پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٥٧٠)

بازدید
٢٦,٤٢٠
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفش بان ؛ آنکه کفشهای خداوندش را نگهبانی کرده باشد. ( از آنندراج ) . کفشدار. باشماقچی و کسی که کفشها را نگهداری می کند. ( ناظم الاطباء ) : جنت نقشی ز ...

پیشنهاد
٠

کفش بایستن کسی را ؛ ضرور شدن سفر او را. مهیای سفر بودن. چنانکه گویند، کفش که را می باید یعنی چه کسی باید عزیمت کند : ای صبر بگفتی که چوغم پیش آید خوش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفش آهو ؛ کنایه از سم آهو. ( آنندراج ) : کشد زحمت چو آید در تکاپو در این ره سنگ دارد کفش آهو. محمدقلی سلیم ( از آنندراج )

پیشنهاد
٠

کفش از آهن ساختن ؛ کنایه از آماده شدن برای سفری طولانی : کفش از آهن ساخت تیرت و زپی بدخواه رفت. کاتبی ( از امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1221 ) .

پیشنهاد
٠

سنگ در کفش بودن ؛ کنایه از در تنگنا بودن و گرفتار مزاحم بودن است : کله آنگه نهی که بر فتدت سنگ در کفش و کیک در شلوار. سنائی.

پیشنهاد
٠

پا را به یک کفش کردن یا دوپا را در یک کفش کردن یا پاها را در یک کفش کردن ؛ کنایه از لجاج کردن. ستیهیدن. اصرار ورزیدن. مصر و مبرم بودن دیگری وتغییر را ...

پیشنهاد
٠

دست برکفش نهادن ؛ کنایه از احترام کردن : بخدمت منه دست برکفش من مرا نان ده و کفش بر سربزن. ( بوستان ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی کفشی ؛ کفش نداشتن ، پابرهنگی : هرگز از دور زمان ننالیده بودم. . . مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود. . . یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق بجای ...

پیشنهاد
٠

پا در کفش کسی کردن ؛ موجب اذیت و آزار کسی شدن. ( فرهنگ فارسی معین )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه نو ؛ آهنگ نو. نغمه ٔجدید : گر نیوشی چو زهره راه نوم کنی انگشت کش چو ماه نوم. نظامی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیراه ؛ خواننده ای که خارج ازمقام خواند. و رجوع به ذیل کلمه آهنگ در همین لغت نامه شود. علاوه بر ترکیبات فوق ، ترکیبات دیگری نیز بصورت ماده مستقل در ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه کلندر ؛ نواییست از موسیقی و اصل آن گلندر است بکاف فارسی و قلندر معرب آن است. ( آنندراج ) . رجوع به راه قلندر در همین ماده شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه گل ؛ سرودی است از موسیقی ، و شاید که راه جزو کلمه نباشد چنانکه در راه خسروانی گذشت. ( رشیدی ) . نوایی از موسیقی. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه عراق ؛آهنگ عراق. پرده عراق. مقام عراق که نام مقامی است در موسیقی : این مطرب از کجاست که راه عراق ساخت وآهنگ بازگشت ز راه حجاز کرد. حافظ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه قلندر ؛ نواییست از موسیقی. ( رشیدی ) ( از بهار عجم ) ( از ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از فرهنگ نظام ) : نعره رندان شنید راه قلندر گرفت کیش مغان تا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه روح ؛ نوایی از موسیقی. ( ناظم الاطباء ) . نام پرده ای است از موسیقی. ( برهان ) . لحن هفتم از سی لحن باربد و آن را راح روح نیز گویند. ( از برهان ) ...

پیشنهاد
٠

راه سماع فروکوفتن ؛ نواختن مقام موسیقی. زدن آهنگ سماع : فرو کوب مستانه راه سماع که دارد دلم دستگاه سماع. ظهوری ترشیزی ( از بهار عجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه شبدیز ؛ لحنی است از سی لحن باربد. ( از انجمن آرا ) ( رشیدی ) . لحن سیزدهم از سی لحن باربد. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از فرهنگ نظام ) ( از ش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

راه خارکن ؛ نوایی از موسیقی. راه خارکش. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) . و رجوع به ترکیب راه خارکش شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- راه خسروانی ؛ نغمه و آهنگ خاص که به خسروانی معروف است. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( رشیدی ) . طریق سرود خسروانی ، نه آنکه راه خسروانی سرودی است چ ...

پیشنهاد
١

- راه جامه دران ؛ نوایی از موسیقی. ( ناظم الاطباء ) . نام صوتی از تصنیفات نکیسای چنگی. گویند این صوت را چنان نواخت که حضار مجلس همه جامه ها بر تن پار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه حجاز ؛ آهنگ حجاز. پرده حجاز. مقام حجاز. مقامی در موسیقی : این مطرب از کجاست که راه عراق ساخت و آهنگ بازگشت ز راه حجاز کرد. حافظ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه خارکش ؛ نوایی از موسیقی. ( ناظم الاطباء ) . راه خارکن. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

راه بقا ؛ نواییست از موسیقی. ( رشیدی ) ( ناظم الاطباء ) ( نظام ) : پای کوبدسر پرچم چو زند راه بقا چنگ شیر علم و لحن سرود خرنای. سیف اسفرنگ ( از رشید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در راه خدا ؛ فی سبیل اﷲ. قربة الی اﷲ. ( یادداشت مؤلف ) : و هر بنده که در بندگی من [ سلطان مسعود ] است همه آزادند در راه خدا. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص ...

پیشنهاد
٠

براه خدا دادن ؛ در راه خدا خرج کردن. قربة الی اﷲ خرج کردن. فی سبیل اﷲ بخشیدن. ( یادداشت مؤلف ) . بخاطر خدا. از برای خدا. محضةﷲ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیراه گردیدن ؛ بیهوش شدن. از هوش رفتن. از خود بیخود شدن : بزن راهی که شه بیراه گردد مگر کاین داوری کوتاه گردد. نظامی ( از شعوری ) . || باطن شخص. ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ز راه ( از راه ) ؛ از حیث. از جهت. از لحاظ. از نظر. بواسطه : جان و روان یکی است بنزدیک فیلسوف ورچه ز راه نام دو آید روان و جان. ابوشکور بلخی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

راه و آیین ؛ کیش وآئین. سنت و رسم. دین و آیین : ز گوینده بپذیر به دین اوی بیاموز ازو راه و آیین اوی. دقیقی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روی و راه ؛ چاره جویی و اراده : ازآن خون که او ریخت بر بیگناه کسی را نبد اندر آن روی و راه. فردوسی. || هوش و شعور. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه یزدان ؛ آیین ایزد. کیش یزدان. سنت ایزدی : پی جادوان بگسلاند ز خاک پدیدآورد راه یزدان پاک. فردوسی.

پیشنهاد
١

راه یزدان سپردن ؛ دین ایزدی گرفتن. برآئین یزدان عمل کردن : همان راه یزدان بباید سپرد ز دل تیرگیها بباید سترد. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه محمد ؛ دین محمد. دین اسلام : ز یزدان جز که از راه محمد ندارم چشم فصلی و اتصالی. ناصرخسرو.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه مردان ؛ آیین بزرگان. رسم رادمردان. مسلک مردان : راه مردان بخودفروشی نیست در جهان بهتر از خموشی نیست. اوحدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه سنت ؛ مذهب سنت : طبل خواری در میانه شرط نیست راه سنت کار و مکسب کردنیست. مولوی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه خدا ؛ سبیل اﷲ. دین خدا. آیین خدا.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه دین ؛ شریعت محمدی ( ص ) . ( از شعوری ج 2 ورق 11 ) : گر مسلمانی به راه دین برو بر سبیل و راه خیرالمرسلین. ناصرخسرو.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه باطل ؛ دین باطل. مذهب ناحق. کیش باطل : راه حق یکیست و راه باطل هزار. ( از کیمیای سعادت ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

راه حق ؛ دین حق. شریعت درست. مقابل راه باطل و شریعت باطل : راه حق یکی است و راه باطل هزار. ( از کیمیای سعادت ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گم شدن راه ؛ از میان رفتن آیین. برچیده شدن رسم : چنین گفت با رای زن شهریار که پیکار سخت اندرآمد بکار چو رستم بگیرد سر گاه ما بیکبارگی گم شود راه ما. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گم کرده راه ؛ که راه را گم کند. که از طریق راست منحرف شود. گمراه : بیزدان پناهیم کو بد پناه نماینده راه گم کرده راه. فردوسی. || صلاح. مصلحت. طریق ح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرمان و راه ؛ آیین و دستور. شیوه و حکم. طریقه و فرمان. آیین و فرمان : بگفتند ما نیکخواه توایم ستاده به فرمان و راه توایم. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گمراه ؛ منحرف. ضال. ضایع : ره دیرینه نهادی و گرفتی ره قوم لاجرم ره بتو آن فرقه گمراه زدند. ملک الشعراء بهار. و رجوع بهمین ترکیب درحرف گاف و نیز ماد ...

پیشنهاد
٠

سری براه پایی براه ؛ در همه اعمال مطابق رسم و قاعده و قانون و اخلاق نیکو. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

سر پیچیدن از آیین و راه ؛ از دین و آیین سرپیچی کردن. سر از راه تافتن. از شریعت و آداب روی برتافتن : ز ما مهتر آزرده شد بیگناه چنین سر بپیچید از آیین ...

پیشنهاد
٠

سر از راه تافتن ؛ نافرمانی کردن. سرپیچی کردن از طریقت یا مذهبی. و رجوع به ترکیب سر پیچیدن از آیین و راه در ذیل همین معنی شود.

پیشنهاد
٠

سربراه ؛ در تداول عامّه ، مطیع. سربزیر. غیر سرکش. که عاصی و طاغی نیست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سربراه ؛ در تداول عامّه ، مطیع. سربزیر. غیر سرکش. که عاصی و طاغی نیست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رسم و راه ؛ رسم و آیین. سنت و کیش : کسی را بود ارج ازین بارگاه که با داد و مهرست و با رسم و راه. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روبراه آمدن ؛ به اطاعت گرویدن. از سرکشی وعصیان دست برداشتن. ترک گناه و نافرمانی کردن : راهم بدهید رو به راه آمده ام بر درگه حضرت اله آمده ام بی تحفه ...