پیشنهادهای ستاره سیدین (١٩)
دست به کار شدن. به چیزی دست یافتن
سرزنده. سرحال. شاد و شنگول
عامل یک موضوع. عامل یک امر. در کل به معنی عامل چیزی بودن
تلنگر. ضربه
ذره ذره - قطره قطره
کسی که مخالف چیزی است متضاد حامی
اسم نوعی موشک است. موشک هلفایر ساخت آمریکا که به عنوان موشک ضدتانک ساخته شد
صورت بدون آرایش
در نماز خواندن یعنی نمازی که به صورت فرادا خوانده میشود
نازک مانند روسری یا لباس نازکی که نور از آن رد میشود.
پر توقع
معنوی. روحانی متضاد زمینی
این واژه به جز ترجمه های اصلی و اولیه معانی دیگری نیز دارد: از چیزی یا کسی گذشتن. قید کسی یا چیزی را زدن. بیخیال کسی یاچیزی شدن.
جان سالم به در بردن
میدان بن بستی که جای دور زدن ماشین است.
شورش کردن علیه کسی، جلوی کسی ایستادن، جلوی کسی درآمدن
به کسی توپیدن
سوزاندن چربی بدن shedding the pounds piled up on belly and back and thighs سوزاندن چربیهای تلنبار شده اطراف شکم و پشت و ران
هم سو بودن. هم رأی بودن. هم نظر بودن مثال: his father, more than anyone else, should be sympathetic to his cause پدرش باید بیش از هر فرد دیگری با آر ...