پیشنهادهای بهروز کاکوان (٥١)
در زبان طبری غرب مازندران به افراد دیوانه تور گویند.
خوارزم همان خوار راز ( ری ) فارسی یا خاراکس یونانی است که بعدها واژه خراسان از آن در می آید.
عیسی معرب واژه پارسی اشو/اشا است. واژه اشو در پارسی مدرن به شاه و در انگلیسی به jesus تبدیل شد.
مغول به معنای منگول. کسانی که گیرایی ضعیف دارند.
اور یک واژه پهلوی به معنای آتش/نور/خورشید. اوروپا به معنای بالاتر از خورشید.
اور یک واژه پلهوی است به معنای آتش
اسم مینا از مینوی، ماه و روشنایی میاد.
معنوی معرب واژه ( پارسی مینوی ) ، ( انگلیسی mean ) یا همان "معنای هستی" است، و ریشه در زبان های هندواروپایی دارد. واژه مینوی برگفته از مینو یا همان ...
تبریز tiberias برگردان واژه طبری ها که جز سرزمین پتشخوارگر بود. زبان مردم این منطقه پهلوی بوده است.
پهلوی زبانی از خانواده زبانی ایرانی شمال غربی می باشد که تبار زبان های کردی، گیلکی، بلوچی، تاتی و مازندرانی می باشد.
آذربایجان ( آتروپادگان ) بخشی از سرزمین ماد کوچک در پتشخوارگر است. زبان مردم آذربایجان در گذشته پهلوی بوده است.
هر ۳نام دریای کاسپین ( قزوین ) ، دریای ورکانه ( هیرکانی ) و دریای مازندران ( طبرستان ) درست هستند.
به دلیل وجود درختان مازو، جلگه هیرکانی توسط مردم طبری ماز اندر آن نام گرفت.
پارت از پهلو، پهلوی و پهلوانی می آید. مردمانی از طبرستان، گرگان و خراسان ساکن سرزمین پارت بودند. پهلوهای طبری ابداع کنندگان جنگ های پارتیزانی بودند.
در زبان مازندرانی ( غرب ) به افراد زشت عُمَر گویند.
وُی ( اوی ) به معنای او می باشد که به اشتباه وِی خوانده می شود.
زنگی به معنای تیره پوست. سیاه زنگی.
عقل ِکُل به معنای عقل کُند شده است. کل یک واژه طبری به معنای کند می باشد.
رستاق واژه پهلوی است که امروزه آن را روستا گویند
به نوعی از موسیقی فولکلور طبری امیری گویند
در زبان طبری به چوپان کرد گویند. مردمان کرد ساکنان کوهستان های غربی البرز در گیلان امروزی بودند که از مسیر سپیدرود به کردستان امروزی مهاجرت کردند.
هَزاره ها یا خزرها به مغولان فارسیزه شده گویند
هَزاره ها یا خزرها از لشکریان چنگیز مغول بودند
به ترکان فارسیزه شده افغانی گویند
طبری نام یک قوم ساکن کوهستان البرز است که بخشی از آن ها به جلگه مازندران مهاجرت کردند و سکنی گزیدند.
مازندران نام جلگه هیرکانی است که مردم طبری به آن گویند.
مازندرانی نام یک قوم یا یک زبان نیست. مازندران نام یک منطقه جلگه ای بین کوه های البرز و دریای خزر است که در گذشته با جنگل پوشیده بود. در ۲۰۰سال اخیر ...
به معنای خانواده زبانی از شبه قاره هند تا اروپا
دارندگان اسب، سوارکاران
پارس یک واژه ایرانی است و با نزدیکی horse ریشه هندواروپایی دارد که با فارس وارد عربی شده است به بزرگان پارس اسپهبد یا هزاراسپ، لهراسپ، تهماسپ و . . ب ...
فرس یک واژه ایرانی است و با نزدیکی horse ریشه هندواروپایی دارد که وارد عربی شده است به بزرگان فارس/پارس اسپهبد/اسفهبد یا هزاراسپ، لهراسپ، تهماسپ و . ...
پیچا در زبان غرب مازندرانی به معنای گربه میباشد
یک واژه مازندرانی ( غرب مازندران ) به معنای هزار چشم
گیلک به معنای یک قوم
رودسر به معنای بالای یک رود
پولادی یک نام خانوادگی در روستای اوشیان چابکسر.
کوچصفهان نام یک محله در گیلان به معنای اسب های کوچک.
دری به معنای دری وری، یک زبان نامفهوم.
سد مِیجَران سدی در رامسر.
کاکویی یک نام خانوادگی در رمک رامسر.
راشدی به معنای در مسیران رشد. راشدی به معنای خلافت.
برمکیان از خاندان های قدرتمند ایرانی در خلافت عباسی. نوادگان این خاندان امروز با نام خانوادگی رمکیان در منطقه رمک رامسر زندگی می کنند.
غلام به معنای برده.
نام کشوری، در گذشته میان مارها و جنگل ها ساخته شد. این نام ریشه فارسی دارد.
واژه کِلا دگرگون گشته واژه کَلاک ( kalāk ) و کَلات ( kalāt ) در مفهوم قلعه است که در زبان مازندرانی بصورت کِلا ( kelā ) ، کَلا ( kalā ) و کُلا ( kolā ...
رشت به معنای روییده شده است
ام اوو ییان به معنای فرزندان مادر اب
نام دیگر رود آماردوس ( یونانی )
در زبان فارسی صفت بعد از اسم می آید، اما در زبان طبری ( همانند انگلیسی ) صفت قبل از اسم می آید. مثال: فارسی: گرگ بزرگ ، طبری: گته ورگ ، انگلیسی: Gre ...
رمک نام یک منطقه در رامسر.