پیشنهادهای معصومه (١٢)
در حالت فعل به معنای ۱. محدود کردن ، کنترل کردن ، تأثیر گذاشتن بر مثال: International choices are conditioned by the international political econo ...
۱. زیبایی شناسانه ، لذتبخش، مجلل ۲. سکسی، اغواگر، شهوت انگیز ، دلچسب
to establish or increase the effectiveness of ایجاد کردن یا بیشتر کردن اثربخشی و کارایی چیزی مثال : to put teeth into the law
معمولا arrangement در حالت جمع به معنای : مقدمات ، برنامه ها ، برنامه ریزی ، تدارکات ، زمینه سازی ، آماده سازی مثال : ?How are the arrangements for ...
۱. رنج بردن ، عذاب کشیدن ۲. مبتلا شدن ، دچار شدن ۳. تجربه کردن ، در معرض بودن، متحمل شدن ۴. آسیب دیدن ، بدتر شدن ۵. تحمل کردن ۶. اجازه دادن
دعای خیر، شفاعت لطف، برکت تایید، رضایت، حمایت نعمت ، مزیت ، منفعت
دچار تزلزل شدن
نهاد حاکم
سفت و محکم در جایی قرار گرفتن
مطرح شدن مثال : The importance of the scheme laid out thus far is that . . . اهمیت طرحی که تاکنون مطرح شد این است که . . .
به خودی خود
وعده