پیشنهاد‌های تهمورس دیوبند (٤٩)

بازدید
٧٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

�پیشنهاد� می تواند به جای واژه ی �ایده� هم بکار برود. پیشنهاد: پیش، نهاد: آن چیزی که پیش کشیده شده است در نزد نهاد و خاطر شما. پارسی را پاس بداری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بار: میوه. این کار گرفتاری به بار می آورد: این کار نتیجه و میوه اش گرفتاری است. به بارآوردن: نتیجه دادن، مستلزم چیزی بودن، باعث چیزی بودن. پارسی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درونمایه: محتوی، ماده ی سخن، مضمون، فحوای کلام. . . پارسی توان واژه سازی بالایی دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود بر شهاب گمان می برم واژه ی �اندرین� در این سرود کوتاه شده ی: اندر این. باشد. بدین چم که: در این پستی. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سخته: وزن شده، معین شده، سنجیده شده، کشیده شده با ترازو، اندازه گیری شده، پیموده. . . این واژه یک واژه ی پارسی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مقصد: پایان، پایانه، سرانجام. نمونه: آیا وی به مقصد راه رسید؟ آیا وی به سرانجام راه رسید؟ پارسی را پاس بداریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مَفصَل: شکافگاه، گسستگاه، بندگاه، بُرِشگاه. گُسَلگاه. زبان پارسی از دید واژه سازی بسیار نیرومند است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نقطه: هیچک. خط: کشه. سطح: رویه. حجم: ستبرا. گمان می برم که این ها همسنگ های خوبی اند به جای واژگان عربی. پارسی را پاس بداریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

الله: خدا، دادار، آفریدگار، پروردگار، ایزد، اهورا مزدا. پارسی را پاس بداریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکاسل: کوتاهی کردن، سستی نمودن، کم کاری کردن . . . پارسی را پاس بداریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کامن: پنهان، نهان، نهفته، ناآشکار، کمین کرده، در نهان. پارسی زبان نیرومندی است. پارسی را پاس بداریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تناسخ: زادمُرد. دوستان من، واژه ی تناسخ یک واژه ی تازی ( عربی ) است که به چم: جا به جا شدن جان از تنی به تنی دیگر است. در زبان پارسی به ویژه نوشته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تناسخ: زادمُرد. دوستان من، واژه ی تناسخ یک واژه ی تازی ( عربی ) است که به چم: جا به جا شدن جان از تنی به تنی دیگر است. در زبان پارسی به ویژه نوشته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

تقریباً، حدوداً، نسبتاً: کمابیش، کم وبیش. بوس به همه. من شیفته ی شاهنامه ام چون زیبا یافتمش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پذیرفتن: قبول کردن. پذیراندن: قبولاندن، کسی را وادار به قبول کردن. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متن و ماتن: نویسه و نویسنده. شرح و شارح و مشروح: بازنمودن و بازنماینده و بازنموده. حاشیه و تحشیه و محشی: پانویس و پانویس زدن و پانویس زن، یادداشت و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

آقای عطار، محمدعلی: بسیاری از واژگان قرآن پارسی بوده است که در زبان تازی راه یافته است چون: فردوس: پردیس. سراج: چراغ. کنز: گنج. نهی: نه. جند: گن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

گاهی دو بیماری یک علامت مشترک دارند مانند این که در سرماخوردگی هم تب کردن هست و در سرطان هم تب کردن هست، در این جا پزشکان می گویند این دو بیماری در ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هستی یافتن: وجود گرفتن، موجود شدن، به هستی آمدن، پدید آمدن. چون: بر این روی بود هست یافتن ایشان. ( دانشنامه علایی451 ) بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

نشأت و ناشی و منشأ: سرچشمه گرفتن و سرچشمه گرفته و سرچشمه. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

فعل و فاعل و مفعول و انفعال و مُنفعِل و فعل وانفعال برهم: کردن و کننده و کرده و کنیدن و کنیده و برهم کنشی. چون: کار کننده ی دیگر را سامان کار کردی. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جواز و جایز و تجویز و مُجوِّز و مُجوَّز: روادید و روا و روا داشتن و روا دارنده و روا داشته. چون: و از این قِبَل را خرد روا دارد که گویی. . . ( دانشن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مقولات عشر: افکنده های دهگانه. جوهر: گوهر. عرض: ( هنوز نمی دانم ) کم: چندی. کیف: چگونگی. اضافه: سنجش. این: کجایی. متی: کیی. وضع: نهاد. ملک: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مثلّث و مربّع و مخمّس و مسدّس و مسبّع و. . . : سه سو و چهارسو و پنج سو و شش سو و هفت سو و. . . چون: و سه سویی و چهار سویی و نرمی و درشتی. . . ( دان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

طول و طویل: درازا و دراز. عرض و عریض: پهنا و پهن. عمق و عمیق: ژرفا و ژرف. حجم و حجیم: ستبرا و ستبر. بوس به همه.

پیشنهاد
٩

مابعد الطبیعه: پساگیتی. ماقبل الطبیعه: پیشاگیتی. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

صله ی رحم: دیدوبازدید، دیدار، رفت وآمد، همیاری. چون: صله ی رحم ارتباط فامیلی را مستحکم می کند: دیدوبازدید پیوند خویشاوندی را استوار می کند. بوس ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه ی پارسی نشان در دانشنامه ی علایی بسیار به جای واژه ی تازی دلیل بکاررفته است: دلیل و استدلال و مُستَدِلّ و مُستَدَلّ: نشان و نشان دادن و نشان ده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

امور عامه جستاری در جهانبینی است که در آن با بخش بندی های وجود و هستی آشنا می شویم. امور عامّه: زاب های هستی. کلی و جزیی: همگیک و پارگیک. واحد و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بینابین: میانگین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در دانشنامه ی علایی آمده: و هرگاه که آفتاب اندر هوای تر بتابد، اذفنداک پدید آید. ( 173 ) بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در فلسفه و جهان بینی بیشتر کاربرد ( ردّ کردن ) این است: رَدّ و رادّ و مردود: وازدن و وازننده و وازده. رَدّ و رادّ و مردود: پس زدن و پس زننده و پس ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جحد، انکار: زیربار نرفتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انکار کردن چیزی: زیر بار چیزی نرفتن، زیرش زدن. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اِذعان و مُذعِن و مُذعِن به: خستو شدن و خستو و خستو به وی. اِذعان و مُذعِن و مُذعِن به: به زبان آوردن و به زبان آورنده و به زبان آورده. اِذعان و مُ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

میل: گرایش. مایل: گراینده. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زعم:پنداشتن. زاعم: پندارنده. مزعوم: پنداشته. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باینده، بایسته: لازم. بایستن: لزوم. می بایست: یلزم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هرآینه: بالضرورة، بالوجوب. هرآینگی: ضرورت، وجوب. هرآینه به چم بالضروره در دانشنامه ی علایی بسیار بکار رفته است. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بهانه: عذر نابجا. بهانه: سبب، چرایی، علت. چون: پس این بهانه فایده نکند. ( دانشنامه ی علایی155 ) بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستان من، واژه ی ویر در شاهنامه آمده چون: تیزویر: زیرک، خوش حافظه. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لزوم: در پی آمدن. استلزام: در پی آوردن. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

همخانواده ی استومند، واژه ی استخوان است. سپستر نیز این واژه در زبان تازی راه یافته است و واژگانی چون: اساس، تاسیس، موسس. . . ازش ساخته شده است. ( از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جسم و جسمانی ( جسمی ) : تن و تنومند. در دانشنامه ی علایی آمده: یکیی عالم تنومند: ( یکی بودن عالم جسمانی ) . 150 بوس به همه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خشونت و خشن: زبری و زبر، درشتی و درشت، خشمگینی و خشمگین. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرارت و حارّ: گرمی و گرم. برودت و بارد: سردی و سرد. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مکان و تمکّن و متمکّن: جای و جای گرفتن و جاگرفته. این چم بیشتر در فلسفه و جهانبینی کاربرد دارد. بوس به همه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهادت و شاهد و استشهاد: گواهی و گواه و گواهی خواستن. چون: متواترات آن مقدماتی بود که به گواهی بسیار کس درست شده بود مر خرد را. ( دانشنامه84 ) بوس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

زوج و ازدواج: همسر و به همسری گرفتن. بوس به همه.

٢