پیشنهادهای صالــــــح افتخـــــــــــــاری (٦٧)
به نکته باریکی اشاره کردن
چه حلال زاده!حلال زاده پیدایش شد!
باهوش نبودن، احمق بودن
زبان سرخ سر سبز دهد بر باد
انجام دادن چیزی که قبلا انجام نشده است.
حیله و فریب دادن transitive, idiomatic ) To trick or con )
تمام کردن، به پایان رساندن
زمان ها خوب و بد
غریبه شدن
ناگهان نگران شدن برای انجام چیز/کار برنامه ریزی شده
meeting someone not expected to be at a certain place encountering the same people, events, or situations in an unexpected place someone knows a pers ...
نفستو حروم نکن!
کاملا متوقف کردن ( خودرو٫. . و. . )
Keep a watch for sth/sb
برای مدت کوتاهی با امکانات حداقل به سر بردن
make an effort to do sth well.
رو فـرم
میسر را تغییردادنو با راه دیگر روبرو شدن
چیز خسته کننده را متوقف کردن
مدیریت و بهره وری در خریدن اشیا با پول
Compromise people and inverse
قیافه گرفتن، پز دادن ، و. . .
رفتن به مکانهایی که شما میتوانید مردم را ببینید؛مثلا:مکانهای عمومی، و. . .
راحت باشید؛خونه خودتونه گفتن یا انجام دادن کاری یا چیزی که باعث میشود دیگران راحت تر باشند
جنب
طبیعی باش
صحب کردن به مدت طولانی
زیر خنده زدن
فکر و عقیده خیلی خوب داشتن نسبت به. .
Round the corner همین نزدیکیا
oh, for goodness sake, Pari has written a letter! عجب! پری نامه نوشته است!
با پیشنهادت موافقم
مثل احمق رفتار میکنه با من
توانا برای استفاده از دستهایش بخوبی
ناتوان بودن
توانا بودن بخوبی در نقاشی و ترسیم
خاطره بازی کردن به گذشته خیره شدن
نشناختن یا درک نکردن و نفهمیدن راجع به موضوع خاص
گسترش یک عادت خاص
مدیریت و انجام دادن چیزی
نوک زبونمه ( اصطلاح روانشناسی که در آن شخص آن کلمه یا چیز دیگر را فکر میکند جایی دیده و نیتواند در آن لحظه بیاد آورد؛ فلذابا دیدن اولین کلمه از آن قا ...
نوک زبونتون
یادگرفتن چیزی بدون تلاش زبیاد
پیشرفت کردن در یک سرعت هم اندازه نسبت به دیگران
بهتر کردن مهارت یا دانش
ادامه دادن به انجام کاری حتی آن مشکل باشد تا پای نفس ادامه دادن
برگشتن به رابطه، مکان ( منظور شهر ، روستا، کشور، قهوه خونه و. . . ) ، کار و فعالیت و. . .
انجام دادن آخرین بخش چیزی Finish sth off
. Be found by chance
1_پوشیدن لباس 2_روشن کردن ( لامپ/چراغ/و. . . ) 3_چاق تر شدن