تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1 - نیمه متلاطم، نیمه مواج 2 - ناهموار، دارای پستی بلندی 3 - پر نوسان ( بازارهای مالی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کارشناس، صاحب نطر، تحلیل گر، مفسر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - [چیزی] برای [کسی] کوچک شدن 2 - با بزرگتر شدن/ گذشت زمان/افزایش سن [عادت قدیمی/علاقه به چیزی] را ترک کردن/کنار گذاشتن/ از دست دادن/ دست برداشتن 3 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - ابطال کردن، باطل کردن، ملغی کردن، لغو کردن 2 - خنثی نمودن/ کردن، بی اثر کردن، بی ارزش کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1 - خنثی کردن/ نمودن ، بی اثر/بلا اثر کردن 2 - نفی کردن، انکار کردن، منکر شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

1 - ( ایده/احساس/نظری را ) حمایت کردن، پشتیبانی کردن، طرفداری کردن، تقویت کردن 2 - ( ساختمان/سازه/ساختار/لباسی را ) تقویت کردن، قوی تر کردن، محکم تر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در نقش adjective: 1 - اجتناب ناپذیر، واجب، ضروری، بایسته، الزام آور 2 - ( فعل ) دستوری/امری/آمرانه/فرمان گونه [دستور زبان]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1 failure to do something at the planned time, at the planned cost etc در موعد/قیمت معین انجام نشدن، دیرکرد، عدم انجام در فرصت مقرر، عدم معامله در قی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

معنی اول: انجام نشده، پرداخت نشده، پس داده نشده، گذشته از موعد، مهلت سر رسیده، دارای دیرکرد، عقب افتاده، دیر شده معنی دوم: بیش از حد به تاخیر افتاده/ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

همتا، هم رده، هم ردیف، هم ارز، هم منسب ، هم شان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

to assert itself/himself/herself… بر گفته ی خود پافشاری کردن، بر عقیده ی خود ماندن، معتقد بودن، با قاطعیت گفتن/ بیان کردن، ادعا کردن، مدعی شدن/بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1 - به سختی/با زحمت ( چیزی را از شخصی یا گروهی ) گرفتن/ به دست آوردن/ تصرف کردن/ تصاحب کردن/ کسب کردن، از چنگ ( کسی ) در آوردن 2 - با خشونت/به زور ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

بی میل، حاکی از اکراه، بی رغبتی، زورکی ( دلش نبود )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تدریجا کم شدن، به آرامی افول کردن، کمرنگ شدن، کم کم محو شدن، رو به کاهش گذاشتن/نهادن، یواش یواش ضعیف شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زیاده روی شده زیاده کاری شده بیش پخته و دو معنی دیگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

به همین ترتیب، به همین منوال، به طور مشابه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

بهترین ترجمه: کار از کار گذشت اتفاقیه که افتاده نمیشه کاریش کرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

نظر اکثریت، اتفاق نظر، همرایی، اجماع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

معنای اول: ویژگی بارز، مشخصه ی متداول، خصوصیت متمایز، نشانه ی معمول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

عقلش میرسه شعورش قد میده