تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست و پا شکسته!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

انتقاد شدید سرزنش شدید تنبیه شدید

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چفت و بست شدن در کنار هم جفت و جور شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ممانعت از ورود یا انجام فعلی به جایی Police sealed the building off from the public while the investigation took place

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مهر و موم شده چفت و بست شده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در لاک خود فرو رفتن در خود متمرکز شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در لفافه معنای ضمنی معنای فرعی معنای غیرمستقیم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به خصوص به ویژه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

کله شق سر به هوا بی احتیاط بی پروا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مورد نظر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

راهی جز فکر به . . . ندارند دارای این دو مفهوم نیز می باشد: ۱. دلیل خوبی برای اینگونه فکر کردن داشتن ۲. ممکن نبودن تفکر در مسیری غیر از این

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

خزعبلات

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مترادف: be proof against something or someone

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

فلسفه ورزیدن فلسفیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بسته به با توجه به به اعتبار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

براورده کردن پاسخ دادن خدمت رسانی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

برداشت استنباط تصور فرضیه عقیده گمانه زنی برآورد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

این دو مفهوم رو در نظر بگیریم: ۱. کسی را خنداندن و سرگرم کردن ۲. انجام دادن کاری برای خنداندن کسی تا گذر زمان کلافه اش نکند. مثال های ساده ترش که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مرتبط با phthisis فاسد شدن، هدر رفتن، مضمحل شدن، گندیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

پزشکی و دامپزشکی: Blunt trauma: آسیب غیر متنفذه، بدون ایجاد بریدگی مثل ساییدگی، ضرب دیدگی، خون مردگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

pronounced :واضح ، عیان ، مشهود متضاد آن واژه subtle است: نامحسوس ، ناپیدا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

دامپزشکی: عقیم سازی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کشیدگی کش آمدن منبسط شدن امتداد یافتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کش دادن امتداد پیوستگی مترادف: protraction

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

پزشکی و دامپزشکی: پیشرو پیش رونده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

نمایان شدن نمایان گشتن در معرض تماشا بودن رخ نمودن پدیدار گشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

لاینفک رفع نشدنی بی چون و چرا مثال: surgery has insurmountable side effects