پیشنهادهای حسین (١٤٧)
رزمنده
بازیابی، بازسازی، بازیابش
سابش مثلا صیغل دادن سابیدن
سابش
گردآیش
پایندگی
بهترین برابر نمایه است که به تصویر اشاره دارد نگاره برای نقش به کار می رود
کنا
گردآیش
واژه کاربر ایزد زاد زیبا است ناپرداخته
یعنی زیبا کردن
پرهیخته
سستیدن
زیبایش
زیبایشی
بازمانده های
یابش
گذرش
برافروختگی
همان خروش می شود تلاطم خروش خروشیدن متلاطم خروشان
گدازشی مواد مذاب مواد گدازشی یا گدازه ای
نوشنده یک شربت بده یک نوشنده بده
گدازنده گدازه ای
خروش برای نمونه دریای مواج دریای خروشان
شناسانده
شناسش
شناساندن
ترکیده
ترکاننده
کنندگی
زیبا و زیبنده هر دو ریشه زیب دارند که معنای خوشگل
رزمی، جنگی
کرده
بازدارنده جلوگیرنده جلودارنده
زنش
آفندی
یکپارچه
به نگرم بن های تاخت و تاز بهترین هستند برای حرکت برای نمونه گذشته : حرکت کرد تاخت حرکت کردیم. تاختیم کنون : حرکت می کند می تازد حرکت می کنیم می ...
صد در صد سرشت
ارج نهادن به جای احترام گذاشتن
چخو
غرش واژه ای پارسی است که ریشه اش غر است و پسوند ش می گیرد که یک پسوند پارسی است و فرایند کاری را نشان می دهد مانند آموزش ، پرورش
غرش
درست گرایانه ، راست انگارانه
پلیدی و نیکی یا نیکی و بدی
نشانگاه بهترین واژه برای لوکیشن است نشان گاه یعنی مکانه نشانی شهر یا جایی برای نمونه کسی میگه نشانگاه خونت رو بده یعنی نشونی مکان خونت رو می خواد .
نوآمیز، نوآمیغ
خنیایی
رهاند نجات داد برهان نجات بده رهاندند نجات دادن
ششروی
سرگردی شکلی که سرش گرد است یا دو سرش گرد است
پس میشه به پارسی سنگین کش
مهار کننده
برای گفتن جنس نرو ماده به واژه عربی جنس چه بگوییم
تبهکار بهترین گزینه است شروران تبهکاران
بسیاری از واژگان اصیل پارسی در زبان لکی می باشند مثلا به جای مفت میشه از پتی استفاده کرد
درخواست
پادشاهی خواه
فرامرد اگر من بخوام برای نام این ابر قهرمانان معادل پارسی انتخاب کنم اینجوری میشه سوپربوی:فراپور سوپرگرل:فرادخت سوپرمن:فرامرد زبان پارسی ما پتانسیل ...
داراز هنگام، بلند هنگام
حرم برابر پارسی اش می شود گنبد حرم ح داره که عربی است ولی گنبد گ داره که نشون میده پارسی است
درشت پیکر
زهرین شده
برابر پارسی آن می شود اژدها که از واژه آژدهاک میاد
نمایه
توتالیتاریسم یعنی حکومتی که در تلاش است که ایدعولوژیک اش را در کل جامعه حاکم کند برابر پارسی آن میشود تمامیت خواهی ، ولی اگر پارسی تر بگمش میشود یکسر ...
همچیز خواه
نگارندگی، نگارشگری، نگارکشی، نخشگری، نخش کشی
نگارنده، نگاره کش
نگارشگری، نگارندگی
متغیر واژه ای عربی است که به چیزی که کارش تغییر کردن است اشاره دارد در زبان پارسی ما پسوند نده رو داریم که بسیار پر کاربرد است که به چیز یا کسی اشار ...
دگرنده
واژه دگرگون شونده بسیار دراز است بهتر است گون میانی اش را برداریم و بگوییم دگرشونده یعنی از چیزی به چیز دگر می دگرد دگرشونده
از آنجا که این واژه ضد ضربه از دو بخش ضد به چم پارسی پاد و ضربه به چم پارسی زنش ساخته شده است چم دقیقش پادزنش میشود
نرجس برگرفته از نام پارسی نرگس است نرجس معرب شده نام نرگس است در میان دادو ستد فرهنگی که میان دوزبانه صورت میگیرد نام ها نیز دادو ستد میشود چگونه ا ...
فرگشته
خفاش از خوف عربی میاد پس عربی است یعنی جانوری که در جای خوفناک و ترسناک زندگی میکند
فرکننده
ارتجاع ریشه رجع یعنی برگشت آهنگ افتعال به چم پارسی واپسگرایی، واپسگشت، بازبرگشت
منفجر کرد، ترکاند منفجر شد، ترکید منفجر میکند، میترکاند
ترکمان، ترکیدگی
ترکیدگی
گذر
نقش برگرفته از واژه پارسی نخش است
دهشت
فرو کردن
واپس
گوسفند واژه پارسی که دگرگون یافته واژه گوسپند است
تن به تن
بایسته
در زبان انگلیسی به شاهزاده مرد پرنس میگویند و پرنسس س مونث داره یعنی شاهزاده خانم پس معنای دقیقش شاهزاده خانم یا شاهدخت است نه دختر زیبا از آنجا که ...
وفا کردن برای نمونه به عهد خود عمل کرد به عهد خود وفا کرد عمل نکرد وفا نکرد
کنش گیری
بن ماضی گریخت یعنی فرار کرد بن مضارع گریز یعنی فرار می گریخت فرار میکرد می گریزد فرار میکند فرار یک فعل ناقصه که نیاز به فعل کمکی داره
پذیرفتنی، سزاواری، پذیرفتگی
یک تنه یکدونه ای
همانندی
جدید هم عربی است
دورو بره
دریچه
کناه
نخش ها، نگاره ها
واژه مواد پارسی است که جمع واژه ماده است که به نادرستی با جمع مکسر عربی جمع بسته میشود که درستش ماده ها است
زیگ زاگی
تیربار، رگبار
نشانگاه، جانشان، رهنشان، نمودار
دگرریختی
آواگر
تهمتن
نماد تولد دوباره، زندگی در زیر آتش خاکستر،
برنج اعلا=برنج ناب
پتی
برای نمونه من می خوام بگم در بعدپنجم سفر کردم بجا بعد باید چی بگم
شمارشگر
دیوانوار، دیوانه کننده
ساییدگی، ساینده
جداگانه
کارآزمودگی
برابر پارسی=دژمرگ
نگارنده، نخشه کش، نگارشگر
نامیرا، پابرجا
دگرپیکری،
رویین تن، پولادین تن، پادزنش
عالم غیب=جهان پنهان
تبهکار بهترین واژه برای شرور است
راهیاب، نشانیاب، نشانگر
دویدن، دوش
بازسازی
قهرمان پارسی است به شایدی زیاد این همان واژه کهرمان است که ک آن برداشته شده و بجاست ق گذاشته شده عربی هم نیست در عربی میشه بطل
افزودنی افزونه
برابر پارسی همپیمانان همیاران همسوها متحد شدن =هم پیمان شدن
پادزنش
دگرشونده
ملکه درستش در عربی ملکة است که ریشه ملک داره یعنی پادشاه بندواژه پایانیش ت داره و نشانه مونث است پس صد در صد عربی است
نیشاپور
برونبخش بیرونبخش
بهداشت واژه پارسی است چون از پیشوند به یعنی خوب و پسوند داشت بکارگرفته شده
سپهبد به پادشاه هم میگویند برای نمونه در سروده فردوسی گذر سیاوش از آتش در بند نخستش داریم چنین گفت موبد به شاه جهان ک درد سپهبد نماند نهان اینجا اش ...
سازگاری تکامل پیدا کردن=سازگاری پیدا کردن تکامل پیدا کرد=سازگار یافت
نماز عربی نیست در عربی میشه صلات واژه نماز در دراز نای تاریخ دچار دگرگونی هایی شده در پارسی دیرین به آن نماژ میگفتند الان ژ پایان واژه برداشته شده وب ...
این واژه ریشه پارسی دارد عرب ها چون گ نداشتند بندواژه نخست واژه گوهر رو برداشتند و بجاست ج گذاشتند و میگن جوهر که جمعش میشه جواهر
نمونه میتونم بیارم مانند ، آتشین، پولادین، اهنین
این واژه صددرصد پارسی است چون از پیشوند ره و پسوند بر بکارگرفته شده است ره از راه میاد بر از می برد میاد یعنی ره را میبرد
شلخته