withstand

/ˌwɪθˈstænd//wɪðˈstænd/

معنی: تاب اوردن، تحمل کردن، مقاومت کردن با، ایستادگی کردن در برابر، استقامت ورزیدن
معانی دیگر: تاب آوردن، دوام کردن، دوام آوردن، تاب تحمل (چیزی را) داشتن، مقاومت کردن، ایستادگی کردن (در مقابل)، طاقت (کاری را) داشتن، مخالفت کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: withstands, withstanding, withstood
• : تعریف: to resist or stand up to; prevail against, bear, or survive.
مترادف: bear, resist, stand, survive, take
متضاد: submit
مشابه: confront, defy, endure, face up to, oppose, prevail, repel, ride out, suffer, tolerate, weather

- The boat was sturdy enough to withstand the storm.
[ترجمه گوگل] قایق آنقدر محکم بود که در برابر طوفان مقاومت کند
[ترجمه ترگمان] قایق آنقدر محکم بود که تاب تحمل توفان را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She withstood the pressure from her family to eat unhealthy things.
[ترجمه یکی] او فشار خانوادش برای خوردن چیزهای مضر رو متحمل شد
|
[ترجمه گوگل] او در مقابل فشار خانواده اش برای خوردن چیزهای ناسالم مقاومت کرد
[ترجمه ترگمان] او فشار خانواده اش را تحمل کرد تا چیزهای ناسالم بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to succeed against some force, influence, or hardship; resist or survive.
مترادف: bear up, endure, resist
متضاد: defer, give, submit, yield
مشابه: cope, hold out, last, persevere, prevail, survive

جمله های نمونه

1. he could not withstand psychological pressure
او تاب تحمل فشار روانی را نداشت.

2. no man could withstand his sword stroke
هیچکس یارای تحمل ضربت شمشیر او را نداشت.

3. What sort of substance could withstand those temperatures?
[ترجمه گوگل]چه نوع ماده ای می تواند این دماها را تحمل کند؟
[ترجمه ترگمان]چه ماده ای میتونه در برابر این دمای هوا مقاومت کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The wooden boat was built to withstand just about every weather condition at sea.
[ترجمه گوگل]قایق چوبی به گونه ای ساخته شده بود که تقریباً در هر شرایط آب و هوایی در دریا مقاومت کند
[ترجمه ترگمان]قایق چوبی در برابر همه شرایط آب دریا تاب مقاومت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their arguments do not withstand the most superficial scrutiny.
[ترجمه گوگل]استدلال های آنها در برابر سطحی ترین بررسی ها مقاومت نمی کند
[ترجمه ترگمان]استدلالات آن ها در برابر شدیدترین موشکافی سطحی ایستادگی نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is unlikely that his forces could withstand an allied onslaught for very long.
[ترجمه گوگل]بعید است که نیروهای او بتوانند برای مدت طولانی در برابر حمله متفقین مقاومت کنند
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که نیروهای او در برابر حمله نیروهای متفق برای مدت بسیار طولانی ایستادگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The vehicle is sturdy enough to withstand rough terrain.
[ترجمه گوگل]این وسیله نقلیه به اندازه کافی محکم است که بتواند در زمین های ناهموار مقاومت کند
[ترجمه ترگمان]این وسیله به اندازه کافی محکم است که بتواند در برابر زمین سخت مقاومت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The flimsy structure of the vehicle could not withstand even mild impacts.
[ترجمه گوگل]ساختار سست خودرو حتی در برابر ضربات خفیف هم مقاومت نمی کرد
[ترجمه ترگمان]ساختار سست وسیله نقلیه نمی تواند در برابر تاثیرات ملایم مقاومت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This fabric can withstand steam and high temperatures.
[ترجمه گوگل]این پارچه می تواند بخار و دمای بالا را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]این پارچه می تواند در برابر بخار و دماهای بالا مقاومت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The same can not withstand the ravages of time, emotion, to the time it will cool.
[ترجمه گوگل]همین نمی تواند در برابر تلفات زمان، احساسات، تا زمانی که خنک شود، مقاومت کند
[ترجمه ترگمان]مثل این نیست که در برابر حملات زمان و احساس، مقاومت در برابر آن زمان مقاومت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The bacteria can withstand extremes of heat and cold.
[ترجمه گوگل]این باکتری می تواند در برابر گرما و سرما مقاومت کند
[ترجمه ترگمان]باکتری ها می توانند مقاومت در برابر گرما و سرما را تحمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The materials used have to be able to withstand high temperatures.
[ترجمه گوگل]مواد مورد استفاده باید قادر به تحمل دمای بالا باشند
[ترجمه ترگمان]مواد مورد استفاده باید قادر به تحمل دماهای بالا باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This flooring can withstand years of hard wear.
[ترجمه گوگل]این کفپوش می تواند سال ها سایش سخت را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]این کفپوش می تواند در برابر سال ها فرسایش سخت مقاومت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I couldn't withstand the murderous heat.
[ترجمه گوگل]نمی توانستم گرمای مرگبار را تحمل کنم
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم در برابر گرمای کشنده مقاومت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They can withstand extremes of temperature and weather without fading or cracking.
[ترجمه گوگل]آنها می توانند در برابر دمای شدید و آب و هوا بدون محو شدن یا ترک خوردن مقاومت کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند مقاومت در برابر دما و آب و هوا را بدون از بین رفتن یا ترک کردن تحمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاب اوردن (فعل)
abide, tolerate, withstand, bear

تحمل کردن (فعل)
stomach, support, stand, tolerate, withstand, bear, stick, comport, sustain, suffer, endure, bide, thole, experience, undergo

مقاومت کردن با (فعل)
withstand

ایستادگی کردن در برابر (فعل)
withstand

استقامت ورزیدن (فعل)
withstand

انگلیسی به انگلیسی

• stand up to; bear, endure
to withstand a force or action means to survive it or not to let it defeat you; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Withstand= resist
تحمل کردن
withstand ( v ) ( wɪ�ˈst�nd ) =to be strong enough not to be hurt by extreme conditions, the use of force, etc. e. g. The materials used have to be able to withstand high temperatures.
withstand
طاقت آوردن
مقاوم باشه در برابر چیزی ( از یه چیزی، انتظار مقاوم بودن داشتن )
The bridge designed to withstand earthquakes
دوتا کالوکیشن با withstand برحسب کتاب CIU :
1. Withstand pressure = مقاوم باشه در برابرفشار
...
[مشاهده متن کامل]

2. Withstand the impact =مقاوم باشه در برابر ضربه
The police officer's vest can withstand the impact of a bullet

مترادف:
be proof against something or someone
ایستادگی کردن ( در برابر )
تحمل کردن
تحمل کردن
زنده ماندن
تاب مقاومت آوردن
تحمل کردن - مقاومت کردن
تاب اوری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس