پیشنهادهای مجتبی محمدی (٣٨٢)
آدم منفور فرد نفرت انگیز شخص عوضی آدم بدردنخور
متعصبانه سرسختانه
متنفر بودن اظهار تنفر کردن منزجر شدن
ب انگیزه ناامید
انتقاد تند غیرمحترمانه صحبت کردن اهانت کردن
تلافی جویانه
عبوس بدعنق گنداخلاق
ترشرو عبوس گنداخلاق
بی احساس سرد و بیروح بی هویت بی انگیزه خسته کننده خالی از حس
گستاخانه منتقدانه حاکی از تحقیر با گوشه و کنایه با طعنه
کم دستمزد
خسته کننده توان فرسا
وحشتناکی، ترسناکی، مهابت ناجوری ، مشقت
بطور ترسناک بطور هشدار دهنده بطور شوکه کننده بطور عجیب
مشتاقانه
اخلاق گرا طرفدار اخلاقیات
آدم پاستوریزه کسی که حرف زشت یا صحنه جنسی برآشفته اش کند
افسردگی پس از زایمان
مأمن محل امن
خشمگین کننده اهانت آمیز هتاکانه
شورشگرانه انقلابی
محترم بودن احترام داشتن عزت و احترام
نو ازدواج
اختلالات عصبی اختلالات روانی
عصبی برآشفته رنجیده
روحیات خلقیات اخلاقیات
ضدحال زدن رنجاندن آزردن حال کسی را گرفتن
نمایش احساسی نمایش پراحساس
مسخره کرد تمسخر کرد دست انداخت مضحکه کرد
افسرده محزون غمگین دلمرده
خطر جانی
مرد شهوتران مرد حشری مرد خانم باز
ضربات برخوردها
1 - لاشه فروش 2 - از پا انداختن / به شدت خسته کردن 3 - داغان کردن / آسیب شدید زدن
کشتارها قتل ها آدم کشی ها جنایات
قتل آدم کشی کشتار ترور قتل نفس
خیلی خوب عالی قابل قبول
( در اصطلاح ) چه پولی درمیاره! چه فروشی میکنه! پول خوبی توشه!
آزردن تحریک کردن عصبانی کردن
درجا زدن هرز گشتن بیهوده کاری
عزیزم عسلم جیگرم
همه سوزی قتل عام با سوزاندن قربانی سوزی ( در مراسمات باستانی )
بطور فراموش نشدنی، آنگونه که هرگز از فکر چیزی بیرون نمی آیید آنطور که چیزی تمام فکر و ذکرتان را به خود مشغول کند.
مصائب بدبختی ها
جالب تر خنده دارتر بامزه تر شوخ تر
عشرت طلب
شور و شوق تب و تاب شوق تمنا شراره آرزومندی
لذت بخشیدن شاد کردن مشعوف کردن
دلسرد کردن مأیوس کردن نومید کردن تضعیف روحیه کردن