sensing

/ˈsensɪŋ//ˈsensɪŋ/

معنی: احساس
معانی دیگر: دریافت

جمله های نمونه

1. Sensing my unease about the afternoon ahead, he told me,"These men are pretty easy to talk to. ".
[ترجمه گوگل]با احساس ناراحتی من از بعدازظهر پیش رو، به من گفت: «حرف زدن با این مردان بسیار آسان است »
[ترجمه ترگمان]او با احساس ناراحتی من در مورد بعد از ظهر پیش رو به من گفت: \" صحبت کردن با این مردان آسان است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Sensing the interest of the audience, the speaker warmed to his topic.
[ترجمه گوگل]سخنران با احساس علاقه حضار به موضوع خود گرم شد
[ترجمه ترگمان]سخنران که حس کنجکاوی حضار را حس می کرد، به موضوع خود گرم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He looks about him, sensing danger.
[ترجمه گوگل]او به او نگاه می کند و خطر را احساس می کند
[ترجمه ترگمان]او به اطراف نگاه می کند و خطر را احساس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sensing she was on shaky ground, Marie changed the subject.
[ترجمه گوگل]ماری که احساس کرد روی زمین لرزان است، موضوع را تغییر داد
[ترجمه ترگمان]مری احساس کرد که روی زمین shaky است، موضوع را عوض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sensing that he had outstayed his welcome, he quickly said his goodbyes and left.
[ترجمه گوگل]او که احساس کرد از استقبالش گذشته است، سریع خداحافظی کرد و رفت
[ترجمه ترگمان]او به سرعت خداحافظی کرد و رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sensing danger, they started to run.
[ترجمه گوگل]با احساس خطر شروع به دویدن کردند
[ترجمه ترگمان]احساس خطر کردند، شروع به دویدن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I carried on with my questions, sensing a weak spot in his story.
[ترجمه گوگل]من به سوالاتم ادامه دادم و نقطه ضعفی در داستان او احساس کردم
[ترجمه ترگمان]من به سوالات خود ادامه دادم و نقطه ضعفی را که در داستانش بود حس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Somehow sensing this connection, clerics have been drawn as if by a magnet to the rails.
[ترجمه گوگل]روحانیون با احساس این ارتباط، گویی توسط آهنربا به ریل کشیده شده اند
[ترجمه ترگمان]به هر طریقی این ارتباط را حس می کنند، روحانیون با آهن ربا به ریل ها هدایت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Remote sensing and geographical information systems.
[ترجمه گوگل]سنجش از دور و سیستم های اطلاعات جغرافیایی
[ترجمه ترگمان]سیستم های اطلاعات جغرافیایی و جغرافیایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Politicians, sensing wide and profound dissatisfaction with the status quo, have proposed significant changes in our federal income tax.
[ترجمه گوگل]سیاستمداران، با احساس نارضایتی گسترده و عمیق از وضعیت موجود، تغییرات قابل توجهی در مالیات بر درآمد فدرال ما پیشنهاد کرده اند
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران، از نارضایتی گسترده و عمیق از وضع موجود، تغییرات قابل توجهی در مالیات بر درآمد فدرال ما پیشنهاد کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tod has a sensing mechanism which guides his responses to all identifiable subspecies.
[ترجمه گوگل]تاد مکانیزم حسی دارد که پاسخ های او را به همه زیرگونه های قابل شناسایی هدایت می کند
[ترجمه ترگمان]مرگ والنشتاین، مکانیزم حسگری دارد که واکنش های خود را به همه زیر subspecies قابل شناسایی هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sensing refers to receiving the information.
[ترجمه گوگل]حس کردن به دریافت اطلاعات اشاره دارد
[ترجمه ترگمان]حسی به دریافت اطلاعات اشاره دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sensing a valuable communications network, the Kinnock-led Labour Party encouraged musical involvement.
[ترجمه گوگل]حزب کارگر تحت رهبری کیناک با احساس یک شبکه ارتباطی ارزشمند، مشارکت موسیقی را تشویق کرد
[ترجمه ترگمان]حزب کارگر به رهبری Kinnock، که احساس یک شبکه ارتباطی ارزشمند را حس می کرد، مشارکت موسیقی را تشویق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sensing his authority had ebbed, Fujimori grimly took the only exit left: political suicide, a move that stunned everyone.
[ترجمه گوگل]فوجیموری که احساس کرد اقتدارش کاهش یافته است، با ترس تنها راه باقی مانده را در پیش گرفت: خودکشی سیاسی، اقدامی که همه را بهت زده کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی حس قدرت او فروکش کرد، Fujimori با جدیت تنها راه خروج را گرفت: خودکشی سیاسی، حرکتی که همه را مبهوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The sensing element of a scintillation counter is a fluor, a substance capable of converting radiation energy to light energy.
[ترجمه گوگل]عنصر حسگر یک شمارنده سوسوزن یک فلور است، ماده ای که قادر به تبدیل انرژی تابش به انرژی نور است
[ترجمه ترگمان]عنصر سنجش درخشش نور یک fluor است، ماده ای که قادر به تبدیل انرژی تابشی به انرژی نور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احساس (اسم)
sense, impression, sentiment, apperception, perception, feeling, sensation, gusto, percipience, sensing

تخصصی

[برق و الکترونیک] حس کردن فرایند حس کردن یک نشانه .

انگلیسی به انگلیسی

• perception, act of feeling; comprehension, act of understanding

پیشنهاد کاربران

Noun : احساس
Adj : احساسی |people who discover world by senses
Sensing people افراد حسی
برعکس آن افراد شهودی است intuitive people
حسگری، شناسایی
مفهوم بخشیدن
سنجش
سنجش .
Remote sensing = سنجس از دور
حسگری

بپرس