دیکشنری
جدیدترین پیشنهادها
علاوه بر ترجمه دوستان عزیز این واژه به معنای to run or go swiftly یعنی دویدن یا به سرعت رفتن هم میشود
بی نظمی. عدم تعادل
مقاوم . خودمختار. چغر. بد بدن. کله خر. یه دنده و لجباز
تعقیب کردن، اذیت کردن. پیازچه، پیاز کوهی، موسیر اسپانیا
برنامه، نرم افزار؛ برنامه تلویزیونی برنامه ریزی کردن، مجموعه حرکات اسکیت باز، برنامه، نقشه، روش کار، پروگرام، دستور کار، برنامه تهیه کردن، برنامه دار ...
جدیدترین ترجمهها
جدیدترین پرسشها
جدیدترین پاسخها
سلام میخوام به انگلیسی بگم: "چقدر قیافه ی این دختره برای من آشناست. انگار یه جایی قبلا دیدمش" She's got a familiar face but I vaguely remember whether I met her before OR but i can't place her. place to recognize someone or remember where you have seen them or how you know them: She looks familiar but I can't place her.did she use to work here?!
I remember her/ his face
I am as busy as bees اصطلاحا یعنی وقت سر خاروندن ندارم . خیلی سرم شلوغه