تاریخ
١ سال پیش
متن
She tattled on her estranged husband.
دیدگاه
٠

او چغلی شوهر قطع رابطه کرده اش را کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She tattled on her estranged husband.
دیدگاه
٠

او غیبت شوهر قطع رابطه کرده اش را کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She attempted reconciliation with her estranged brother.
دیدگاه
٠

او سعی کرد با برادر قطع رابطه کرده اش آشتی کند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She felt estranged from her former existence.
دیدگاه
٠

او حس می کرد از وجود سابق خود دور شده است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She felt estranged from her former existence.
دیدگاه
٠

او نسبت به زندگی قبلی خود احساس بیگانگی می کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She felt estranged from her former existence.
دیدگاه
٠

او احساس می کرد از وجود قبلی خود فاصله گرفته است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He became estranged from his family after the argument.
دیدگاه
٠

او پس از مشاجره از خانواده اش جدا شد/قطع رابطه کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
a bat mitzvah to celebrate her coming-of-age
دیدگاه
٠

یک جشن تکلیف دخترانه برای به سن بلوغ رسیدن او

تاریخ
١ سال پیش
متن
Everybody in the Summerdale station was under suspicion, and the scandal was spreading faster than the plague.
دیدگاه
٠

همه در ایستگاه سامردیل مورد سوء ظن بودند و رسوایی ( شایعه پراکنی ) سریعتر از طاعون در حال گسترش بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Even her loyalty came under suspicion because of his activities.
دیدگاه
٠

حتی وفاداری او به دلیل فعالیت هایش مورد سوء ظن قرار گرفت.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Because of you, your fellow officers have fallen under suspicion!
دیدگاه
٠

به خاطر تو، افسران همکارت مورد سوء ظن قرار گرفته اند/در مظان اتهامند!

تاریخ
١ سال پیش
متن
The whole family is currently under suspicion of her murder.
دیدگاه
٠

در حال حاضر تمام خانواده مظنون به قتل او هستند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He felt he was still under suspicion.
دیدگاه
٠

او احساس می کرد که هنوز مورد سوء ظن/در مظان اتهام است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Scotland Yard had assured him he was not under suspicion.
دیدگاه
٠

اسکاتلندیارد به او اطمینان داده بود که در مظان اتهام نیست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
A friend in need is a friend indeed.
دیدگاه
٠

رفاقت در وقت نیاز یک دوستی واقعی است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
A fall into a pit, a gain in your wit.
دیدگاه
٠

هر بار که بیفتی تو گودال، عاقل تر بار میای

تاریخ
١ سال پیش
متن
If you fall into this trap, it will be all your own doing.
دیدگاه
٠

اگر به این دام بیفتی ( دم به تله بدی ) ، همه ش تقصیر خودته ( مسببش خودتی ) .

تاریخ
١ سال پیش
متن
Take the incurably sick dog to the veterinarian and ask him to put it away.
دیدگاه
٠

سگ بیمار مردنی رو پیش دامپزشک ببر و ازش بخواه خلاصش کنه. ( put away در اینجا به معنای کشتن یا خلاص کردن به دلیل بیماری و سن بالا معنا می دهد. )

٢