پیشنهادهای هلن( آزرمیدخت) اصغری (٢٠٣)
نامی است تازی ( عربی ) به مانک ( معنیه ) رها شده ، رستگار شده، رستا
شیر زن ( در امان مانده ) نام مادر حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم
دختری که گیسویش همچون گل است.
پارکِلِیت معرب آن => فارقلیط نامی است یونانی ( پاراکلتوس ) همان نام عبری مناهم که مترادف با احمد است یعنی بسیار ستوده شده که نام پیامبر اسلام در ...
پارکِلِیت معرب آن => فارقلیط نامی است یونانی ( پاراکلتوس ) همان نام عبری مناهم که مترادف با احمد است یعنی بسیار ستوده شده که نام پیامبر اسلام در ...
پارکِلِیت معرب آن => فارقلیط نامی است یونانی ( پاراکلتوس ) همان نام عبری مناهم که مترادف با احمد است یعنی بسیار ستوده شده که نام پیامبر اسلام در ...
پارکِلِیت معرب آن => فارقلیط نامی است یونانی ( پاراکلتوس ) همان نام عبری مناهم که مترادف با احمد است یعنی بسیار ستوده شده که نام پیامبر اسلام در ...
پارکِلِیت معرب آن => فارقلیط نامی است یونانی ( پاراکلتوس ) همان نام عبری مناهم که مترادف با احمد است یعنی بسیار ستوده شده که نام پیامبر اسلام در ...
پارکِلِیت معرب آن => فارقلیط نامی است یونانی ( پاراکلتوس ) همان نام عبری مناهم که مترادف با احمد است یعنی بسیار ستوده شده که نام پیامبر اسلام در ...
نام مبارک بانوی دوعالم حضرت فاطمه زهرا ( س ) در تورات که نامی عبری است [هلیا، هلیون] و در یونان هلیوس است. هلیا ( دخترِ خورشید، نور و روشنایی ) هل ...
نام عبری حضرت امام علی ( ع ) در تورات
دیانا نامی ست پارسی به مانکِ ( معنیه ) نیکی رسان و از واژه دین و دئنا ی اوستایی گرفته شده
رونیکا به پارسی رو ( روی ) نیک ا = نیک رو ( نیک روی ) = زیبارو خوش چهره
به پارسی اورنگ جو
عشق
دیم واژه ای مشترک در زبان های پهلوی و گیلکیست به معنای صورت و چهره و دیما نامی دخترانه به معنای زیباروست و می توان به جای واژه عربیه صفحه از واژه ...
دیم واژه ای مشترک در زبانهای پهلوی و گیلکیست به معنای صورت و چهره
پوپک، پاکدامن، دوشیزه، عذرا ، بکر ، باکره ، پارسا، دست نخورده
اِسپاش او چه با کلاس
نام پدر حضرت زکریا و نام پدر آصف وزیر و داماد حضرت سلیمان
از زمان هُبوط پدر و مادرمان حضرت آدم ( ع ) و بانو حوا ( س ) ۷۶۰۹ سال گذشته
جنسیت به پارسی
دستبند، النگو
سیاره ( هرباسپ ) اورانوس به پارسی [ آهوره]
همون نامِ منه بدون "ی"
به گیلکی
چقدرم با اسمِ من هماهنگه
ماهی اوزون برون
مه روز واژه ای است که تازیان در زمان خلیفه دوم از ایرانیان گرفته اند، که "مورخ" ریخت تحریف شده آن است و "تاریخ" نیز از آن ساخته شده.
حکیمان، فیلسوفان
نجبا، نجیب زادگان به پارسی
آزرم =شرم و حیا و پاکدامنی و مهربانی و مهر و محبت و پارسا و تقوا و عشق و. . . . . . از جمله واژگان پر معنی
پسر جنگجو
شعر نو => برابر پارسی => چکامه شعر => برابر پارسی => چامه
شعر نو => برابر پارسی => چکامه شعر => برابر پارسی => چامه
بزرگ فرمدار به پهلوی وزیر ( وچیر )
بها = ارزش دُر =مروارید مروارید ارزشمند نامی پارسیست
ترنس به مانکِ ( معنی ) فردی است که از لحاظ جسمی به طور کامل یک زن/مرد است. اما جنسیت حقیقی اش خلاف جسمش است. یعنی تضاد روح و جسم و در واقع ناهماهنگی ...
ترنس به پارسی
واژه پرتقال عربیست به پارسی می شود پرتغال هم کشور پرتغال هم میوه پرتغال
دامون نامی گیلکی است به معنای منطقه مشخص و مرز همچون رایمون و سامون ( سامون سر )
خواهر خسرو پرویز کاکی ( عمه ) شهبانوان آزرمی دخت و پوران دخت
آذرمیدخت غلطه چون آذر یعنی آتش اما آزرم یعنی شرم و پاکدامنی و مهربانی و شهبانو آزرمی دخت، آزرمی دخت بودنند نه آذرمیدخت [آزرم ی دخت => در پارسی نوی ...
عنوانی که شهبانو آزرمی دخت به معشوق خود سپهبد بهمن جادویه داد. [ارگبد بهمن] از والا ترین جایگاه دربار ساسانی
مارِه به پارسی سکه
سکه به پارسی
سرنام همچون سمپاد و ناجا فراجا
شمع سپندار
شقایق به پارسی
قلم به پارسی