میثم علیزاده لشکانی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

collapse: 1. فرو ریختن 2. غش کردن، نقش بر زمی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

dump: 1. انداختن، چیزی رو جایی ول کردن یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

precursor: زمینه ساز، پیش مقدمه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fallacy: باور غلط

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

priceless: 1. نفیس، گرانبها 2. باحال و خنده دا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unblemished: 1. بی خطو خال، بدون لکه 2. بدون خدش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unblemished: 1. بی خطو خال، بدون لکه 2. بدون خدش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

intensive: مشقت آمیز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ribbon: نوار، روبان، نشان افتخار نظامی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

upside: تنها خوبی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

homogenizing: همگن سازی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

homogenizing: همگن سازی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

intransitive: فعلی که نیاز به مفعول ندارد ( ننننن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

civilised: 1. متمدن 2. راحت و لذت بخش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

civilised: 1. متمدن 2. راحت و لذت بخش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

obtain: 1. کسب کردن، به دست آوردن 2. در مور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rubbishy: چرت و پرت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rumor has it: میگن که. . . ، شنیدم که میگن . . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rumor has it: میگن که. . . ، شنیدم که میگن . . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

by all means: معادل فارسی: " صاحب اختیارید" یا " ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

medium: 1. متوسط 2. رسانه، جمعش میشه media ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

soap opera: این برنامه هایی که اول صبح کانالای ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

prejudiced: متعصب، تبعیض گرا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prejudiced: متعصب، تبعیض گرا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

subscribe: اشتراک گرفتن/ خریدن * فقط فعل است

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cut off: جدا کردن ( دو چیز مرتبط به هم، نه ح ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

surroundings: Surrounding میشه اطراف، نزدیک اما s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inspired: متاثر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pose: 1. ایجاد مشکل کردن 2. ژست ( گرفتن ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

compromise: 1. مصالحه/سازش ( کردن ) 2. از چیزی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

impinge: اثر منفی گذاشتن * حرف اضافه این فع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

immoral: 1. غیر اخلاقی 2. بی عفت، دارای انحر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unfulfilled: 1. در مورد آمال و آرزوها یعنی "محقق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

hazard: خطر ، ریسک * دقت کنید که اسم است ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clutter: 1. شلوغ پلوغ کردن جایی یا فضایی 2. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

chip: اگر اسم باشد: 1. سیب زمینی سرخ کرده ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

foster: فعل: 1. پروراندن 2. سرپرستی کودکی ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stock raising: دامپروری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

narrative: حکایت، روایت حکایتی، روایتی * با ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

culminate: Culminate in/with something: ( با ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fodder: 1. علوفه 2. چیزی یا کسی که فقط به د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fodder: 1. علوفه 2. چیزی یا کسی که فقط به د ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

land hungry: تشنه زمین، شدیدا محتاج به داشتن زمی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

woodland: مناطق جنگلی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

woodland: مناطق جنگلی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

trigger: اسم: ماشه فعل: 1. باعث شروع به کار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

prolong: "کِش دادن" چیزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prolong: "کِش دادن" چیزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

watch out: عامیانه به معنی "بپّا"

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

selfish: خودخواه، خودبین * با احترام ، این ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

to say the least: معادل این اصطلاح در فارسی: " دیگه ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stuff: اسم: چیزمیز، چیز ( ما تو فارسی چجور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

miniature: صفت: کوچکتر از اندازه نرمال یا اندا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be bound to: 1. Be bound to do something: محتمله ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be bound to: 1. Be bound to do something: محتمله ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fall into: 1. افتادن تو چیزی ( منظور فعالیت خا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mar: ناقص کردن، خراب کردن * در برخی موا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mar: ناقص کردن، خراب کردن * در برخی موا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

elusive: در مورد انسان یا حیوان: کمیاب در مو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in a very real sense: به معنای واقعی، حقیقتا * برای تاکی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in a very real sense: به معنای واقعی، حقیقتا * برای تاکی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

can do: جایی، فکری و یا نگرشی که به شما این ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

for the most part: اغلب اوقات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for some reason: به هر دلیلی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dispel: زدودن، باور یا ایده غلطی را از بین ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

dispel: زدودن، باور یا ایده غلطی را از بین ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

well adjusted: از نظر احساسی سلامت و قادر به مواجه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

brave: اسم: شجاع و دلیر فعل: روبرو شدن با ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

TO: معنای to در اکثر مواقع با در نظر گر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with luck: خوشبختانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

factory: محل تولید صنعتی یا نظامی ( کارخانه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can tell you: باور کن، جدی میگم I tell you هم می ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i can tell you: باور کن، جدی میگم I tell you هم می ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

کفش کتانی: Trainers

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

comfort loving: راحت طلب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

comfort loving: راحت طلب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

sophisticated: دررمورد انسان: 1. پیشرفته ( دررمورد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

motorist: راننده یک ماشین، راننده، سواره "با ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whisk away: باد هوا شدن ( کردن ) ، از جایی دور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

tender: 1. ترد 2. دردناک 3. پر مهر و دلنشین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

defective: ناکارامد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

defective: ناکارامد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unrewarded: بی ثمر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unrewarded: بی ثمر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

clear away: جمع کردن، جمع و جور کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clear away: جمع کردن، جمع و جور کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put up: برپا کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sizzling: 1. خیلی داغ، خیلی گرم 2. هات ( کسی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hold: نگه داشتن وضع کردن ( شدن )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

attain: دست یافتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

temper: 1. عصبیت، تندمزاجی 2. سرشت، خلق و خ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wish me luck: برام دعا کن!/دعا کن شانس بیارم!/ از ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wish me luck: برام دعا کن!/دعا کن شانس بیارم!/ از ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

ever since: 1. اگر آخر جمله بیاید معنای " از آن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get hold of somebody: از کسی باخبر شدن، با کسی تماس برقرا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get hold of somebody: از کسی باخبر شدن، با کسی تماس برقرا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get hold of: باخبر شدن از کسی، با کسی تماس برقرا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

look forward: چشم انتظار چیزی بودن * فقط دقت کنی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

take up: معانی زیادی دارد، اما پرکاربردترین ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

goon: 1. Go on: ادامه دادن 2. Go on at: س ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

consistent: منسجم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

set back from: با فاصله از چیزی گذاشتن، به دور از ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

set back from: با فاصله از چیزی گذاشتن، به دور از ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let off steam: از زیر فشار درامدن، نفسی گرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

address: نشانی ، نشانی دادن سخنرانی رسمی اظه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

streamed: در مدرسه یعنی دانش آموزان با سطح ( ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unstreamed: در مدرسه یعنی دانش آموزان با سطح ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

unstreamed: در مدرسه یعنی دانش آموزان با سطح ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

set out: 1. رهسپار سفری شدن 2. طرح ریختن ( ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mixed ability: کلاسی که در آن دانش آموزان با سطوح ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mixed ability: کلاسی که در آن دانش آموزان با سطوح ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

by heart: از حفظ، از بر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

by heart: از حفظ، از بر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

one's: کسی، مربوط به کسی ( هر کس )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

one's: کسی، مربوط به کسی ( هر کس )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

ecological: زیست محیطی، اکولوژیکی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

breed: فعل: 1. زادگیری ( نگهداری حیوان یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

spread of disease: گسترش و شیوع بیماری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spread of disease: گسترش و شیوع بیماری

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

non targeted: غیر هدف ( جدا از چیزی که هدف کار ما ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

offspring: توله

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

havoc: هرج و مرج

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

havoc: هرج و مرج

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bask in the glory of: در زیر سایه شکوه و افتخار چیزی بودن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bask in the glory of: در زیر سایه شکوه و افتخار چیزی بودن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

following: 1. به عنوان اسم: پیرو ( مثل فالوور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

extent: Extent به تنهایی یعنی " بُعد" یا "گ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

account for: 1. دلیل چیزی بودن 2. تشکیل دهنده چی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

push to the wall: چاره ای نداشتن We ran away as we we ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

push to the wall: چاره ای نداشتن We ran away as we we ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

property: دارایی و اموال خصوصیت ملک و املاک

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

parasite: انگل، کرم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

parasite: انگل، کرم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

agent: در گرامر زبان منظور "کُننده کار" اس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bump: در معنای کلی: 1. برخورد کردن ( به چ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in employment: شاغل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deregulate: خصوصی سازی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deregulate: خصوصی سازی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deregulated: خصوصی سازی شده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

vial: شیشه لوله ای ( مورد استفاده برای نم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vial: شیشه لوله ای ( مورد استفاده برای نم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

spot: اسم: 1. تفرجگاه 2. نقطه، لکه 3. لک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

preference: سلیقه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mishandle: 1. بی دقتی کردن 2. غلط به کار بردن، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lay down: Lay down the law چیزی رو دیکته کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lay down the law: دیکته کردن، تاکید خصمانه بر انجام ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shudder: لرزیدن، ترس چیزی را داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shudder: لرزیدن، ترس چیزی را داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let out: در مورد لباس یا اشیا یعنی "باز کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

draw a conclusion: نتیجه ای حاصل کردن، بر اساس داشته ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

draw a conclusion: نتیجه ای حاصل کردن، بر اساس داشته ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

conclusion: جمع بندی، ماحصل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bear: معانی مهم ( معانی زیادی دارد ) : فع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

defuse: 1. خنثی کردن ( بمب ) 2. تحت کنترل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

defuse: 1. خنثی کردن ( بمب ) 2. تحت کنترل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

fetch: 1. آوردن ( کسی یا چیزی ) 2. به فرو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fetch and carry: پادویی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fetch and carry: پادویی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take a bath: دوش گرفتن ( انگلیسی آمریکایی ) ال ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

come up: ● بالا آمدن، قابل مشاهده شدن Come u ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

swamp: الف ) درگیر ( مقدار زیادی از چیزی ی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pluck: 1. Pluck something from/off : چیدن، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pluck: 1. Pluck something from/off : چیدن، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

consult: 1. مشورت کردن ( گرفتن ) 2. دنبال ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gaze: زُل زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wage: اسم: اجر و مزد، حقوق ( هفتگی ) فعل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mere: صفت: فقط، صرف اسم: دریاچه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fist: با مشت کوبیدن، درهم کوبیدن ( در ورز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fist: با مشت کوبیدن، درهم کوبیدن ( در ورز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

goodwill: خیرخواهی، مرحمت ( مربوط به پروردگار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lash out: 1. سر کسی فریاد زدن 2. به سمت کسی ح ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عذاب وجدان: Guilt - induction

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

guilt induction: عذاب وجدان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tuck into: چپاندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mouth watering: چیز خوشبو یا خوشمزه که به اصطلاح آب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unsweetened: گس، غیرشیرین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

saint: انسان پاکدامن، انسان درستکار * دقت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

saintly: درستکار، پاکدامن * دقت شود که صفت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

saintly: درستکار، پاکدامن * دقت شود که صفت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

grace: اسم: 1. نزاکت 2. مهلت 3. لطف پروردگ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grace: In a state of grace: پاک، مورد مرحم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sigh: 1. اه و افسوس ( کشیدن ) 2. وزیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sigh: 1. اه و افسوس ( کشیدن ) 2. وزیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

vivid: 1. واضح، روشن 2. درخشان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vivid: 1. واضح، روشن 2. درخشان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

have been around: معادل جمله معروف ما ایرانیها: " چنت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

complacency: بسنده کردن به خاطر این فکر که کافی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

assumption: 1. فرضیه 2. تقبل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

conformity: پیروی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drab: 1. کسل کننده 2. در مورد رنگ یعنی رن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

drab: 1. کسل کننده 2. در مورد رنگ یعنی رن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

convict: 1. محکوم ( کردن ) * در مورد مدل مو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

guilt ridden: صفت است و به معنی داشتن احساس گناه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

obsessed: مدام دررفکر چیزی، چیزی تمام همو غم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

transport: ترابری، حمل و نقل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

passage: 1. راهرو 2. قطعه 3. عبور 4. تصویب ( ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i mind my own business: سرم به کار خودم گرمه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

inch: در معنای فعل: کم کم و در مسیر مشخصی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inch: در معنای فعل: کم کم و در مسیر مشخصی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

occasion: موقع وقت ( زمان انجام کاری ) موقع ...

١٠ ماه پیش

مدال‌های میثم علیزاده لشکانی