دیکشنری
جدیدترین پیشنهادها
الگو. قالب. چارچوب. پیش زمینه. ریل هدایت، قالب چوبی یا فلزی، بالشتک. کالبد.
موقتی. گذرا. آزمایشی. مشروط. غیرقطعی . فعلی . غیر دائمی.
عملکرد پذیری. قابلیت عملکرد.
زبان زرگری. زبان لاتی. زبان مخصوص کوچه و بازار. زبان ویژه کولی ها. گویش ویژه
عبوس. بداخلاق. بد خلق. کج خلق. پاچه گیر.
جدیدترین ترجمهها
جدیدترین پرسشها
جدیدترین پاسخها
سلام میخوام به انگلیسی بگم: "چقدر قیافه ی این دختره برای من آشناست. انگار یه جایی قبلا دیدمش" She's got a familiar face but I vaguely remember whether I met her before OR but i can't place her. place to recognize someone or remember where you have seen them or how you know them: She looks familiar but I can't place her.did she use to work here?!
I remember her/ his face
I am as busy as bees اصطلاحا یعنی وقت سر خاروندن ندارم . خیلی سرم شلوغه