خشایار نوروزی

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
pull over٢١:٣٧ - ١٤٠١/٠٣/٢٨دوستان آبادیس پیش از اینم پیشنهاد دادم و بازم برای چندمین بار یادآوری میکنم چگونگی نوشتن انگلیسی تو فیلد جستجو رو درست کنید چون مانند این واژه و فعل ... گزارش
21 | 1
resign١١:٣٤ - ١٤٠١/٠٣/٠٤نگارش لاتین سایت رو درست کنید ! نمیشه واژه های مرکب انگلیسی رو درست اینجا وارد کرد برای نمونه همین re - sign که یه واژه کاملن متفاوته با resign ، خوا ... گزارش
7 | 0
lash out١٢:٠٦ - ١٤٠٠/١٢/٠٦ازروی خشم با چیزی که دستت هست مانند شلاق ضربه زدن. ( جالبه اینو یه سایت برای کاری که زورف ( تنیسور آلمانی ) که با راکتش با خشم تمام به سکوی داور و زی ... گزارش
7 | 0
feedback٢٢:٠٧ - ١٤٠٠/١٢/٠٤به صدای جیغ مانند و ناهنجاری که از میکروفون، آمپلی فایر و مانند آن ( هنگامی که روشن میشود شنیده میشود ) نیز گفته میشود.گزارش
14 | 0
crown١١:٢٢ - ١٤٠٠/١٢/٠١به معنای " رقم زدن ( یک رخداد ) " هم هست: . It will crown a important point of history ( نقطه مهمی از تاریخ را رقم خواهد زد. )گزارش
7 | 0
awol١٤:١٦ - ١٤٠٠/١١/١٧کوتاه شده ی "Absent Without Official Leave " : نهست از محل خدمت بدون اجازه ( مرخصی )گزارش
14 | 0
easement٠٢:١١ - ١٤٠٠/١٠/٠١حق گذشتن یا استفاده از زمین کس دیگری ( مثلن برای گذر دادن گله یا خودرو . . . ) در صورتی که بکار بردن مسیر دیگر وقتگیر و هزینه زا باشد.گزارش
7 | 0
priced in١٨:١٥ - ١٤٠٠/٠٩/١٩پیش خور شدن یک خبر مهم ( بیشتر برای خبرهای مهم اقتصادی بکار میرود )گزارش
2 | 0
represent١٣:٥٣ - ١٤٠٠/٠٩/٠٧یه سفارش به زبان آموزان: چون مانند همه زبانها با برگردان یک واژه انگلیسی به فارسی چندین و شاید بسیار واژه برابر اون در ترجمه ها نشون داده میشه ، اون ... گزارش
25 | 0
hemostat٠١:١١ - ١٤٠٠/٠٧/٢٩( پزشکی ) ابزاری که کار انبر برای گرفتن و فشار دادن را انجام میدهد ولی شکل آن مانند قیچی است.گزارش
14 | 0
dead drop٢٣:٢٥ - ١٤٠٠/٠٧/١٩{ dead letter box هم گفته میشود} مکانی که از قبل برای جابجایی اطلاعات به طرف دوم در نگر گرفته شده است.گزارش
7 | 0
cryogenic١٩:٤٣ - ١٤٠٠/٠٥/٢٨نگهداری بدن مردگان در دمای بسیار پایین به این امید که در آینده با پیشرفت دانش بتوان آنها را زنده کرد.گزارش
5 | 1
فهرست جمله های ترجمه شده
rather٢٢:٥١ - ١٤٠٠/١١/٠٩
• They did not experience pain, but rather pleasure.
آنها درد را تجربه نکردند بلکه لذت بردند.5 | 1
bagged١١:١٣ - ١٤٠٠/١٠/٢٣
• He bagged anecdotes for a dictionary.
اون مثلها رو برای یک فرهنگ لغت گردآوری کرد.0 | 0
bagged١١:١١ - ١٤٠٠/١٠/٢٣
• She bagged a fabulous fortune according to the will.
اون بر اساس وصیتنامه یه ثروت افسانه ای گیرش اومد5 | 0
plug١٣:٠٨ - ١٣٩٨/٠٤/٠٦
• He tripped over the wire and yanked the plug out.
او پایش به سیم گیر کرد و دوشاخه را از برق کشید12 | 0
scrambled٢٢:٠٠ - ١٣٩٧/٠٩/١٩
• The girl scrambled over the wall.
دختر چاردست و پا روی دیوار حرکت کرد9 | 1
divvy٠١:٣٩ - ١٣٩٧/٠٦/٠٢
• They decided to divvy the money they'd stolen.
آنها بر آن شدند که پولی را که دزدیده بودند را بخش کنند5 | 0