پیشنهاد‌های ا.معظمی گودرزی (٤٨٨)

بازدید
١,٠٢٩
پیشنهاد
١١

اگر معاشرت با دیگران تو را آزرده می کند، همیشه قدری ازتنهایی ات را با خود به جمع ببر. یعنی بیاموز آنچه می اندیشی را فوراً ابراز نکنی، چیزی که می شن ...

پیشنهاد
٨

به ندرت در هر صد نفر یک نفر ارزش آن را دارد که با او بحث کنی . بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند ، زیرا هر کسی آزاد است که احمق باشد . . . 📕 ...

پیشنهاد
٩

به طور کلی، نود درصد سعادت ما فقط مبتنی بر سلامت ماست. همه چیز در صورت وجود سلامت مایهٔ لذّت می گردد؛ برعکس، بدون سلامت، هیچ موهبت بیرونی نیست که ل ...

پیشنهاد
٨

هر کتابی که به خواندنش می ارزد باید در آن واحد دوبار خوانده شود. رعایت دستور فوق دو علت دارد: یکی اینکه در مطالعه دوم، قسمت های مختلف کتاب بهتر درک ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٨

#شعر🌹 #اکتاویو_پاز چهره ی زیبا مثل آفتاب گردانی ست که گل برگ هایش را؛ رو به خورشید می گشاید مثل تو که چهره می گشایی بر من، وقتی ورق را برمی گردانم.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٧

#شعر 🌹 #اکتاویو_پاز من زندگی می کنم در مرکزِ زخمی که تازه است هنوز . . .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

#اکتاویو_پاز “از آن روزی که سرودن اشعار را شروع کردم، برایم سوال بود که آیا این کار ارزشش را دارد: آیا بهتر نخواهد بود اگر زندگی را به شعر برگردان ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٤

کتابدونی: #شعر🌹 #اکتاویو_پاز آنگاه که دو نفر یکدیگر را می بوسند جهان متولد می شود دوست داشتن جنگیدن است اگر دو تن یکدیگر را ببوسند #اکتاویو_پاز و ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٤

کتابدونی: #شعر🌹 #اکتاویو_پاز �شاعر برای دلش شعر می گوید، اما باید با مخاطبش ارتباط برقرار کند. � #اکتاویو_پاز

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٤

کتابدونی: #شعر🌹 #اکتاویو_پاز آنگاه که دو نفر یکدیگر را می بوسند جهان متولد می شود دوست داشتن جنگیدن است اگر دو تن یکدیگر را ببوسند #اکتاویو_پاز و ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٤

سرم رو رو به آسمون گرفتم: "اون بالا هم ستاره ها نشسته بودند. فکر کردم جهان یه مجموعه بزرگ و وسیع از نشانه هاست، گفت وگوی موجودات عظیم. حرکات من، آواز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

گرچه روزی تیره تر از شام غم باشد مرا در دل روشن، صفای صبحدم باشد مرا زرپرستی خواب راحت را از نرگس دور کرد صرف عشرت می کنم گر یک درم باشد مرا خواه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

ما نقد عافیت به می ناب داده ایم خار و خس وجود به سیلاب داده ایم رخسار یار گونه آتش از آن گرفت کاین لاله را ز خون جگر آب داده ایم آن شعله ایم کز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

یاری از ناکسان امید مدار ای که با خویِ زشت، یار، نِه ای سگدلان لقمه خوارِ یکدگرند خون خوری گر از آن شمار نِه ای همچو صبحت شود گریبان چاک ای که چون ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٤

بنای شاه زواریون یا شاه زیاریون که در متون با نام زواریجان نوشته شده، یک آرامگاه و بنای تاریخی در حوالی شهر بروجرد است. این بقعه در شمال شرقی شهر برو ...

پیشنهاد
٥

بنای شاه زواریون یا شاه زیاریون که در متون با نام زواریجان نوشته شده، یک آرامگاه و بنای تاریخی در حوالی شهر بروجرد است. این بقعه در شمال شرقی شهر برو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٦

چنارستان شهرستان بروجرد از مناطق خوش آب و هوا و تفرجگاه مردم است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٦

ظاهراً تنها شهری که در ایران در آن از ورشو استفاده می شود و از آن ظروف می سازند شهرستان بروجرد در استان لرستان است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٦

Pejmeles or pejmelestan پژمرده شدن ، در گویش لری به کار می رود

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

سیو خاکی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٦

لغت فارسی: باد کردن ، ورم کردن تلفظ: پِنِمِسِه Penemese

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٦

واژه ای لری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

در لری لرستانی به پروانه می گویند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣٢

پیوند

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

پیوند

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١٦

تصاویری از بهشت زیبای سراب کرتیل روستای توده زن بروجرد چال گودرزی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

تصاویری از بهشت زیبای سراب کرتیل روستای توده زن بروجرد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٦

شتاب کردم که آفتاب بیاید نیامد دویدم از پیِ دیوانه ای که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می ریخت که آفتاب بیاید نیامد به روی کاغذ و د ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٥

در لری لرستان نیز به مسجد می گویند

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٥

نماد شمع و شعله ی آن در اندیشه ی مولانا سالک، برای رسیدن به مقامات معنوی، موظف است همچون شمع، از شیره ی جانش مایه بگذارد و در راه محبوب بسوزد و فنا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

نماد شمع و شعله ی آن در اندیشه ی مولانا سالک، برای رسیدن به مقامات معنوی، موظف است همچون شمع، از شیره ی جانش مایه بگذارد و در راه محبوب بسوزد و فنا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

نماد شمع و شعله ی آن در اندیشه ی مولانا سالک، برای رسیدن به مقامات معنوی، موظف است همچون شمع، از شیره ی جانش مایه بگذارد و در راه محبوب بسوزد و فنا ...

پیشنهاد
٥

نماد شمع و شعله ی آن در اندیشه ی مولانا سالک، برای رسیدن به مقامات معنوی، موظف است همچون شمع، از شیره ی جانش مایه بگذارد و در راه محبوب بسوزد و فنا ...

پیشنهاد
٢٥

نماد شمع و شعله ی آن در اندیشه ی مولانا سالک، برای رسیدن به مقامات معنوی، موظف است همچون شمع، از شیره ی جانش مایه بگذارد و در راه محبوب بسوزد و فنا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٥

قتل ما ای دل به تیغ او مقدر کرده اند غم مخور زیرا که روزی را مقرر کرده اند هر کجا ذکری از آن جعد معنبر کرده اند مشک چین را از خجالت خاک بر سر کرده ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٥

بیا تا عاشقی از سر بگیریم جهان خاک را در زر بگیریم بیا تا نوبهار عشق باشیم نسیم از مشک و از عنبر بگیریم زمین و کوه و دشت و باغ و جان را همه در حله اخ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

بیا تا عاشقی از سر بگیریم جهان خاک را در زر بگیریم بیا تا نوبهار عشق باشیم نسیم از مشک و از عنبر بگیریم زمین و کوه و دشت و باغ و جان را همه در حله اخ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

من آن ماهم که اندر لامکانم مجو بیرون مرا در عین جانم تو را هر کس به سوی خویش خواند تو را من جز به سوی تو نخوانم مرا هم تو به هر رنگی که خوانی اگر ر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٥

من آن ماهم که اندر لامکانم مجو بیرون مرا در عین جانم تو را هر کس به سوی خویش خواند تو را من جز به سوی تو نخوانم مرا هم تو به هر رنگی که خوانی اگر ر ...

پیشنهاد
٢٤

من آن ماهم که اندر لامکانم مجو بیرون مرا در عین جانم تو را هر کس به سوی خویش خواند تو را من جز به سوی تو نخوانم مرا هم تو به هر رنگی که خوانی اگر ر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣٠

همه تا در آز رفته فراز به کس بر نشد این در راز باز

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢٩

اگر مرگ داد است بیداد چیست ز داد این همه بانگ و فریاد چیست

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢٦

اگر تندبادی برآید ز کنج به خاک افکند نارسیده ترنج

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢٥

ستمکاره خوانیمش از دادگر هنرمند دانیمش ار بی هنر

پیشنهاد
١٧

ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ دلی که آب و ...

پیشنهاد
٣٧

ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ دلی که آب و ...

پیشنهاد
١٥

سخن عشق جز اشارت نیست عشق در بندِ استعارت نیست دل شناسد که چیست جوهر عشق عقل را ذره ای بصارت نیست در عبارت همی نگنجد عشق عشق از عالم عبارت نیست هر ...

پیشنهاد
٣١

سخن عشق جز اشارت نیست عشق در بندِ استعارت نیست دل شناسد که چیست جوهر عشق عقل را ذره ای بصارت نیست در عبارت همی نگنجد عشق عشق از عالم عبارت نیست هر ...

پیشنهاد
١٨

براعت استهلال داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه فردوسی: کنون خورد باید می خوشگوار که می بوی مشک آید از جویبار هوا پر خروش و زمین پر ز جوش خنک آنک د ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢٦

خوش کرد یاوری فلکت روز داوری تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری در کوی عشق، شوکتِ شاهی ...