مرتضی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

harsh: harsh = severe = hard = سخت

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

categorization: طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) : ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

defiance: Defy. سرپیچی کردن Defiance. سرپیچ ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

collocate: collocate *** هم نشین شدن collocat ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

embargo: US attempts to extend arms embargos ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crawl along: آروم رفتن

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

puppy love: early feelings of love that are not ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

frying pan: frying pan ماهی تابه skillet ماهی ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dominate: چیره شدن

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cushion: Pillow بالشت Cushion بالشتک

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

aviation: aviation companies ::: شرکت های هوا ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

barbecue: اسم : 1 - کباب 2 - کباب پز ( منقل ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

intestine: intestine , bowel روده

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

almighty god: خداوند متعال ( توانا )

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

instructions: construction ::: ساختار instruction ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

suffice: Suffice فعل است به معنی " کفایت ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crescent: ( Iranian Red Crescent Society ( IR ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cushion: Pillow بالشت Cushion بالشتک

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inspector: detective کارآگاه inspector. بازرس

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

detective: detective کارآگاه inspector. بازرس

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catapult: منجنیق حتما دیدید که پهپاد های کو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

graduate student: graduate student دانشجوی تحصیلات تک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

graduate: اسم : undergraduate ::: دانشجوی ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

postgraduate: اسم : undergraduate ::: دانشجوی ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

undergraduate: اسم : undergraduate ::: دانشجوی ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cobble: pebble ::: سنگریزه cobble :::: قل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hypothesis: فرضیه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

suffice: Suffice فعل است به معنی " کفایت ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

proceed: proceed / go ahead پیش رفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

recreation: تفریح recreational facilities ام ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

immerse: Sink فرو رفتن ( to go down ) Imme ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pathogen: Pathogen عامل بیماری زا Pathogeni ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

primrose: Primrose گل پامچال که به آن گل مغ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

condense: Condensation تراکم ، میعان ( تبدیل ...

١١ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rout: تارومار کردن ( فعل ) آشوب ( اسم ) ...

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

expedience: Secretary of Iran's Expediency Coun ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

expel: expel / rout out بیرون راندن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

expel: expel / rout out بیرون راندن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reciprocal: متقابل

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

embark: در پیش گرفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

almighty god: خداوند متعال ( توانا )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

necessity: ضرورت ، لزوم necessity of eating ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

embargo: US attempts to extend arms embargos ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

veil: Veil اسم || پوشش ، حجاب فعل|| پوشا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

defiance: Defy. سرپیچی کردن Defiance. سرپیچ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

defiance: Defy. سرپیچی کردن Defiance. سرپیچ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cast: کاربر Majid. 17:52. بهترین ترجمه ها ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

glorify: Glorify /// تجلیل کردن Glorious // ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

supreme: عالی رتبه ( معظم )

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

beneficent: بخشنده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beneficent: بخشنده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

companion: accompany //// همراهی کردن compan ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

company: accompany :::: همراهی کردن compani ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

accompany: accompany :::: همراهی کردن compani ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

incumbent: Former president /// رئیس جمهور ساب ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

principlist: Principlist /// اصولگرا Reformist ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reformist: Reformist اصلاح طلب Principlist اصو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reformist: Reformist اصلاح طلب Principlist اصو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

miscalculation: اقدام نسنجیده ( کار حساب نشده )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

miscalculation: اقدام نسنجیده ( کار حساب نشده )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

aboard: aboard ::::: سوار بر . . . abroad ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

aviation: aviation companies ::: شرکت های هوا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

regardless: regard ::: در نظر گرفتن regardless ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

payload: حمل بار ( میزان حمل بار )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shed: سوله

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

انتفاعی: \\\ غیر دولتی /// موسسات و مراکز ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

accustom: \\\ عادت دادن \\\ get use to :::: ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

accustom: \\\ عادت دادن \\\ get use to :::: ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

collocation: collocate *** هم نشین شدن collocat ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

senior: George W. Boush , Jr ::: جورج بوش پ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

junior: تازه کار a doctor junior a staff ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

thesaurus: اصطلاح نامه ( یک مرجع شامل کلمات ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

thesaurus: اصطلاح نامه ( یک مرجع شامل کلمات ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

inference: برداشت ( برداشت کردن ) An inferenc ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inference: برداشت ( برداشت کردن ) An inferenc ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unflinching: flinch ::: جا خوردن ( از روی ترس یا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unflinching: flinch ::: جا خوردن ( از روی ترس یا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

flinch: flinch ::: جا خوردن ( از روی ترس یا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flinch: flinch ::: جا خوردن ( از روی ترس یا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

repercussion: percussion ::: ضربه repercussion ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

raise: raise ::: بالا بردن rise ::: بالا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rise: raise ::: بالا بردن rise ::: بالا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

file attachment: پیوست پرونده پیوست فایل

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

attach: پیوست کردن File attachment ::: پ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

attach: attach و append هر دو به معنای " پی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

attachment: attach و append هر دو به معنای " پی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

appendix: attach و append هر دو به معنای " پی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

append: attach و append هر دو به معنای " پی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

prelaunch: پیش پرتاب ( پیش پرواز هم استفاده می ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

acquit: convict ::: محکوم شدن ( گناهکار شنا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

convict: convict ::: محکوم شدن ( گناهکار شنا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

category: طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) : ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stratification: طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) : ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stratification: طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) : ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

classification: طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) : ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

class: طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) : ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

genus: طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) : ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

order: طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) : ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

division: طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) : ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

phylum: طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) : ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

phylum: طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) : ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sing: sing :::: آواز خواندن sign :::: نش ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

primarily: primary ::: ابتدایی primarily :: ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

primary: primary ::: ابتدایی primarily :: ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conserve: conserve. حفظ کردن ، نگه داشتن cose ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conservatory: conserve. حفظ کردن ، نگه داشتن cose ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conservatoire: conserve. حفظ کردن ، نگه داشتن cose ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conservation: conserve. حفظ کردن ، نگه داشتن cose ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

acoustic: صوت شناسی ( شاخه ای از علم فیزیک )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

acoustic: صوت شناسی ( شاخه ای از علم فیزیک )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

instructions: construction ::: ساختار instruction ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

instruction: construction ::: ساختار instruction ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drift: رانش

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

puppy love: early feelings of love that are not ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

binocular: دوربین دوچشمی ، دوربین شکاری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

handcuff: handcuff دستبند زدن handcuffs دس ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hesitate: مکث pause to pause before sayin ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gleam: درخشش glint

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gleam: درخشش glint

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wretched: 1 - بدبخت ، بیچاره 2 - بد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

harsh: harsh = severe = hard = سخت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

spade: shovel. بیل نوک تیز spade. بیل نو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shovel: shovel. بیل نوک تیز spade. بیل نو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shovel: shovel. بیل نوک تیز spade. بیل نو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

glance: نیم نگاه ، نگاه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

defiant: defy. سرپیچی کردن defiance سرپیچی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fragile: شکننده ( آسیب پذیر )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

knuckle: ankle قوزک پا knuckle بند انگشت

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

belly: belly/ tummy / abdomen شکم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

belly: belly/ tummy / abdomen شکم

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

buttock: باسن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

buttock: باسن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hip: buttock. باسن hip. لگن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mole: 1 - خال ( مول در شیمی ) 2 - موش ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

transmit: منتقل کردن ( منتقل شدن ) AIDS is ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

transition: transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

transit: transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

transmission: transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

transmit: transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

transfer: transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

transportation: transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

transport: transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

relief: relieve :::راحت کردن ، راحت شدن re ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

relieve: relieve :::راحت کردن ، راحت شدن re ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spinal cord: نخاع

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spinal cord: spine ::: ستون فقرات cord :::: طن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bladder: bile , gall ::: صفرا ( زردآب ) ga ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bladder: bile , gall ::: صفرا ( زردآب ) ga ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gallbladder: bile , gall ::: صفرا ( زردآب ) ga ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gall: bile , gall ::: صفرا ( زردآب ) ga ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bile: bile , gall ::: صفرا ( زردآب ) ga ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bile: bile , gall ::: صفرا ( زردآب ) ga ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bowel: intestine , bowel روده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

saliva: saliva ::: بزاق ، آب دهان ( برای هض ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rake: شن کش ، چنگک

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

barbecue: اسم : 1 - کباب 2 - کباب پز ( منقل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cooker: cooker , stove : اجاق oven : فر c ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stove: cooker, stove : اجاق oven : فر co ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

oven: cooker, stove : اجاق oven : فر co ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

hob: cooker, stove : اجاق oven : فر co ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stovetop: cooker, stove : اجاق oven : فر co ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cooktop: cooker, stove : اجاق oven : فر co ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

skillet: frying pan ماهی تابه skillet ماهی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

skillet: frying pan ماهی تابه skillet ماهی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

frying pan: frying pan ماهی تابه skillet ماهی ...

١١ ماه پیش

مدال‌های مرتضی