پیشنهادهای رضا حسینی (١٠٦)
رویکرد مخالف رویکرد مقابل پاد رویکرد
گاهی وقت ها بسته به جمله در ترجمه فارسی باید با این معادل ترجمه شود: ناشی از مثال: جو اجتماعی ناشی از کمبود social climate of scarcity
اطاعت پیروی تسلیم ( پذیرش )
اجازه ندادن به رقیب برای کسب یک پیروزی راحت to not allow someone to win easily We're going to give the other candidate a run for her money از نظر کی ...
کارتونی
با خشم و عصبانیت بحث و جدل کردن به نظرم می شه به صورت عامیانه همون یقه دراندن هم ترجمه کرد.
به نظرم می شود این طور هم ترجمه کرد: بودجه جمع کن
تحریف شده
به اندازه کافی قدر ندیده و تحسین نشده قدرندیده
چیزی یا موقعیتی به سرعت یا بدون تلاش به سوی بدتر شدن پیش می رود.
حرفه ای که خدمات مربوط به سلامت و آموزش ارایه می دهد. حرفه یاری رسان، حرفه یاریگر
همه چیز دان فردی که جوری رفتار می کند که انگار همه چیز را می داند.
مَثَل معروفی است اما گاهی با کنایه و دوپلهو هم به کار برده می شود. در حالت عادی به وفور چیزی اشاره دارد. مثلا: you can't swing a cat without hittin ...
هموار کردن راهی هموار کردن مسیری
سرپرستی
و البته بر اساس توضیح خودم می شود چنین هم ترجمه کرد: کتاب کسب و کار
کتاب تجاری: کتابی که درباره مدیریت و اداره کردن یک کسب و کار است یا به جنبه های مالی یک کسب و کار می پردازد.
ازته دل خوش قلب هم می شود گفت: اما خوش قلب معادل خودش را دارد: Kindhearted
محرک شرمندگی یعنی عاملی که باعث شرمنده شدن فرد می شود.
گاوصندوق بازکن دزدی که می تواند قفل گاوصندوق ها را بازی کند و. . .
گوینده خبر هم معنی می دهد.
در مورد خبر ( و موارد مشابه ) می شود چنین هم ترجمه کرد: مثل بمب
به عنوان صفت یعنی: بسیار موفق / Extremely Successful
بسیار موفق و مورد تحسین
ازدواج یا رابطه عاشقانه با اختلاف سنی زیاد
با دل و جرات
احساسات گرایی مفرط، ابتذال، پیش پاافتادگی
سربه هوا خل وچل
سونای بخار
می شود گفت در فارسی همان �مرد موقعیت های دشوار� است.
ظریف هوشمندانه نکته سنج
تند و تیز
رضایت مندی هم در مواردی معادل خوبی است.
عشق زده ( بر وزن ماه زده است Moonstruck ) یا مجنون عشق ( متوجه هستم که معادل های روانی نیستند و موافقم که پیشنهاد آقای خواجه وندی بهتر است )
( درباره متن یا سخنرانی ) تمایل به دورشدن از موضوع اصلی یا پرداختن به موضوع های متعدد پس این صفت را علاوه بر �بی ربط� و �نامربوط� و �پرت� می شود با ...
نیمه بازنشسته فردی که بازنشسته شده یا از کار دست کشیده است اما به صورت پاره وقت یا هرازگاه کار می کند.
بسته به جمله می شود به صورت تحت اللفظی �ارزش های تولیدی� هم ترجمه کرد. در کل منظور تولید یک پروژه سینمایی با بودجه کلان است که به سازندگان اجازه می ...
واقعیت تلخ است
باهوش کتابی ( اشاره به آدمی که تجربه زندگی واقعی ندارد و همه چیز را به واسطه کتاب ها یاد گرفته است )
اسطوره سازی کردن اسطوره ساختن به شکل اسطوره درآوردن
در متن سینمایی: بخش های که به منظور پرداخت دراماتیک یک رویداد تاریخی، بر اساس تصور و خیال به ماجراهای واقعی اضافه می شوند.
پراضطراب
رضا حسینی مضمون، پیرنگ یا مشخصه ای که در یک فیلم، سریال، کتاب یا. . . تکرار می شود. ( به طور طبیعی با موتیف فرق دارد ) a connecting theme, plot, ...
در متنی درباره فیلم های موزیکال می توان چنین ترجمه کرد: بخش یا قسمت موزیکال/ موسیقیایی ( که به قطعه های موزیکالی اشاره دارد که در چنین فیلم هایی وجو ...
someone who deceives you about his true nature or intent in order to take advantage of you چیزی تو مایه های جاسوس می شه معادل من: مُنهیان
آدم سرزنده و مفرح
to act melodramatically; overact بازی ملودراماتیک و اغراق آمیز، افراط در ایفای نقش
در سینما و موسیقی: پایان دروغین A false ending is a device in film and music that can be used to trick the audience into thinking that the work has ...
توضیح ها را دوستان حمیدرضا و عاطفه داده اند، به عنوان معادل فارسی این پیشنهاد را دارم: خطر انفجار
یا: نفس گرا