پیشنهاد‌های سادات خاتمی (٣٣٤)

بازدید
٤٢٩
پیشنهاد
٤

بَلکَن: بلکه

پیشنهاد
٦

نومزِه یا نامزه: نامزد

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

أیْم: سوگند، قسم أیمُ اللّٰه: به خدا قسم

پیشنهاد
٥

قُشار: فشار قشار دادن: فشار دادن، هول دادن

پیشنهاد
٦

گشنگی نکشیدی عاشقی یادت بره، تنگت نگرفته هر دو تاش یادت بره! موقعی به کار می رود که فرد هنوز با وضعیت های سخت تر از وضعیت فعلی مواجه نشده است.

پیشنهاد
٤

وِرده وِرده: گوله گوله، غذایی خمیرمانند و نیمه جامد ( مثل فرنی ) که صاف و یکدست نشود.

پیشنهاد
٤

گولّه ( گلوله ) : مچاله

پیشنهاد
٥

شغال مرغای من نیست: عددی نیست. برای من تهدیدی به حساب نمی آید.

پیشنهاد
٤

گیر گرفتن: گیر کردن

پیشنهاد
٥

لورچ یا لورچ و پورچ: چروک

پیشنهاد
٤

کَل پدر: ناپدری

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

تنبیه: بیدارسازی، ریشه نبه تنبیح که شما نوشتید از ریشه نبح به معنای بانگ سگ و نیز غوغا کردن، هجو گفتن است. البته در این باب استعمال نمی شود.

پیشنهاد
٥

کتک کتک کردن: زدن حرف ها و انجام کارهایی که کتک خوردن در پی دارد. - حواست باشه. داری کتک کتک می کنی ها؟!!

پیشنهاد
٦

زیر شال کسی پُر بودن: سیر بودن اطمینان داشتن به رسیدن غذای بهتر یا حمایت از جای دیگر - چرا غذاتو نمی خوری؟ نکنه زیر شالت پُره؟!

پیشنهاد
٤

گران بازی: گران فروشی گرون باز: گرون فروش

پیشنهاد
٤

قاپک: قوزک پا و زانو

پیشنهاد
٤

اصطلاح به خود افتادن به خودش افتاده: ۱. هول شده و داره سرخود یه کارایی به نفع خودش می کنه. ۲. بدون توجّه به دیگران یا دور از چشم دیگران داره حسابی م ...

پیشنهاد
٥

سنگ افتادن در کتری یا ظرف غذا: دیرجوش بودن، وقتی می گوییم که غذای مایع یا آب به جوش نمی آید. - اینم که جوش نمی آد، انگار سنگ افتاده توش!

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٢

- غذا سه ساعته رو گازه آخ نگفته! یعنی نپخته، همون جور مثل اوّلش مونده. - همه چی رو به هم ریخت یک آخ نگفت. یعنی عکس العملی نشون نداد عین خیالش نب ...

پیشنهاد
٦

گُر گُر، گُرّ و گُر: رفت و آمد پشت سر هم و زیاد زیاد و فراوان - وایسا، نیا! داره گر گر ماشین رد می شه.

پیشنهاد
٧

کوت کردن، کود کردن: روی هم انبار کردن، تلنبار کردن

پیشنهاد
٦

( کاری را ) از خود دیدن: اطمینان به توانایی خود در انجام کاری - از خودش می بینه که پیش قدم شده. از خود ندیدن: در خود سراغ نداشتن، حال و حوصله و توا ...

پیشنهاد
٤

دم و دستگاه دیدن: دم و دستگاه چیدن، تدارک عالی برای مهمانی

پیشنهاد
٤

تُکُم، تَکُم: تکان

پیشنهاد
٣

گَل: گلو، گردن

پیشنهاد
٣

چَپی: چفیه، چپیه

پیشنهاد
٣

لا زدن: تا زدن، تا کردن لباس و پارچه

پیشنهاد
٤

بادی که صبح دم خروس رو تکون بده تا شب دم خر رو می کنه ( ضرب المثل ) : باد صبح زود، تا شب طوفان می شه. از اوّلش که این طور قوی و شدیده، آخرش چی می ش ...

پیشنهاد
٤

بکُش کاری را انجام دادن: کاری را خیلی سریع و بدون اتلاف وقت انجام دادن

پیشنهاد
٥

سِبِر: با پشتکاری فراوان، مُصِرّانه و پیگیرانه

پیشنهاد
١

Can I get/have your number? What's your number? Would you give me your ( phone number ) , please? Could I have your phone number? Let me get your num ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خُرد ( صفت ) : کودک، کوچک، حقیر خُردی ( حاصل مصدر ) : کودکی، کوچکی، حقارت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

عینِ ثابت یعنی حقیقتِ ثابتِ هر چیز در علم خداوند قبل از تجلّی و ظهور در عالم. هر موجودی در جهان، تجلّیِ عینِ ثابتِ مخصوصِ خودش است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ضیق، مضیقه ضاقَ فعل است، یعنی: تنگ شد، ناتوان شد، محدود شد.

پیشنهاد
٥

آب دون سوا: آب و دانه سوا خورش و غذای آبکی که جا نیفتاده باشد و بسیار آبکی و کم مایه باشد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

وا، وای

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

حروفی که به هنگام تعجّب بیان می شوند؛ همچون، وای، وا، واه، اوا و. . . در نگارش، پس از این اصوات، علامت تعجّب می گذاریم.

پیشنهاد
٤

اِبو: اِوا، وا! حرف تعجّب در گویش قدیم گرمساری ها

پیشنهاد
١

وا

پیشنهاد
٤

حیوونکی یا حیوونی: طفلکی، طفلی، بیچاره در مقام تأسّف و ترحّم به شخصی گفته می شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

توفیر از باب تفعیل ( ریشه: وفر ) وَفَّرَ ( ماضی ) ، یُوَفِّرُ ( مضارع ) ، تَوْفیر ( مصدر ) توفیر: به وجود آوردن، پدید آوردن، تأمین کردن، آماده کردن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

نان قلاچ یا قالاج در ابتدا نان سفر و نان عشایر بوده که خشک و نازک بوده. امروزه در شهرهای شمالی نانی ضخیم به این نام و همچنین کلاج، قلاچ و کلاچ نون دا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بشک

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

عالَمین: جهان ها عالِمین: دانشمندان، دانایان عالِمَیْن: دو دانشمند

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

فرزند خان، پسر خان، بزرگ زاده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

به دل چسبیدن، مطبوع واقع شدن، بسیار خوش آمدن به جان نشستن

پیشنهاد
١

چسبیدن، حال خوبی دادن، به دل نشستن - چقدر این آهنگ به جونم نشست!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

گرم شدن وجود، حسابی و دلنشین گرم شدن - ده دقیقه نشستم تو آفتاب، جونم گرم شد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

همیشه ی خدا:همیشه، مُدام، هر دفعه، بدون استثناء as always all the time day in and day out

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اگه تو جدول چهار حرفی اومده می شه ابوی.