تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١١

واژه ماوی به معنای آبی، ریشه ترکی ندارد بلکه ریشه ای عربی - پارسی دارد: ماء - ی=آبی یعنی رنگ وابسته به آب. این گمانه و شایِش نیز هست که ماوی برگرفته ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

درود ُ سپاس پسوند یک یا ایک ( ik ) در زبان پهلوی همان یای زابساز ( صفتساز ) وپیوند ( نسبت ) است در پارسی، که هنوزهم در واژگان اندکی مانند نزدیک، تاری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

درود ُ سپاس در زمان کهن، نوشتن در میان تازیان روامند نبود، از این روی ابزار نوشتن را هم نمی شناختند که بخواهند نامی برای آن داشته باشند. قلم از بنیا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

درود ُ سپاس آذربایجان، تازیکانه ( عربی شده ) آذرپایگان یعنی پایگاه آذر یا آتش زیراکه بنام ترین آتشکده که آذرگشنسب بوده و دیگر آتشکده ها در آن بوده ان ...

پیشنهاد
٣

در دسترس گذاشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود ُ سپاس در پهلوی به هوا، وای گفته می شده و باد را وات می گفتند که واژگانی همریشه اند. در زبانهای لری و مازنی نیز همچنان وا گفته می شود. با کنا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

درود ُ سپاس واژه سرا در پارسی باستان وپهلوی به دیسه سراده و سرادک به معنای خانه بزرگ و همچنین در برخی گویشها به معنای حیاط و صحن و به همین معنا برای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

درود ُ سپاس سرطان، نام عربی خرچنگ و برج چهارم از برجهای دوازده گانه سال ( تیرماه ) ( برج=برز پهلوی ) و بیماری که در پارسی چنگار نامیده می شود به چم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نگر می رسد که واژه هویج، آمیزه ای از تکواژهای هو - ویج باشد به چم ریشه خوب که با گذشت زمان به دیسه هَویج واگویی شده، خدا بهتر داند. با سپاس از ج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود ُ سپاس واژه تابش برابر با شعاع در هندسه، به گفته ابوریحان بیرونی در التفهیم. همچنین واژه شید نیز برابر خوبی بجای شعاع می تواند باشد، خورشید= ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

همچند به معنای مساوی در کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

درود ُ سپاس واژه هایی را که از رنگ سبز گرفته شده یا آبی را که از آب بدست آمده را مثال زدید و خودتان هم چرایی واژه مستقل بودن آنها را گفتید ولی آیااین ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بگیران= روشن کن، از کارواژه گیراندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

نسا نام نخستین پایتخت اشکانیان ( نزدیک اشک آباد در ترکمنستان ) و پیش از صددروازه ( دامغان ) بود. سفالینه های بازمانده از آنان در این شهر که در سده گ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرپل زاب یا سرپل زَهاو نام درست این شهر است. زاب یا زَهاو ( زه هاو ) واژه ای ست کردی به معنای آبخیز. رود الوند از این شهر به سوی قصر شیرین رفته و پ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه کندال یا کنال از بن کارواژه کندن=کن و کند و پسوند نامساز ال که معنای گودال یا کانال را می دهند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

هزینه کردن پولی از روی ناچاری و بی میلی یا رو در واسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود ُ سپاس یک واژه در یک زمینه ی ویژه مانند رنگ، مگر چند معنا می تواند داشته باشد؟ اینکه گوی در یکجا سبز، در جای دوم آبی، در جایی بنفش و در جایی د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در پاسخ به گزاره سپاسگزارانه "دستت درد نکنه" گفته می شود به معنای سرت سلامت یا دمت گرم.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

آهَن در پهلوی به گونه آهِن و آسِن نیز واگوی می شده، درست همانند آنچه در گویش اصفهانی گفته می شود: آهِن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨

درود ُ سپاس دماغ یا دماک به معنای اندام دمیدن یا نفس کشیدن ( بن کنونی یا مضارع دم - پسوند نام ساز اک ) مانند خوراک، پوشاک، سوزاک خوراک = چیز خوردنی، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

باور مند - خوش گمان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

درود ُ سپاس کسی نگفته که چه در گذشته چه اکنون قومی به نام آذر وجود داشته ولی واژه آذری ( الآذریه ) از سده هفتم توسط یاقوت حموی به کار رفته و واژه ای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢١

درود ُ سپاس در پاسخ به ترک افشار در سرآغاز سخن خواهشمندم کسانی که نمی تواننددر نوشته یشان فرهیختگی و ادب را پاس دارند و سرانجام، خوی و نهاد خود را آش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود ُ سپاس نام فعله گری در اصل فَیله کُری ( به کردی فه یله کوری ) به معنای پسر پهلوی ( پهلوی زاد ) و نامی کهن است و این نام از روی کم سوادی ماموران ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزگت در اصل واژه ای آرامی ست که به زبان پهلوی راه یافته و پس از درونشُد به عربی، به ریخت مسجد در آمده که پس از آن تازیان از روی واجهای س ج د، واژگان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

درود ُ سپاس شادروان دهخدا، نویسنده فرهنگنامه ای سترگ، بلکه دانشنامه ای ادیبانه و ارزشمند برای پارسی زبانان است، ولی به هرروی دارای برخی نادرستیهای نا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نگر می رسد واژه کفچک یا کفچه که در کردی " که وچک ( kawchek ) " یا " که چک" گفته می شود پس از رنگ و لعاب عربی یافتن، به ریخت قاشق دگرش یافته.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پورنج یا پورنجی نام ایرانی آن است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بنشن به جای حبوبات

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نارنجسانان به جای مرکبات

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود ُ سپاس در زیست شناسی و حتا شیمی از کارواژه آشنای پوسیدن به جای تجزیه می توان بهره برد: پوسیدگی = تجزیه پوسیدن = تجزیه شدن پوساندن = تجزیه کردن پ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

در زبان پهلوی پارتی، واژه " اَژَدان" به معنای درباریان و یاوران بکار می رفت که همتای واژه لاتین آن بود. بُنمایه: سفالینه های یافت شده در نسا ( نخست ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود ُ سپاس پورنج یا پورنجی یا پرتقال زینتی، درختچه ای زیبا و همیشه بهار با میوه هایی خوشمزه و پر سود، از خانواده ی" نارنج سانان" ( مرکبات ) . اگر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

درود ُ سپاس نیاز به دست به دامن زبانهای اروپایی شدن نیست، کوتاه ریخت دیگر واژه کوتَه یا کوتَک پهلوی است که از واژه کوتَکا در پارسی باستان برگرفته شده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

در اصفهان همریش می گویند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود ُ سپاس زنجان، عربی شده زنگان و این نام، ساده شده زندگان یا زندیگان به چم شهر یا مکان زندی ها یعنی خوانندگان نسک ( کتاب ) زند یا تفسیر اوستا. کا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

در زمان ساسانیان، به دانشکده افسری دریایی که در بندر هرمز و سیراف جای داشت، ناو ارتشتارستان گفته می شد که کارش آموزش نیروی ارتشیِ ناوی بود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود ُ سپاس کیان جم کِی به چم شاه است که گمان می رود با کینگ انگلیسی و کُنت فرانسوی همریشه باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

درود ُ سپاس سخنانی که اینجا گفته می شود، گفتمانهایی تاریخیست که هرآینه باید به دور از هر گونه مهر و یا کینه ورزی، دوستی و دشمنی و پرهیز از هر جور شور ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود ُ سپاس پزشک = فیزیشن = فیزیک = نهاد، هستی، خوی، سرشت، طبیعت، زیست بوم؟؟؟ پزشک، کسی که به طبیعت انسان می پردازد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

درود ُ سپاس می توان گفت ولرم، کوتاه شده واژه ولگرم است. که می شود چیزی که گرمای بسیار خود را ول و رها کرده است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

سپنتایی، ورجاوندی، پاکی، سِپَندینگی = قدس= تقدس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

درود ُ سپاس واژه کندیل یا قندیل به گمان بسیار، برابر پارسی واژه شمع است که در زبان انگلیسی هم به همین معنا وارد شده. به شمع که بنگریم مومهای آب شده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

درود ُ سپاس واژه شمع در پارسی می تواند همان کندیل یا قندیل باشد، همانگونه که قندیل یخی همانند استالاکتیت ( چکنده ) ، از یخ بستن آب جریان یافته از با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود ُ سپاس خربزه، آنگونه که از نامش بر می آید خرپوزه است یعنی میوه ای دراز مانند پوزه ی خر با این همه، گزارش جنابان فرتاش و شیردل را کمابیش رساتر و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاید در اصل کَمبوزه بوده به چم میوه ای که هنوز از خربوزه چیزی کم دارد تا اینکه رسیده شود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

درود ُ سپاس از دوستان برای داده ها و آگاهی رسانیهایی که داشته اند سپاسگزارم. دوستی که از گزاره . . . . . برای نامیدن خود بهره می برد، به گمان بسیار ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود ُ سپاس دستینه، برابر خوبی به جای واژه امضا همچنین پیشنهادهای دیگر کاربران مانند واژه دست نشان یا سایه دست ( در تاجیکستان )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود ُ سپاس سُهر در گویش کهن پهلوی زبانان آذربایجان و زنگان ( زنجان ) ، ریخت دیگر واژه پهلوی سوخر یا سرخ است که در نام سهراب ( سرخاب ) نیز دیده می شو ...