل. چرنوبیل. بیله وردی. بیله سوار ( بیل از فعل بیلماق و دانستن ) بیلگی سایار ...
گوجه بل ( گویچه بیل در شهرستان اهر ) بیل مثل اردبیل. اربیل. آندبیل. شورابیل. چرنوبیل. بیله وردی. بیله سوار ( بیل از فعل بیلماق و دانستن ) بیلگی سایار ...
کابلی پلو؟؟ یا کاب لی پلو ( قاب لی ؛پلو ) ؟؟؟ قاف در زبان فارسی نیست. حرف قاف مخصوص زبان تورکی و عربی است. که در بعضی کشورها قاف به صورت کاف تلفظ می ...
گامبرون در خلیج فارس= گانبرون= گنبرون ( گن برون ) گن= گشاد متضاد تنگ ( تنگه ) برون ( دماغ. دماغه. مثل اوزون برون= دماغ بزرگ نوعی ماهی ) . . گن برون ( ...
آرزو . آرزی تامارزی . . . به آرزویی که بر آورده نشده در تورکی نامارزی می گوییم.
عمله یا امله؟؟؟ امل مثل امل سایان ( امل= آرزو در زبان تورکی
سارایو ( ساری یووا ) لانه ی زرد یا همان خانه ی زرد می باشد.
نخجوان ( نخج وان ) وان مثل کندوان. لیقوان. مریوان. سرا وان . تایوان. نخجوان. ایروان ( ایری وان= باغ بزرگ ) . لیتوانی. شیروان. سیروان. چاوان. وان ( تر ...
نخجوان ( نخج وان ) وان مثل کندوان. لیقوان. مریوان. سرا وان . تایوان. نخجوان. ایروان ( ایری وان= باغ بزرگ ) . لیتوانی. شیروان. سیروان. چاوان. وان ( تر ...
نخجوان ( نخج وان ) وان مثل کندوان. لیقوان. مریوان. سرا وان . تایوان. نخجوان. ایروان ( ایری وان= باغ بزرگ ) . لیتوانی. شیروان. سیروان. چاوان. وان ( تر ...
نخجوان ( نخج وان ) وان مثل کندوان. لیقوان. مریوان. سرا وان . تایوان. نخجوان. ایروان ( ایری وان= باغ بزرگ ) . لیتوانی. شیروان. سیروان. چاوان. وان ( تر ...
زهلم= صفرا زهلم گئتمیش. گده ده ن زهلم گیدیر. زهلمی می آپاردی
خوشه در زبان ترکی سالخیم می گویند. واژه ی سالخیم از مصدر سالانماخ گرفته شده که معنی آویزان شدن و آویختن می دهد پس سالخیم یعنی آویخته و آویزان. سالخیم ...
خوشه در زبان ترکی سالخیم می گویند. واژه ی سالخیم از مصدر سالانماخ گرفته شده که معنی آویزان شدن و آویختن می دهد پس سالخیم یعنی آویخته و آویزان. سالخیم ...
خوشه در زبان ترکی سالخیم می گویند. واژه ی سالخیم از مصدر سالانماخ گرفته شده که معنی آویزان شدن و آویختن می دهد پس سالخیم یعنی آویخته و آویزان. سالخیم ...
خوشه در زبان ترکی سالخیم می گویند. واژه ی سالخیم از مصدر سالانماخ گرفته شده که معنی آویزان شدن و آویختن می دهد پس سالخیم یعنی آویخته و آویزان. سالخیم ...
زهلم= صفرا زهلم گئتمیش. گده ده ن زهلم گیدیر. زهلمی می آپاردی
قره دین ( قره دین ) قره ( قارا= عظمت. بزرگ. مثل قره ضیاءالدین. قره باغ. قره داغ. قره آغاج. قره چای. قره دنیز دین؛ دین منظور دین و مذهب نیست. مثل آیدی ...
روستای دینی درق ( دین منظور دین و مذهب نیست ) . دین درق ( دین درق ) دین مثل آیدین. دینه ور. ماردین. فردین. بردین. قره دین. درق مثل سرین درق. شوردرق. ...
نادران ( ناد ران ) ناد مثل نادعلی. . . ران مثل تهران. ایران. شیمران. مازند ران. آیران. هئیران. جیران. شه ران ( شهران ) مهران
تاریخ از آرخای تورکی به عربی رفته و شده تاریخ. تواریخ. مورخ. مورخه. . . معمولا کلمات تورکی که به عربی می روند. بیشتر از سه یه چهار هم خانواده پیدا نم ...
تاریخ از آرخای تورکی به عربی رفته و شده تاریخ. تواریخ. مورخ. . . معمولا کلمات تورکی که به عربی می روند. بیشتر از سه یه چهار هم خانواده پیدا نمی کنند. ...
ویرقین ( باکره ) تورکی اگر با حروف لاتین نوشته شود. با کلمه ویرجین؛ ویرجینا ) انگلیسی به یک صورت نوشته می شود. به نظر می آید کلمه ویرجین انگلیسی از ک ...
در زبان تورکی نفرینی است. به این مذموم ویرقنین ده لین سین ) ( ویرقین در زبان تورکی یعنی باکره. صفت حضرت مریم عذرا ) اگر کلمه ویرقین را با حروف لاتین ...
در حالت نفرین معمولا می گوییم ویرقینین ده لین سین. .
بایرام ( بای رام ) بای= بیگ مثل حسینی بای رام مثل شهرام. مهرام. کهرام. بهرام. پارام ( روستایی در اهر ) پارام پارچا. . . رام شیر. رام هرمز. رام سر. را ...
معنای کردلقانی ( کوردله قان ) کوردله در زبان تورکی به معنای روبان است قان هم به معنای باغ است. ( قانالیق= باغ انگور ) بنابراین کوردله قان ( یعنی باغه ...
کردلقان ( کردیل قان ) قان= باغ و قانالیق= باغ انگور مثل وایقان. توفارقان. دیلمقان. . . . . . کرد= کورد= قورد ( گرگ ) مثل کرداوغلی همان کورداوغلی که = ...
سمنان. مزینان. وامنان. برنان. پرنان. زرنان. آبدانان. بنان. کوهبنان. . . . آخر اسم مکان ها معمولا نان. وان. ران. غان. قان . گان. رام. راب. هان. خان. ج ...
خیلی وقتها کلمات ترکی را با حروف مخصوص عربی ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) مینویسند. تا ما متوجهترکیبودن کلمات ترکی نشویم. مثلااصلان=اسلان، اطاق=اتاق، طالقان=تا ...
ارزن یک کلمه ترکی است. ( ار زن ) کلماتی که اولشان ار ( قهرمان ) دارند. مثل ارسلان، ارطغرل ( ارتوغرل ) کلماتی که زن ( منظور جنس مونث نیست ) دارند. مثل ...
خیلی وقتها کلمات ترکی را با حروف مخصوص عربی ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) می نویسند. تا ما متوجه ترکی بودن آن نشویم. معمار اگر عربی بود. علاوه بر عمارت ( امارت ...