تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با حالت دست کم گرفتن He was talking about his brother underestimatingly اون داشت با دست کم گرفتن درمورد برادرش حرف می زد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

An extremely large store with lots of staff and space فروشگاه بسیاربزرگ

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1_•: of or pertaining to Denmark or its people, culture, language, or the like 2_•:danish pastry

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Synonyms:slide, settle difficulties Definition: solve a problem in a friendship, etc. حل کردن مشکلات/اختلافات

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Synonyms:slide, settle difficulties Definition: solve a problem in a friendship, etc. حل کردن مشکلات/اختافات

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Unfriendly, cold: synonyms Definition:not friendly or kind and happy بی احساس، سرد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Synonyms:look for/ search جستجو کردن ( دنبال اطلاعات گشتن )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

cafe that provides customers with internet access Cyberfafe

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کافی نت Internet cafe

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مدیریت زمان Spending time wisely

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Political unrest آشوب اقتصادی Political crisis / political termoll/political uneasyness /civil disorder

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1_ a character in some cartoons like , DuckTales and … 2 _ a stingy person

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پارکینگ طبقاتی_ پارکینگ چند طبقه A large car park that has several floors

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معنی:سوئیت ، اتاقی که به عنوان خانه استفاده میشود ، آپارتمان نقلی A room used for house , a large room

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

show, represent, demonstration, computer screen می تونه به معنای تبلیغات مغازه دار ها هم باشه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

This word is used for the inner part of city which is often poor and not much rich and is densely populated, often with people begging , graffiti , … ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

By chance, incidentally Not planed or known تصادفی ، شانسی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Emergency

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Quit your job in an office or company For example, when somebody resigns his job , he gives a resignation to his boss and doesn't go to that place a ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Amazing, grippingly

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خشکی ، The main part af land between islands • • ♠ Mainland islands

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A place not in se and very far from crowd دورافتاده

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سطل ، صندوق

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Prase Say hello Welcome ………

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Noun : احساس Adj : احساسی |people who discover world by senses

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Not talking much , quiet

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخفف mustache سریال

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Mine worker , a person who works in mine

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

میزبانی کردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محاسباتی Related to calculation E. G= An accountant is someone who does calculative works حسابدار کسی است که کارهای محاسباتی را انجام می دهد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

A person who helps students with their problems Student guide مشاور تحصیلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قرن 100 years

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Continue

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سازمان ملل متحد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Give something to somebody without getting money from them /Gift

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Something a person create

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

:Guidance a group He was leading a group with 100, 000 engineers :Be in front of others in a sport or a game They were leading 1_0 in the half time

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Special and unusual

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

analysis

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Be moved by water

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

Come from sea to beach by water

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Coming from Netherlands

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

به صورتی ناباورانه/به صوری غافلگیر کننده Surprisingly / unbelievably

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سود رساندن/بهره رساندن/به نفع انسان یا حیوانی بودن This work benefits all humans and animals این کار به نفع همه انسان ها و حیوانات است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Massive/very very big

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

به انجام رساندن/عملی کردن Example: accomplish a goal عملی کردن هدف

پیشنهاد
٢

دو پا داشته دو تای دیگه هم قرض گرفته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هدفی ندارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

I don't know

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

I can't think anymore My brain is tired of thinking

١