ایمان - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

besige: محاصره کردن میشه besiege، نه besige

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

backfire: برعکس از آب در آمدن

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

up and running: در حال کار، در حال اجرا

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

act up: درست کار نکردن، خراب بودن

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

back to you: وقتی گزارشگر در برنامه زنده تلویزیو ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rock solid: وقتی مطلب یا حرفی که موی لای درزش ن ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ride out: مترادف survive we survived the fire ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

resurrection: معادل Last Judgment و Judgment Day ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

out of nowhere: from nowhere ناگهانی، یهویی، بی خبر ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

its all about: مثلا وقتی گفته میشه it is all about ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inflict: don't inflict your suffering on oth ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

none of your concern: مترادف none of your business یعنی ب ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

call it even: وقتی یه جایی یه لطفی در حق کسی انجا ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vacancy: معادل واژه job هستش. با این تفاوت ک ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hit the sack: I'm gonna hit the sack میرم بکپم ( ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deep pocket: معنی تحت اللفظی: جیب عمیق معنی مفهو ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

best regards: با کمال احترام

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ID: در مکالمات روزمره و فیلم و سریال مم ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

ever: در جملات غیر سوالی، معنی هر وقت، هر ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

in control: in control را با under control اشتب ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for better or worse: تحت هر شرایطی

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

backpedal: عقب نشینی از مواضع، اظهارات، نظرات، ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

damn: I don't give a damn about you پشیزی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what are you up to: ترجمه درست اینه: چه کاره ای؟ برنام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

visionary: دور اندیش، آینده نگر، با بصیرت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

funnel: جمع آوری اطلاعات یا وسایل یا پول و ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

over the edge: put/push/send/drive someone over th ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

run over: 1 - زیر گرفتن 2 - توضیح مختصر دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

live up to: we can't live up to your ideals ما ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tryout: دوستان توجه کنید که try out به معنی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

partial: به کمک عبارت partial to something م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in sight: قابل حصول، قابل دستیابی در دسترس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

feature: I want to feature my brother on my ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

suit yourself: تقریبا با as you wish هم معنیه یعن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

surrogate: surrogate father ناپدری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in a perfect world: در دنیایی ایده ال یا در دنیایی بی ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

back out: کنار کشیدن، جا زدن، میدون را خالی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

handyman: به کسی میگند که در استفاده از ابزار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hand back: به معنی برگرداندن، پس دادن، برگشت د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to compound the problem: از این بدتر وقتی است که، مشکل وقتی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come up short: دست نیافتن، نائل نشدن، کم آمدن، ناک ...

١ سال پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١ سال پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

turnaround: turn around the situation اوضاع را ...

١ سال پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١ سال پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١ سال پیش

ثبت حداقل ٣٠٠ رای

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hang up on: گذاشتن گوشی تلفن، قطع کردن تلفن، خا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hang up on: گذاشتن گوشی تلفن، قطع کردن تلفن، خا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

buy in: 1 - خریدن تعداد زیادی از چیزی 2 - ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

roll up: خلاصه شدن my efforts, knowledge, st ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go to strategy: استراتژی ارائه به بازار ( go - to s ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hire: فرد استخدام شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hire: فرد استخدام شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on board: روی غلطک انداختن ( راه انداختن ) اف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bring to the table: فراهم نمودن یا تهیه کردن چیزی که من ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bring to the table: فراهم نمودن یا تهیه کردن چیزی که من ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reps: مخفف representatives به معنی نمایند ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reps: مخفف representatives به معنی نمایند ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stack: در علم فروش، به مجموعه ابزارهای تکن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stack: در علم فروش، به مجموعه ابزارهای تکن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dev: مخفف development به معنی توسعه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dev: مخفف development به معنی توسعه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

earn your stripes: اگر you earn your stripes ، تجربه و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

earn your stripes: اگر you earn your stripes ، تجربه و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn to: turn to معادل ask به معنای درخواست ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

freebie: چیزی که به رایگان داده میشود مثل بل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

freebie: چیزی که به رایگان داده میشود مثل بل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

committed: جدی، متعهدانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

you bet: could you tell me more about your p ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

KID: بعضی مواقع به معنای گول زدن و فریفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

KID: you are just kidding yourself if yo ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

affair: رابطه نامشروع مرد یا زن متاهل با فر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stay put: جم نخور، تکون نخور، سرجات بمون، حرک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stay put: جم نخور، تکون نخور، سرجات بمون، حرک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get cold feet: دو دل شدن I was going to marry mar ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get cold feet: دو دل شدن I was going to marry mar ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

second thought: I am beginning to get second though ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get up: get up به معنی بلند شدن از رختخواب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

for now: what else do you eat? that's it for ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

for now: how is your headache? it's ok for n ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

i think so: is your dad sleeping? I don't think ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get cold feet: zahra! are you married ? No, I'm no ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hand back: به معنی برگرداندن، پس دادن، برگشت د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hand back: به معنی برگرداندن، پس دادن، برگشت د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hand back: I am angry with my friend because h ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the test cold: امتحان دادن بدون مطالعه I never bel ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hit the books: if I used to study after each class ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that makes two of us: به معنای من هم همینطور، موافقم با ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

that makes two of us: به معنای من هم همینطور، موافقم با ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

couch potato: کسی که کرم تلویزیون دارد، دائم تلوی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come back on: وصل شدن برق، آمدن برق we didn't hav ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come back on: وصل شدن برق، آمدن برق we didn't hav ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go out of my mind: when my kids make a noise in a anno ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go out of my mind: when my kids make a noise in a anno ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go out of their mind: some people go out of their mind wo ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

walk through: توضیح دادن، تشریح کردن، بیان کردن گ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

couraged: با جرات، جسور، شجاع

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

awkward: هم برای انسان و هم برای وسایل استفا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

entitled: صاحب حق، ذیحق، محق I am entitled to ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

entitled: صاحب حق، ذیحق، محق I am entitled to ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get past: عبور کردن، رد شدن، پشت سر گذاشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get past: can you get your family past this d ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get over with: کلک چیزی را کندن I wish I got this ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get over with: کلک چیزی را کندن I wish I got this ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

talk into: تشویق کردن به انجام کاری، متقاعد کر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

talk out of: weren't you to go away? yes i were, ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

talk out of: weren't you to go away? yes i were, ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go back and forth: I wanted to go on a trip to abroad. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go back and forth: I wanted to go on a trip to abroad. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

through: when would you like to go for a wal ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take up on: قبول کردن پیشنهاد she tooke me up ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take up on: قبول کردن پیشنهاد she tooke me up ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be through with: when are you through with your home ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

through with: he is through with being a lawyer a ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

through with: he is through with being a lawyer a ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

keep busy: Keep them busy while I call the pol ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep busy: Keep them busy while I call the pol ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

turn out: I always longed for the man of my d ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

down the road: مترادف عبارت in the future یعنی در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

down the road: مترادف عبارت in the future یعنی در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

run into: last week I ran into my chemistry t ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

go through: 1 - مرور کردن ( تمرین کردن ) go t ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

on earth: a boy was staring at me for about 1 ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on earth: a boy was staring at me for about 1 ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn a blind eye: my father used to turn a blind eye ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

over the break: در طول استراحت، فرجه یا هر وقفه موق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

thats music to my ears: در جواب به جمله ای که خوشحال کننده ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thats music to my ears: در جواب به جمله ای که خوشحال کننده ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get a lot out of: when I was child, I used to get a l ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get a lot out of: when I was child, I used to get a l ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

better off: you are better off continuing educa ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

work out: you were going to go away, what are ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

work out: how was your wedding? I didn't get ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

all of a sudden: یکهویی، ناغافلی، ناگهان everything ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

whats eating you: از چی ناراحتی، از چی نگرانی؟ چی شده ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bottle up: don't bottled up your feelings, try ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bottle up: don't bottled up your feelings, try ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

give it a shot: sometimes addiction to drugs begins ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

give it a shot: sometimes addiction to drugs begins ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

thatll be the day: I think I will get a great grade on ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take the initiative: women usually don't take the initia ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pass up: it's Ramadan. don't pass up this gr ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pass up: the job offer was so great that he ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

prospect: از لغات مربوط به حوزه بازاریابی و ف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go through the trouble: she went through the trouble of coo ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have nothing against: I have nothing against coming to pa ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have nothing against: I have nothing against coming to pa ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bottom line: we know you're an trustworthy perso ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bored to death: بسیار خسته، بی نهایت خسته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bored to death: بسیار خسته، بی نهایت خسته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bored to death: some TV programs get me bored to de ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come down to: در این عبارت، به جای come میتوان از ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come down to: success secret of mine comes down t ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep up with: he walk so fast that no one can kee ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep it up: mom! I got 97 out of 100 on English ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

to say the least: boss is in the mood for nothing tod ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

let alone: you can't make tea, let alone prepa ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

last straw: he always called my friend's name r ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

last straw: he always called my friend's name r ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dwell on: he dwell on the negative aspects of ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dwell on: he dwell on the negative aspects of ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blow things out of proportion: از کاه کوه ساختن، قضیه ای را بزرگ ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get through: how do I get through to you that I ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bring up: مطرح کردن یک موضوع، یک مطلب یا بحثی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

sleep on it: موکول کردن تصمیم گیری به روز بعد یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

freak: خوره Computer freak خوره کامپیوتر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

disability: دوستان اشتباه ترجمه کردند. معنی واژ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

quantification: کمیت سنجی سنجش کمیت تعیین مقدار تعی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

present: present with مواجه شدن با، رویارویی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

counterpart: طرف مقابل در جلسه مذاکره

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

differentially: به طور متفاوت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

differentially: به طور متفاوت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

testimonial: اظهار نظر مثبت و رضایت بخش افرادی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vertical: vertical development به معنای رشد ف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

one size fits all: برای همه یه اندازه، یک نسخه برای هم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hone: در صورتی که با in بیاد معنی متمرکز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

commission: حق کمیسیون، پورسانت، درصد، حق دلالی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

to go the extra mile: ترجمه تحت اللفظی: مایل اضافی را برو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pass along: دست به دست کردن، دست به دست رساندن،

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fall apart: در متون اقتصادی، معنی به هم خوردن م ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in the heat of the moment: لحظه عصبانیت و هیجان، لحظه ای که عق ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in the heat of the moment: لحظه عصبانیت و هیجان، لحظه ای که عق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

self determinant: خودمختار، خود تصمیم گیرنده ( یا خود ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it is up to you: دست خودته، با خودته، خودت مسئولش هس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

its all about: مثلا وقتی گفته میشه it is all about ...

١ سال پیش

مدال‌های ایمان