پیشنهادهای MOHAMAD RUZGARI (١٨٣)
2 ماده شیمیایی 1. هر ساله، کارخانه ها میلیون ها تن مواد شیمیایی سمی را در هوا ( جو ) منتشر می کنند.
کیمیایی، شیمیایی
معادل های فارسی واژه "congratulations" شامل تبریک، تهنیت، شادباش و گاهی مبارکباد هستند [1، 2]. این کلمه برای ابراز خوشحالی یا شادی نسبت به موفقیت، دس ...
معادل فارسی واژه "گیمر" ( gamer ) می تواند "بازی باز" یا "بازیکن بازی های ویدئویی" باشد. همچنین، گاهی از واژه هایی مانند " اهل بازی" یا "علاقه مند به ...
معادل فارسی واژه "صحافی" عبارت است از جلد کردن کتاب یا ته بندی و جلد کردن کتاب. همچنین می توان از معادل هایی مانند ورّاقی ( به ویژه در گذشته ) یا جلد ...
برابر پارسی: شیرازه بندی معنی انگلیسی: binding, bookbinding
معادل فارسی واژه "silkworm" کرم ابریشم است. همچنین، در برخی موارد ممکن است از واژه کرم پیله نیز استفاده شود که به همین موجود اشاره دارد.
معنی: کرم ابریشم، کرم پیله معانی دیگر: ( جانور شناسی ) کرم ابریشم ( تیره ی bombycidae به ویژه گونه ی bombyx mori ) ، کرم ابریشم، کرم پیله
معادل فارسی واژه �صفحه آرایی� در زبان فارسی می تواند �طرح بندی صفحه� یا �آرایش صفحه� باشد. همچنین، در برخی موارد از �صفحه بندی� نیز استفاده می شود. ...
معادل های فارسی واژه �عنوان� عبارتند از: نام، سرعنوان، تیتر، دیباچه، فرنام، سرآغاز، و پیش گفتار. همچنین، در برخی موارد، می توان از واژه هایی مانند لق ...
مترادف عنوان: آغاز، دیباچه، اسم، خطاب، شهرت، کنیه، لقب، نام، آدرس، نشانی برابر پارسی: نام، فرنامه، پیش گفتار، دیباچه، سرآغاز، برنام، پاژنام، سرنویس، ...
برنامه وفاداری، طرح وفاداری، سیستم وفاداری
معادل فارسی واژه "LOYALTY PROGRAM" در زبان فارسی، "برنامه وفاداری" است. علاوه بر این، معادل های دیگری مانند "طرح وفاداری" یا "سیستم وفاداری" نیز ممک ...
معادل فارسی واژه "materials" می تواند "مواد" یا "مصالح" باشد، بسته به معنی مورد نظر. "مواد" به طور کلی به هر نوع ماده ای که برای ساخت یا تولید چیزی ...
مواد ، مصالح
حالت تمرین
تعلیم دادن مدل
حالت آموزش ، حالت تمرین
معادل های فارسی متعددی برای واژه "training" وجود دارد که بسته به زمینه و کاربرد آن، می توان از میان آن ها انتخاب کرد. برخی از رایج ترین معادل ها عبار ...
معنی: تحصیل، تعلیم، تدریس، مکتب، مشق، اموزش، پرورش معانی دیگر: فرهیخت، کارورزی، کارآموزی، آموزش، تربیت، ورزش
معادل فارسی واژه "tacit" می تواند ضمنی، خاموش، تلویحی، یا مستتر باشد. همچنین می توان از عباراتی مانند "به طور ضمنی"، "بدون صراحت" یا "با زبان بی زبان ...
معادل فارسی واژه "استراتژی" در زبان فارسی، راهبرد است. فرهنگستان زبان و ادب فارسی این واژه را به عنوان معادل برای "استراتژی" انتخاب کرده است. بنابرا ...
راهبرد ، استراتژی، تدبیر
معنی: ضمنی، خاموش، بارامی و سکوت معانی دیگر: مستتر، تلویحی، با زبان بی زبانی، به طور سربسته، ضمنا، مفهوم، مقدر
معادل فارسی واژه "تنبه" می تواند آگاهی، بیداری، هوشیاری، یا توجه باشد. این کلمه به معنای بیدار شدن از خواب یا از حالت غفلت و توجه به چیزی است. توضیح ...
مترادف تنبه: آگاهی، بیداری، هوشیاری ، بیدار شدن، هشیار شدن، آگاه شدن متضاد تنبه: غفلت، غافل شدن، غفلت ورزیدن معنی انگلیسی: being roused, notice, admo ...
معادل فارسی واژه "army" در زبان فارسی، ارتش است. همچنین، بسته به بافت جمله، معادل های دیگری مانند سپاه، لشکر یا نیروی نظامی نیز می توانند به کار روند.
معادل فارسی واژه "square" می تواند مربع، میدان، یا چهارگوش باشد. همچنین، در برخی موارد، بسته به بافت جمله، ممکن است به صورت مجذور یا توان دوم نیز ترج ...
محوطه ، میدان ، عرصه ، چهارگوش ، مربع
معادل فارسی واژه "Board Game" می تواند بازی رومیزی، بازی تخته ای، یا بردگیم باشد. در فارسی، این واژه معانی مختلفی دارد که بسته به نوع بازی و سلیقه ا ...
دست نخورده ، غیر قابل لمس
عبارت کامل: Graphics Processing Unit موضوع: کامپیوتر واحد پردازش گرافیکی یا به اختصار GPU ابزاری اختصاصی برای رندر کردن گرافیکی ( به طور طبیعی به نظر ...
عمران و معماری] کوبیدن - کوبه - چکش - سمبه [کامپیوتر] حافظه با دستیابی تصادفی Random Access Memory - با تلفظ� رم� ( Random Access Memory ) به معنای ح ...
معادل فارسی واژه CPU به معنای واحد پردازش مرکزی ومخفف واژه central processor unit میباشد.
معادل فارسی واژه OS مخفف واژه operating system درزمینه کامپیوتر به معنای سیستم عامل میباشد.
عبارت کامل: Hard Drive Disk موضوع: کامپیوتر دیسک سخت وسیله ای است با یک یا چند صفحه انعطاف پذیر که سطح آنها با موادی پوشش داده شده که بتوان داده ها ر ...
معنی: طرز عمل، رویه، روش، روند، ایین دادرسی معانی دیگر: شیوه، فراروند، گواسه، روال، اسلوب عملکرد، پردازه، اصول محاکمات، آیین دادرسی
معادل های فارسی واژه "tips" می تواند شامل نکات، راهنمایی ها، توصیه ها، یا انعام باشد. انتخاب معادل مناسب به بافت جمله بستگی دارد. به عنوان مثال: نکا ...
نکات ، توصیه ها ، پیشنهادات
مدخل، ورود، ورودیه، اجازه ورود، درون رفت، حق ورود، دروازهءدخول، درب مدخل، اغاز مدهوش کردن، از خود بیخود کردن، زیاد شیفته کردن، در بیهوشی یا غش انداخت ...
درآیش، درآیند، دخول، ( وسیله ی دخول ) در، دروازه، درون رو، دالان، هشتی، راه ورود، اقدام ( به کاری کردن ) ، پرداختن به، وسیله ی دستیابی، ابتدا، آغاز، ...
مترادف کرنش: احترام، تعظیم، تکریم، حرمت، سلام برابر پارسی: فروتنی، سرفرودآوردن معنی انگلیسی: bow, genuflection, obeisance, stoop, strain
معادل فارسی واژه "خشوع" می تواند فروتنی، تواضع، خضوع، یا افتادگی باشد. در واقع، خشوع به معنای حالت فروتنی و کرنش در برابر کسی یا چیزی است، به خصوص در ...
معادل فارسی واژه "خضوع" ( khuzūʻ ) در زبان فارسی، فروتنی، تواضع، سرفرودآوری، و اطاعت است. معنای لغوی "خضوع" در زبان عربی به معنای "فروتن شدن"، "تسلی ...
معادل فارسی واژه کاتالوگ می تواند فهرست، بروشور، کالا نما، یا فهرست محصولات باشد. انتخاب معادل مناسب بستگی به بافت و نوع کاتالوگ دارد. در حالت کلی، ...
منصفانه، عادلانه
تظاهر، بیان، جلوه، نمایش، تظاهر کردن، نمایاندن، ابراز کردن، اشکار کردن، نمایش دادن، نشان دادن
نمایش دادن، افشاء کردن، در معرض گذاشتن، بیپناه گذاشتن، بی حفاظ گذاردن، ظاهر ساختن، به نمایش گذاشتن