تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سعد بن خردادبه در کتابی از خود بنام "اللهو و الملاهی"، مصرعی را از باربد، موسیقیدان ساسانی، دقیقا بصورت زیر بازنویسی کرد: کیسر ماه ماند و خاگان خرشید ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سعد بن خردادبه در کتابی از خود بنام "اللهو و الملاهی"، مصرعی را از باربد، موسیقیدان ساسانی، دقیقا بصورت زیر بازنویسی کرد: کیسر ماه ماند و خاگان خرشید ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در لغتنامه ی دهخدا، چشن نیز بعنوان صورتی دیگر از واژه ی جشن آمده ست.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در لغتنامه ی دهخدا، گپتن نیز بعنوان صورتی دیگر از همین مصدر گفتن آمده ست

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ننگ

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در شاهنامه ی سلجوقی در پایان بخش آغازین کتاب ) ستایش خداوند ( این بیت با کلمه ی خاطر ثبت شده ست: چو دانسته شد هستی کردگار دگر خاطر خویش رنجه مدار

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

طهمورث در شاهنامه ی فردوسی به تصحیح خالقی، بصورت طهمورت که در قدیمی ترین نسخه ی خطیِ دردسترس شاهنامه، نسخه ی فلورانس هست، آمده ست.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در ضمن اگر خدمتگزار تازی بودم، نامم رادین نمی بود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دانشمند

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معنی دقیق حمد را ستایش باید دانست زیرا حمد مقابل نکوهش و نکوهش نیز مقابل ستایش.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روحانی مثل حسن روحانی مثل خاتمی مثل خلخالی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نباید حرف ج را در کلمه ی شطرنج به گ تغییر داد. زیرا فردوسی آنرا با رنج نیز قافیه گرفته ست: ز شطرنج و از باژ و از رنج اوی بگفت آنچه آمد ز شطرنج اوی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

راستی! چرا در شاهنامه ی فردوسی واژگان ابزار/افزار، کوچک و پروانه نمی یابیم ولی آلت می یابیم؟! این معنی کردن می خواهد یا نه؟ پس باید در خود لغتنامه ی ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تازه همین چامگان از چامه سراهاست که جلوی ما را بگرفته و کمر تازی ستیزی از ما بشکسته.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سلام مارتین عزیزم. من اتفاقا این حرف رو نزدم، صرفا نظر دهخدا رو گفتم و علاقه م رو و دشمنت هم که نیستم ولی اگه میگی تنها پارسی سره پس تمام بیت زیر رو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گردان سپهر= آسمان گردنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مایه ی پسرفت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پدیده ای برای تفهیم حیات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک بار ننگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ای است که معرب آن، صلیب است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زَرَثوشترَه، ریخت کهن تر واژه ی زرثشت یا زردشت یا زرتشت است که یا زَرَثوشترَه می توان نوشت یا زَرَثوشترَ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

سِپاس کلمه ای از ریخت قدیمی تر سپاس spas با س ساکن است و به هیچ عنوان معنی سه تا پاس نمی دهد. واژگانی مانند سپنج و سپاس و سپر و. . . نیز به هیچ عنوان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معنی تحت اللفظی= قربانِ جانت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مرحوم علامه دهخدا درباره ی پارسی سره و ناب گفته اند: هر کس بگوید زبان فارسی باید خالص باشد، اول در قیافه ی او تفرس و نظر باید کرد. اگر آثار حُمق و گو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخفف چون این است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلی دیرُم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبت لباسی دوختم بر قامت دل ز پود محنت و تار محبت ( باباطاهر همدانی ) دیرُم= دارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با عرض پوزش، مکن را نکن نوشتم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نکن کاری که بر پا سنگت آیو جهان با این فراخی تنگت آیو چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو وینی نامه ی خود ننگت آیو ( باباطاهر همدانی ) آیو=آید تو وی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصدر گیلکی به معنای گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصدر گیلکی به معنای نِشستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تی جانَ قربان= در گیلکی به معنای قربانت جانت. از جملات عاطفانه است. کنایه از اینکه قربان جانت بشوم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصدر گیلکی به معنای فرو بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصدر گیلکی به معنای فهمیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غواص اگر اندیشه کند کام نهنگ هرگز نکند درّ گرانمایه به چنگ ( استاد سعدی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیت مثال: او خدو انداخت بر روی علی افتخار هر نبی و هر ولی ( مولوی بزرگ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سیگار نکش خود که چهلگار بوی دَهگار کند کم که تو را این سیگار شاعر: ناشناس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بماند که یهودند، جهودند درین عالَم پرعِلم، جهولند شاعر: ناشناس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصدر گیلکی به معنای برداشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کشیش، باری ننگ بر دوش قاره ی اروپا است که سوء و سَیِّئات او اثبات شده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مثال نقض: مثالی که باعث نقض یک اثبات یا یک استدلال می شود که تا اکنون تصور می شد درست بوده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

. . . یعنی شاه شهان، فخر ایران زمین، کوروش و داریوش، یعنی نگاهبان کشور از نیروی بد. کسی است که ایران را از گزند دور بدارد و هر کسی شایستگی گرفتن این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پسیچ = آمادن و ساختن، آمادگی و ساختگی. معرب آن بسیج است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نصرین، در نام سابق خانوادگی یکی از دوستانم بوده. نصرین= یاری صفت، از جنس یاری. کسی که از صفت های او یاری و یاری دادن است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گپ در نقش دستوری نام است و برابر با بن مضارع گو و بن ماضی گفت است. پس: گپ = گفت و گو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به مانند پرنده، آرام صحبت کردن یا زمزمه کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جناس=همژادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نظر من، بهترین برابر پارسی برای سطح، واژه ی ور است. برای نمونه وقتی می گوییم آن ورِ مکعب، در واقع داریم می گوییم آن سطحِ مکعب. البته یک ور دیگر ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زاک در گیلکی به معنای فرزند است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود. در گیلکی، آبچ با ب ساکن، به معنای بی مزه است و این معنی به این علت است: این واژه پسوند چ دارد که می شود آب مانند و معنی آن را از روی ویژگی آن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اوسان، در گیلکی، فعل امر است و به معنای بردار هست. مصدر آن اوسادن به معنی برداشتن است و بن ماضی هم که اوساد به معنی برداشت. این واژه ساده است و پیشو ...

١