تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٨

بهتر است آن را به تلفظ درستش یعنی ( هَزار ) و با کسرهٔ ( ه ) جا بیندازیم. بنابرین در زبان روزمرهٔ خود از هَزار بجای هِزار استفاده و دیگران را نیز به ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٨

پیشنهاد رایانامه درست و نغز است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١٨

رایاسپهر سپهر و فضای منسوب به رایانه چند نمونه از کاربردهای آشنای پیشوندک رایا - : رایاتک ( cyber attack ) و رایانامه ( e - mail )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١٧

گرته برداری نادرست با حذف کسره راه، این واژه نادرست و بی معنی میشود. راهِ آهن یا راهِ آهنی و یا مقلوب آن، آهنراه درست است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١٧

آهن راه درست تر از راه آهن می باشد. زیرا این واژه مقلوب راه آهنین است ولی راه آهن مقلوب شده ی چیست؟ آهن راهی؟ که این واژه معنایی ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

کشـ ـور ساخته شده از کش به معنای خط ( از کشیدن ) و پسوند ور ( دانشور، راهور، سرور، بختور، دادور یا داور و. . . )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مقاوم: پتایا، پتایال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مقاومت: پَتایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مقاومت کردن: پَتودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

شوالیه: پهلوان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

باز، متضاد اسید: تلک، دارای کزه تل یا تلخ است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اسید: ترشک، دارای مزه ترش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اسمز: آبگذر، آغار، گذرندگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

الکل: مُل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ادرار: گُمیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ارتفاع: بلندا، بلندنا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ابلق: خَلَنگ، دورنگ، اَبلَک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

توانا، بلندمرتبه، مقام دار، قوی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١٧

ب نام الله ب نام الله الله: مفعول حمد است. ( معبود ) محمد: فاعل حمد است. ( عابد ) ، ایفا کننده حمد. احمد: حمد را بهتر ب جا آوردن ( اشاره ب کامل ت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

سارکومر: تارپاره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

یاخته فام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

زاهد: سوما

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

آیینیک یا آیینی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

خموشانه، مانند یارانه، آموزانه و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

آداک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

گندم با، بای گندم ( با=آش )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

آبچین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

ریزه بین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

خرده بین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

دورنما

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣١

از آریا گرفته شده که در صنعت ممال به ایریا تبدیل شده است. ( ممال کلمه ای که در آن صورت ( آ ) به ( ای ) تبدیل شده باشد ) ایریا ان ( پسوند مکان ) = ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

یخ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ژن genes: گن، به معنی گل و خاک آدمی با بدل لام به نون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

شیمی معدنی: کانکیاشناسی ( کانـ ـکیا ـشناسـ ـی ) ( کان=معدن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

شیمی آلی: جانکیاشناسی ( جانـ ـکیا ـشناسـ ـی ) ، کیاشناسی در جانداران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

شیمیایی: کیاشناسیک ( کیا ـشناسـ ـیک ) ( کیا=عنصر، برگرفته از کیان ) ( مربوط به علم کیاشناسی ) شیمیایی: کیاییک ( کیا ـیک ) ( کیا=عنصر، برگرفته از کیا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

شیمی: کیاشناسی ( کیا ـشناسـ ـی ) ( کیا=عنصر، برگرفته از کیان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

شیمی دان: کیاشناس ( کیا ـشناس ) ( کیا=عنصر، برگرفته از کیان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

شیمیی: کیاشناسی ( کیا ـشناسـ ـی ) ( کیا=عنصر، برگرفته از کیان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

انقلاب: اندرخیزی سایر واژه ها نیز درست اند اما برای انقلابی چون انقلاب اسلامی ایران، اندرخیزی بهتر می نماید. خیزش درونی یک ملت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

کیلوگرم: من

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اینترنت: تارکده گرته برداری این واژه، به دیسه ی اندرتار می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

آف لاین: اَتار ( اَ تار ) اَ، پیشوند منفی ساز ( مانند اریخت ) و تار نیز برگرفته از تارکده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

آن لاین: تارا ( تار ـا ) تار، برگرفته از تارکده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

لیپید: چربک لیپید برابر چربی نیست، بلکه چربی نوعی لیپید است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

پروتئین: سپیدک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

گلوکز: خونْ کاند، کاندِ خون ( کاند=قند )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

هِماتیت: خُماهن ( برهان قاطع ) ( خم آهن ) خم، همان می و شراب باشد و در اینجا برای رنگ برگزیده شده است. آهنِ سرخفام و آهنِ به رنگ خم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

پهپاد: پناد پرندة هدایت پذیر از دور ( پهپاد ) از آنجا که هدایت واژه ای بیگانه است، نایا برای هدایت پذیر پیشنهاد می شود. پرندة نایا از دور ( پناد )

١