پیشنهادهای علی سیریزی (٣,٦٠٢)
در گویش یزدی کپک زده
هوای گرم و داغ
دُنبَک ( آلت ضرب ) آلت موسیقی
تنبَک ( آلت ضرب ) نوعی وسیله برای آهنگ نواختن
تَلَبَسّی در گویش یزدی به صدای افتادن شیء در گل و لا گویند
انبارش
تِرِتاقی در گویش یزدی یعنی سبک سر با حرکات جِلف ، فرد سخیف و خودنما
تَبّافی در گویش یزدی به صنف طوای، میدانداری یاسبزی و میوه فروش می گویند
صنف میدانداری، سبزی و میوه فروش
[پیک، pik ] نام یکی از خال های چهارگانه پاسور ( ( ورق بازی ) ) که دارای سیزده کارت بنام های ( دو تا ده ) ( آس ) ( سرباز، بی بی و شاه ) می باشد
در گویش یزدی یعنی نیشگون گرفتن.
در گویش یزدی با کاربرد مترادف یعنی مقعد
پشت و پَسَل در گویش یزدی : دور از چشم مردم، دور از دید اطراف
پَسین در گویش یزدی به ساعات میانگین زمان بین ظهر و شام گفته می شود ، عصر
در گویش یزدی ، پس انداز
در گویش یزدی به نداری و تنگدستی ، فقیر ،
پَک و پوز در گویش یزدی به صورت می گویند ، اما با حالت تحقر و بی ادبانه
پَسَکی ، در گویش یزدی ، وارانه ، معکوس
در گویش یزدی ، لب و دهان حیوان
پَخمَه. در گویش یزدی به هر فرد بی عرضه گویند
پَخَل، در گویش یزدی آشغال و جنس نامرغوب
پِت پِت ، به آهسته صحبت کردن، پچ پچ نمودن در گویش یزدی است.
در یزد به آلت کارد مانند از ابزار قالیبافی گویند
پاشَخ کِردَن، در گویش یزدی یعنی بر سرعت پاها افزودن، یعنی تند دویدن
پاتو او زَن ، اصطلاحی در یزد کنایه از زن منحرف می باشد
نوعی زماد یا دارو که در استان یزد استفاده می شود، گرد قهوه ای رنگ حاصله از ساییدن چوب های پوک داخل درخت بید کهنسال که برای پاشیدن موضع متورم و سرخ ...
در گویش یزدی با کاربرد زیاد، یعنی ریشه
در گویش یزدی بعنی ، شاخه سرزده از پای درخت، کنایه از بچه کوچک
بَشن، در گویش یزدی یعنی اطراف
در گویش یزدی کنایه از ارثی بودن بی تقوایی است
تو بَحرش رفتم ، یک اصطلاح در گویش یزدی به این مفهوم است: به دقت در او نگریستم، با دقت او را نگاه کردم.
بِجُم، در گویش یزدی یعنی بجنب است
بائو، در گویش یزدی یعنی بازو
اَوزیپو، در گویش یزدی به آب بی رمق گفته می شود
اِمبار، در گویش یزدی یعنی این بار، این دفعه
اَلَم غِرغِر ، در گویش یزدی به اصطلاح رنگ و وارنگ نامتجانس و نامناسب
اَلّادگی، در گویش یزدی یعنی عمدا، عمدی ، آگاهانه
آکیُک، در گویش یزدی یعنی آهای فلانی ، آهای فلانک
رجوع به آکیوک شود
اِقَّدَه، در گویش یزدی ، این قدر
اَصِّش، در گویش یزدی اصلا
اِسَّخ، در گویش یزدی یعنی استخر
اِسبُل، در گویش یزدی یعنی طحال
معادل آن در گویش یزدی ، اَخُّوَه یعنی دهن دره ، خمیازه
اَخُّوَه، در گویش یزدی یعنی دهن دره، خمیازه، افاک
آب چَلَقون، در گویش یزدی آبچکان
در گویش آبادانی به پسر بچه و به مخاطب گفته می شود.
در گویش مشهدی، دوست، رفیق و فرد مخاطب
دلقک ، نام یکی از کارتهای پاسور ( پاسور دارای ۵۲ کارت در چهار خال سیزده عددی و دو کارت در دو رنگ به نام ژوکر یا دلقک دارد. )
بانو، خانم، خاتون، ملکه و خانم سیده ( نام یک نوع از کارت های چهارگانه ۵۲ عددی پاسور )