پیشنهادهای جعفر توکلی فر (٤٨)
پلوان = این لغت میتواند به معنی باتلاق وگذرگاه پُر از گِل ولای باشد ۱_ عجب نبود گران بار ار فرو لغزد به آب وگِل که بختی لوک گردد چون گذر باش بپلوانش ...
هناینده: این واژه در فارسی سره به معنی " اثر گذار و موثر " می باشد
ماشیا: علاوه بر اینکه در ِلغتنامه ها به معنی یک نوع گیاه سرخ رنگ از گونه خشخاش می باشد، به نظر من این واژه از "ریشه عبری وبه معنی مسیح موعود یهودیان" ...
خیم: سرشت، فطرت ، نهاد و طبیعت بشری پست خیم : فرومایه ، پست فطرت و دون سرشت
بایا: شایسته وسزاوار مثلاً گویند:این سخن نزد ایشان بایا می باشد یعنی شایسته و ارزنده و ارجمند است
فرجاد: وجدان، نفس لوامه و سرزنش کننده
آخشیج:در فارسی سره به معنی "برخلافِ چیزی بودن، بر عکس چیزی بودن" می باشد. همچنین به صورت" آخشیجان" به معنای عناصر اربعه ( آب، آتش، باد وخاک ) نیز می ...
پرسگان: این واژه در آثار ایگناس گلدزیهر اندیشمند مجارستانی به معنی "ترسایان جهانگرد هندی " استعمال شده است. جاحظ ادیب معتزلی قرن سوم ه. ق از آنان ب ...
انتلکتوئیل : نکته سنج ودقیق وخردورز ، کسی که در همه چیز به دیده انتقاد و چون وچرا می نگرد.
یک چشم راه: کسی که حقیقت را در نمی یابد، به کنایه یعنی شخص نابخرد ونا آگاه ورای عقل ما را بارگاه است ولیکن فلسفی یک چشم راه است عطار
دار بزین= دست آویز ، چیزی که جهت قرار و استقرار ومحکم ایستادن دست در آن زنند. گفت: مولانا آنجا هیچ دار بزینی یا چیزی باشد که دست در آنجا زنند وبگذرن ...
شنقصه= مخمصه، گرفتاری
دَوَر = مخفف دَوَران ، سرگشته ، حیران گفتم یکی به گوشه چشمت نظرکنم چشمم دَوَر بماندوزیادت مقام شد سعدی
لبق= خوش بیان وخوش سخن ، خوش آواز وخوش خوان ما را نمی برازد با وصلت آشنایی مرغی لبقتر از من باید هم آشیانت سعدی
خر در کشیدن = این عبارت می تواند کنایه از درنگ کردن وتعلل کردن باشد . ومعمولاً در تقابل با عبارت دواسبه راندن ( به معنی تند و تیز راندن وسریع عمل کرد ...
خایه مورچه شدن= کنایه از تنگ وتار شدن فضا و مجال جولان نیافتن است به اعتبار اینکه تخم مورچه کوچک و نا چیز است . مثال بینی از اژدها دلان، صف زدگان چو ...
ستای ( ستاینده ) علاوه براینکه صفت فاعلی مرکب مرخم است در ترکیباتی نظیر:کعبه ستای، شاه ستای، دین ستای وغیره می تواند به معنای آهنگ و نوا و آواز نیز ب ...
هفت هشت= علاوه بر معانی متفاوت از قبیل خصومت و جدال در گفتار و مقدار تقریبی عدد اشاره به هفت طبقه زمین و هشت طبقه آسمان طبق باور قدماست ( در کل به مع ...
رنّت = خواری وذلیلی و ناتوانی روزگار از حسرت وضجرت و رنّت و گریه او می خندید ( جهانگشای جوینی )
قَینات = نوازندگان ، خوانندگان آواز و قَینات وخُنیاگران وسُقاة به ترتیب ایستاده ( جهانگشای جوینی )
غنجان = این واژه که بصورت غنجیان نیز آمده شاید فنجان جمع کلمه فنج ( نوعی پرنده زینتی کوچک ) با نشانه ( ان ) جمع باشد. یا به شیوه مجاز استعاره از غنچه ...
عِقاب =علاوه برمعنی عقوبت ومجازات که درلغت نامه ها ثبت است به معنی پرده ومانع نیز می تواند باشد مثال: روز دیگر که عُقاب جمشید افلاک را سر ازپس عِقاب ...
اصحاب جوارح: با توجه به اینکه جوارح جمع جارحه و به معنی اعضا آمده است می توان برای این ترکیب معنی کنایی شجاع و دلاور و رشید را در نظر گرفت . مثال: و ...
جلابل = می تواند به معنی امور مهم وکارهای سخت وپرمشقت باشد. ضمناً این کلمه شاید ارتباطی با کلمه جَبَل ( کوه ) داشته باشد واز آنجا که کوه درنظرها عظیم ...
سُرّیّات = جمع سُرّیه به معنی زنان واهل حرم وبا خواتین وسُرّیّات ومأکولات ومشروبات روان شوند . . . . ( جهانگشای جوینی )
تیفظ= ارجحیت - برتری - قدرت حق تعالی چون چنگیز خان را به عقل وهوشمندی از اقران او ممتاز گردانیده بودوبتیفظ وتسلط از ملوک جهان سرافراز. . . . . . . ( ...
روایع= صورتی دیگر از روائع به معنی زیباییها می باشد پروردگاری که باختلاف لغات وصفات، شکر روایع بدایع صنایع او مقصود است تاریخ جهانگشای جوینی
رخ : علاوه برمعانی چهره ورخسار در شطرنج به مهره ( قلعه ) رخ گفته می شود ولذا بین الرخان در ظاهر می تواند به معنی چهره به چهره و رو در رو باشد ولی با ...
مرسله مضاف برمعانی ذکرشده از قبیل ارسال شده وغیره می تواند به معنی ( گردنبند و رشته ای از مرواریدو آویزه های گرانقیمت ) باشد رشته دلها که دراین گوهر ...
سلعه =خارش شدید زیرپوست که هرچه بخاری بیشتر احساس عذاب می کنی دردهایی که مرا خرده خرده مانند خوره یا سلعه گوشه این اطاق خورده است
با توجه به بیت زیر از مثنوی مولوی ( چومار ) می تواند به معنی ( چوب مطلوب وتزئینی ) ویا ( شخص دلپسند ونافع ) باشد آن یکی در چشم تو باشد چومار هم وی ان ...
پسوند تکین در اسم هایی مانند البتکین، سبکتکین و. . . ترکی وپسوند شباهت به معنی مانند است
ترمزاج= علاوه برمعنای تندرست و مزاج سالم که در لغتنامه ها آمده می تواندبه معنی ( کسی که نیروی مردی ندارد ) نیز باشد تر مزاجی ، مگرد درسقلاب خشک مغزی ...
خشک مزاج =می تواند به معنی ( خسیس ، فرومایه ) باشد هم خودخورندخویشتن از خشم من ازآنکه بوالواسعان خشک مزا جان تر منند سنایی
مج = بایستی به معنی مواد اولیه مثلا چیزی شبیه سیمان امروزی باشد که در ساخت وساز بکار می رفته باشد زسنگ و زمج بود بنیاد کار چنین خواهد آنکودهد دادکار
روی سندان کردن = کنایه از خشم آوردن و انتخاب خشم و تندی بجای ملایمت ونرمی است بفرمود تا روی سندان کنند بداننده بر کاخ زندان کنند
مشت وسندان= استعمال این دو درکنار هم به معنی کار بیهوده وبی حاصل انجام دادن است مثل اینکه بگوئیم ( پند دادن تو بسان مشت به سندان کوبیدن است )
لندی = با ضم لام می تواند به معنی ولخرجی و هرزگی باشد همان نیک مردان که تندی کنند وگر تنگدستان که لندی کنند
مای و مرغ = همان ماهی و مرغ است که استعمال آندو درکنار هم می تواند کنایه از گرد آوردن زاد وتوشه فراوان باشد سپاه انجمن کرد با مای و مرغ سیه گشت خورش ...
ابخره = مه غلیظ ، ذرات معلق جهان در نظرش بسان ابخره ای جلوه نمود
آزده= آژده ، زدوده شده ، صیقل یافته بباژ اندر آمد به آتشکده نهادند گاهی به زر آز ده
جهیز = دهن به دهن شدن ، برسر زبانها افتادن یکی ننگ باشد که تا رستخیز شود در میان بزرگان جهیز
دست بردن = کنایه از بهره نیک بردن ، پاداش نیک یافتن همه دست پاکی و نیکی برییم جهان را بکر دار بد نسپرییم
بر خر بودن = کنایه از کهتر ، حقیر و ناچیز بودن سواری تو و ماهمه بر خریم هم از خروران در هنر کمتریم
آزان = می تواند تلفظی درگیر از آسان یا آسودن باشد بگفت این و چادر بسر درکشید تن آزانی و خوابر ا برگزید
آلودن ، آمیختن زبان را نگه دار باید بدن نباید روان را به ز هر آژدن
خو مکار =بهره، نصیب ، خوشی همان مردم سفله را دوست دار نیابد بباغ اندرون خومکار
آثیر با مصوت بلند آ در فرهنگ لغات یافت نشد پیشنهاد من _ نوعی گیاه یاعلف که از آن برای پوشاندن شرمگاه استفاده می شده سراسر همه دشت نخجیر بود گیا خورد ...