پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٣,٠١٠)
پایه ای پشتوانه ای یابشی.
" پایه ای ایران . پشتوانه ای ایران ":مستند ایران.
پایه ای ویا پشتوانه ای داستانی: مستند داستانی.
" پایه ای سیمایی. پشتوانه ای سیمایی ":مستند تلویزیونی
" پایه ای کردن. پایه ای ساختن. پایه ای نمودن ":مستند کردن. پشتوانه ای نمودن، کردن، نمودن ساختن.
" پشتوانهء زندگی ":مستند زندگی. " پایهء زندگی ":مستند زندگی
"گمارِش":استخدام. آگهی گمارِش:آگهی استخدام. گماشت. گماشتش:استخدام. آگهی گماشت. آگهی گماشتش. گمارد. گماردش:استخدام.
" کارِه ":استخدام.
" نابوده "=نادیده. " نادیده " با " نابود "فرق دارد.
زی. زینامه. زینگاری. زینگاشت. زیخود نگاری. خودزینگاری. خودنگار. خودنمایی. بنده نامه.
رویک. روک. رخک. رخا. رخاک:عکس. رویکرد. روکا. رخکا. رخاک. رخاکا. عکاس. " روک ":عکس. " روکا ":عکاس. " رخا ":عکس. " رخاک ":عکاس.
شکار لحظه ها در کار عکاس بود مانند لیزرها و الماس بهاران وبه تابستان و پاییز زمستان وزرنگی های عکاس کنون گلها به تاریخ بشر بین و یادر راه ها بی آس و ...
باغ:آنچه باد آن را غِلُو میدهد. می آغالاند. غلو:به لری به خم وچم آوردن سبکی که باد با وزش بر درختان می نماید و آغالیدن.
درخت: درآخته، برون آخته مانند شمشیر آخته می باشد.
جایگاه. آیگاه. پایگاه . آی گاه:آیگاه.
" سرودشناسی ":دانست سرود. " ساز شناسی ":دانست ساز.
*تا سبزی این درخت برِ زندگی است تا سایهء آن برِ برازندگی است تا آب به پای آن روان می باشد گویی که خدایمان به سازندگی است شهرام*
شیطان: ای مردم شیطان گول می زند تا نفرینش ( لعنش ) نمایند و با آنکه دستوراتش را بجا آورند و روند خداپسندانه نداشته باشند .
" ستیز ": واسه تاز واسهء تازیدن.
" دوریخته ":دفرمه
" کیمیای رستگاری":کیمیای سعادت.
غزل، عشق است. قصیده، خواست است قصیده تازیدهء خواسته است.
" ستیز. جنگ. پیکار. رزم. زدو خورد. مرّآن. قِی. درگیری. هماوردی. نبرد. کینه خواهی. کینه جویی. تقاس ( زِیپُ، زیپو ) " :مبارزه.
یک کشور بیاورید که پَرتُوِهء مَرج ها نباشد. مرج، مرجها:شرط، شرایط. مَرج:شَرط. پرتوه:تحت الشعاع.
سود:آسود. آسودن. مانند غناغنودن غنی.
کیست، چیست. ندهند به او ایست، بدهند به او بیست.
سنجش. سبک سنگین. ارزش و بی ارزش. سره وناسره. ترب وتراب. ارزان وگران.
*دانستمند دانشگاهی ( سکولار ) به از نادانستمند حوزوی ( اسکولار ) . *سکولار از کلاس می گیرد وبه آزمایشگاه می برد. اسکولار از مدرس می گیرد وبه محراب ...
غزلی را که فرستادم را نماده ( پروفایل ) کنید. پیشاپیش یه مرسیه
دیوان را می توان دیدبان انگاشت دید بان حقوق مردمان در هر جایگاه.
" سخت شدن در روندی ":شیدا
اوز:آواز.
از " روان باوری" تا" روان بینی" روان باوری:باور به روان در هر جایگاه روان بینی: دیدن روان خود در آزمایشگاه "روان نمایی" و روان بینی.
نیستی از ادیب سخنگو تر نزد او هر کسی ادب جوتر* چامهء خامه اش تراز سرود نیست از چامه اش ترازوتر* حافظ و دهخدا و هم خیام نیک بودند ادیب نیکوتر* شاعران ...
هر چند ترس فرشتهء رهایی ورستگاریست. وترسویی انگیزهء گرفتاریست، با این همه؛ ( " ترس از مرگ ترس از زندگیست. " )
یِکمِنَتِه. یکعالمه. راستی.
آن اندازه که. آن قدر که. آنقدر!.
شهرام خوش است که از سرایندگان شدست هم* آنجا چرا چون سخن سرایندگان یکیست. شهرام*
آوتُوکُ. لری:آب چکان
" دویانه ":دوبیتی.
نریمان:نورِایمان. ایران باستان.
دِغ. دغل لام الحاقی ولقی اش است، دغش کشتم . یک دغی است.
" این دغل دشمنان که می بینی ، دوستانند گرد شیرینی. شهرام "
" ای خوش بختی " # ای بدبختی. " خوش بختانه " # بدبختانه. " از بخت خوش "# از بخت بد. " خوش" # بد. " خوشی " # بدی. " خوشنود "#بدنود. " خوشحال "# ب ...
" قَضا ":قِض. زود. تند. " قَدَر ":قدِ در. پشتِ در. " بَدا ":بُدُو. زود.
" ازل ": از اول. " ابد ":تاباد تا ابد. " دهر " :در هر روی. " سرمد ": سرآمد . سرآمد همه. فارسی هستند.
یا بیسار یا بهمان. یا چیز. که در دست رس نیست. می گویند یا، سپس نام آن چیز را می برند.
" هم بالا نشین ":صدر مصطبه. " بالانشین ":مصطبه.
مصطبه، سفّه، سفره. بالانشین. لوژنشین.
" مصرع وبیت " هر دو فارسی میباشند. شعر هم فارسی است. نیم بیت. بیت . وسرود. چامه. چکامه.