یوسف صابری - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

from here on out: از حالا به بعد From now on

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wrest: از دست کسی قاپیدن، قاپیدن

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wayfaring: سلوک ( در عرفان اسلامی )

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

peripatetic: مشایی

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on the eve of: درست پیش از

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fraught with: پر از ( معمولا چیز بد ) مملو از

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inextricable: جدانشدنی فسخ ناپذیر جدایی ناپذیر

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reactionary: ارتجاعی کسی که مخالف تغییر و پیشرفت ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shaman: یکی از شخصیت های مهم ادیان باستان م ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

abort: نیمه تمام گذاشتن

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mystic: حکیم ربانی عارف صاحبدل

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

linguistic: زبان شناختی

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

profusion: فراوانی Abundance

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

commerce: داد و ستد تجارت سودا ( به معنای تجا ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

recourse: تمسک و توسل

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self restraint: صیانت صیانت نفس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

audacity: گستاخی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tampering: دستبرد و تغییر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gainsay: نپذیرفتن رد کردن To Refuse to acce ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

embody: تجسم چیزی بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

have in common: وجه مشترک داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

scholium: تبصره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

meaning: ارزش Importance or value

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

predicate: محمول بودن ( در فلسفه )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

epitome: مثال بارز نموعه اعلی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

forswear: دست کشیدن و کنار گذاشتن چیزی Give u ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

forswear: دست کشیدن و کنار گذاشتن چیزی Give u ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vaccum: مخفف vacuum cleaner یعنی جارو برقی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bashful: با حیا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

kindred spirit: همفکر و همزبان ( کسی که اندیشه ها و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scrape: پاک کردن ( مخصوصا لایه ای که روی چی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

salve: مرهم و ضماد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

perspective: نظرگاه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

moon faced: مه رو، ماه رو

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

irreverence: گستاخی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dais: صدر مجلس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dais: صدر مجلس

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

playact: مخفی کاری کردن ( احساسات رو پنهان ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

zunnar: زنار که مسیحیان به کمر بندند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slack: گشاد در مقابل tight

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

banquet: سور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

including: اعم از

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

on the eve of: درست پیش از

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

homesickness: غربت زدگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

appropriately: چنانکه باید و شاید

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

eclipse: افول تحت الشعاع قرار دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whereas: حال آنکه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

impetuosity: شتابکاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

happiness: سعادت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sheaf: تعدادی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hermitage: صومعه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

malignant: ۱_بدخیم در برابر benign ( خوش خیم ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

malignant: ۱_بدخیم در برابر benign ( خوش خیم ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wake: مراسم بعد از تدفین مرده یا قبل از ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ivy: عَشَقه یا پیچک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ivy: عَشَقه یا پیچک

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

idiocy: بلاهت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

like: به منزله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scandal: بی آبرویی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

self mortification: ریاضت ریاضت در لغت به معنای رام کرد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nonsense: حرف مفت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

refute: مردود شمردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

commerce: داد و ستد تجارت سودا ( به معنای تجا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

finally: At the end مترادف اشتباهی است In th ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cruel: جبار، بیدادگر، ستم پیشه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

گران سنگ: ۱_سنگین ۲_باوقار و وزین و بزرگوار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

universal man: انسان کامل

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

derogatory: توهین آمیز و زشت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

derogatory: توهین آمیز و زشت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

codification: تدوین ( مخصوصا در مورد کتاب و قانون ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

idiosyncracy: عادت یا ویژگی بد یا عجیب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

idiosyncracy: عادت یا ویژگی بد یا عجیب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

supersede: جایگزین کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

praxis: 1 - عملی در مقابل تئوری 2 - رسم و س ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

praxis: 1 - عملی در مقابل تئوری 2 - رسم و س ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gradually: اندک اندک

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mystic: حکیم ربانی عارف صاحبدل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

world: عرصه وجود

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unwillingness: کراهت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inquiry: کشف و پرده برداشتن ( از حقیقت چیزی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

proselytize: به کیش دیگری در آوردن تبلیغ دین کرد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

proselytize: به کیش دیگری در آوردن تبلیغ دین کرد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ineffable: وصف ناپذیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ineffable: وصف ناپذیر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

buoy: ساپورت کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

buoy: ساپورت کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

formulation: صورت بندی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

self existent: قائم به ذات

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reformulate: دوباره مطرح کردن از نو صورت بندی کر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reformulate: دوباره مطرح کردن از نو صورت بندی کر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

grammatically: از لحاظ دستوری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grammatically: از لحاظ دستوری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

instrumentalism: ابزار انگاری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

agonise: رنج کشیدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

disrepute: Fall into disrepute=بدنام شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disrepute: Fall into disrepute=بدنام شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

feat: Achievement دستاورد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

profane: عُرفی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

boundary: جمع= حدود و ثغور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

border: جمع=حدود و ثغور، سرحدات

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

everywhen: همواره

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hoopoe: پوپک

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sainthood: ولایت مقام ولایت ( در عرفان اسلامی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tampering: دستبرد و تغییر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

closing: پایانی Final

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

doxology: مزمور

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زقه: غذایی که پرنده از منقار خودش به فرز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wayfaring: سلوک ( در عرفان اسلامی )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

perplexed: مدهوش حیران حیرت زده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

restless: سراسیمه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

well: چاهسار چاهسار هم به معنای چاه هست

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beautiful: صاحب جمال

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shrewdness: زیرکی و رندی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

transcription: آوانگاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

difficult: شاق صعب و دشوار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pupil: مُرید ( به معنای شاگرد )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

perfect: تمام عیار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

company: ملازم و معاشر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plodding: سخت کوش ولی کم هوش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self image: تصویر ذهنی از خود

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

recoil: خودرا عقب کشیدن از چیزی بد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

loutish: بی ادب و پرخاشگر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

debauched: فاسد غالبا با lifestyle میاد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pedagogy: تعلیم و تربیت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

remark: اظهار داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

station: مستقر شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impervious: نفوذناپذیر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lyric poetry: شعر غنایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

digression: دور شدن از موصوع اصلی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

somatic: بدنی، فیزکی ( برخلاف ذهنی و روحی )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cynosure: کانون توجه ( کسی که تو چشمه )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tumble: افتادن=fall

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

xenophobe: ۱. کسی که ترس از کشورهای دیگه و فره ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jumble: ملغمه، ملغمه ای از چیزهای متفاوت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

able bodied: صحیح و سالم و بدون هیچ درد و مرضی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

snack: ریزه خوری کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sweeping: همه گیر، فراگیر، چیزی که شامل همه ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pusillanimous: بزدل Wuss=coward

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pusillanimity: کم دل و جراتی ترسویی و بزدلی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

orison: عبادت Prayer

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rankle: عصبانی کردن یا خون کسی را به جوش آو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rankle: عصبانی کردن یا خون کسی را به جوش آو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

condign: شایسته و درخور ( بیشتر برای جزای جر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cajole: ترغیب کردن به انجام کاری ( یا به اص ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

advertent: از روی قصد، بعمدا، عمدا Intentional

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unsubstantiated: بی پایه و اساس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nouveau riche: تازه به دوران رسیده Upstart

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

miserable: پریشان روزگار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

misbegotten: پست و حقیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

emphatic: مصمم Determined

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

enticement: وسوسه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

enticement: وسوسه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

needle: عقربه قطب نما

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prospect: امید In the prospect of به امیدِ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

niche: مقام و جایگاه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

albatross: مرغ دریایی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

apparition: منظر، تصویر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trench: خندق که زمان جنگ کنده میشه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

installment: فصل، بخش، قسمت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

installment: فصل، بخش، قسمت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

embroil: درگیر چیزی شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

embroil: درگیر چیزی شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

adder: نوعی مار سمی، افعی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ignoble: بد، زشت و به دور از نجابت، شنیع

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pallor: پریده رنگی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lodger: اجاره نشین

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bedridden: از پا افتاده ( به خاطر بیماری )

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

preserved: باقی مانده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

enigmatic: مبهم و راز آلود

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

enigmatic: مبهم و راز آلود

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

redact: بازنگری کردن بازنویسی کردن ادیت کرد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

redact: بازنگری کردن بازنویسی کردن ادیت کرد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hodgepodge: مَلغمه ترکیب مخلوط Hodgepodge of=آم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

except for: به استثنایِ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in a moment: به زودی، soon

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

archetype: کهن الگو

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vocation: رسالت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

collective memory: حافظه جمعی ( در روانشناسی به کار می ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

integral: لاینفک Integral part=جزو لاینفک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tradition: ۱. روایت یا حدیث ۲. سنت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

herder: چوبان شبان Pastoralist Shepherd

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take refuge: ملتجی شدن به پناه بردن به

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

decipher: شناسایی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

invoke: استمداد طلبیدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

initiatory: وابسته به آیین تشرفی Initiation آیی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by means of: از طریقِ به وسیله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

collectively: من حیث المجموع

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

apotheosize: الوهیت بخشیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inextricable: جدانشدنی فسخ ناپذیر جدایی ناپذیر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

refinement: اصلاح

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

refinement: اصلاح

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

outlet: یکی از چندین فروشگاهی که برای یک کا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hackneyed: کلیشه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clich�d: کلیشه ای

١ سال پیش

مدال‌های یوسف صابری