پیشنهادهای رادین پرتوی (٥٤)
سعد بن خردادبه در کتابی از خود بنام "اللهو و الملاهی"، مصرعی را از باربد، موسیقیدان ساسانی، دقیقا بصورت زیر بازنویسی کرد: کیسر ماه ماند و خاگان خرشید ...
سعد بن خردادبه در کتابی از خود بنام "اللهو و الملاهی"، مصرعی را از باربد، موسیقیدان ساسانی، دقیقا بصورت زیر بازنویسی کرد: کیسر ماه ماند و خاگان خرشید ...
در لغتنامه ی دهخدا، چشن نیز بعنوان صورتی دیگر از واژه ی جشن آمده ست.
در لغتنامه ی دهخدا، گپتن نیز بعنوان صورتی دیگر از همین مصدر گفتن آمده ست
ننگ
در شاهنامه ی سلجوقی در پایان بخش آغازین کتاب ) ستایش خداوند ( این بیت با کلمه ی خاطر ثبت شده ست: چو دانسته شد هستی کردگار دگر خاطر خویش رنجه مدار
طهمورث در شاهنامه ی فردوسی به تصحیح خالقی، بصورت طهمورت که در قدیمی ترین نسخه ی خطیِ دردسترس شاهنامه، نسخه ی فلورانس هست، آمده ست.
در ضمن اگر خدمتگزار تازی بودم، نامم رادین نمی بود.
دانشمند
معنی دقیق حمد را ستایش باید دانست زیرا حمد مقابل نکوهش و نکوهش نیز مقابل ستایش.
روحانی مثل حسن روحانی مثل خاتمی مثل خلخالی
نباید حرف ج را در کلمه ی شطرنج به گ تغییر داد. زیرا فردوسی آنرا با رنج نیز قافیه گرفته ست: ز شطرنج و از باژ و از رنج اوی بگفت آنچه آمد ز شطرنج اوی
راستی! چرا در شاهنامه ی فردوسی واژگان ابزار/افزار، کوچک و پروانه نمی یابیم ولی آلت می یابیم؟! این معنی کردن می خواهد یا نه؟ پس باید در خود لغتنامه ی ...
تازه همین چامگان از چامه سراهاست که جلوی ما را بگرفته و کمر تازی ستیزی از ما بشکسته.
سلام مارتین عزیزم. من اتفاقا این حرف رو نزدم، صرفا نظر دهخدا رو گفتم و علاقه م رو و دشمنت هم که نیستم ولی اگه میگی تنها پارسی سره پس تمام بیت زیر رو ...
گردان سپهر= آسمان گردنده
مایه ی پسرفت
پدیده ای برای تفهیم حیات
یک بار ننگ
واژه ای است که معرب آن، صلیب است.
زَرَثوشترَه، ریخت کهن تر واژه ی زرثشت یا زردشت یا زرتشت است که یا زَرَثوشترَه می توان نوشت یا زَرَثوشترَ.
سِپاس کلمه ای از ریخت قدیمی تر سپاس spas با س ساکن است و به هیچ عنوان معنی سه تا پاس نمی دهد. واژگانی مانند سپنج و سپاس و سپر و. . . نیز به هیچ عنوان ...
معنی تحت اللفظی= قربانِ جانت
مرحوم علامه دهخدا درباره ی پارسی سره و ناب گفته اند: هر کس بگوید زبان فارسی باید خالص باشد، اول در قیافه ی او تفرس و نظر باید کرد. اگر آثار حُمق و گو ...
مخفف چون این است
دلی دیرُم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبت لباسی دوختم بر قامت دل ز پود محنت و تار محبت ( باباطاهر همدانی ) دیرُم= دارم
با عرض پوزش، مکن را نکن نوشتم
نکن کاری که بر پا سنگت آیو جهان با این فراخی تنگت آیو چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو وینی نامه ی خود ننگت آیو ( باباطاهر همدانی ) آیو=آید تو وی ...
مصدر گیلکی به معنای گرفتن
مصدر گیلکی به معنای نِشستن
تی جانَ قربان= در گیلکی به معنای قربانت جانت. از جملات عاطفانه است. کنایه از اینکه قربان جانت بشوم.
مصدر گیلکی به معنای فرو بردن
مصدر گیلکی به معنای فهمیدن
غواص اگر اندیشه کند کام نهنگ هرگز نکند درّ گرانمایه به چنگ ( استاد سعدی )
بیت مثال: او خدو انداخت بر روی علی افتخار هر نبی و هر ولی ( مولوی بزرگ )
سیگار نکش خود که چهلگار بوی دَهگار کند کم که تو را این سیگار شاعر: ناشناس
بماند که یهودند، جهودند درین عالَم پرعِلم، جهولند شاعر: ناشناس
مصدر گیلکی به معنای برداشتن
کشیش، باری ننگ بر دوش قاره ی اروپا است که سوء و سَیِّئات او اثبات شده است.
مثال نقض: مثالی که باعث نقض یک اثبات یا یک استدلال می شود که تا اکنون تصور می شد درست بوده است.
. . . یعنی شاه شهان، فخر ایران زمین، کوروش و داریوش، یعنی نگاهبان کشور از نیروی بد. کسی است که ایران را از گزند دور بدارد و هر کسی شایستگی گرفتن این ...
پسیچ = آمادن و ساختن، آمادگی و ساختگی. معرب آن بسیج است
نصرین، در نام سابق خانوادگی یکی از دوستانم بوده. نصرین= یاری صفت، از جنس یاری. کسی که از صفت های او یاری و یاری دادن است.
گپ در نقش دستوری نام است و برابر با بن مضارع گو و بن ماضی گفت است. پس: گپ = گفت و گو
به مانند پرنده، آرام صحبت کردن یا زمزمه کردن.
جناس=همژادی
به نظر من، بهترین برابر پارسی برای سطح، واژه ی ور است. برای نمونه وقتی می گوییم آن ورِ مکعب، در واقع داریم می گوییم آن سطحِ مکعب. البته یک ور دیگر ن ...
زاک در گیلکی به معنای فرزند است
درود. در گیلکی، آبچ با ب ساکن، به معنای بی مزه است و این معنی به این علت است: این واژه پسوند چ دارد که می شود آب مانند و معنی آن را از روی ویژگی آن م ...
اوسان، در گیلکی، فعل امر است و به معنای بردار هست. مصدر آن اوسادن به معنی برداشتن است و بن ماضی هم که اوساد به معنی برداشت. این واژه ساده است و پیشو ...