پیشنهادهای Helia (٢٨)
reduce To become, or to make something weaker کاهش دادن کاستن
controlled breathing به طور منظم نفس کشیدن
آرام شدن
مهار کردن سرکوب کردن فروخوردن
to keep ( a feeling or emotion ) inside instead of expressing it : to hide ( a feeling or emotion )
آرام بخش
فوران خشم
to suddenly become very angry if a machine blows a gasket, too much pressure inside breaks a gasket and causes liquid or gas to come out عصبانی شدن، ...
To eat something very quickly or voraciously. A noun or pronoun can be used between "stuff" and "down to force something down inside of something To ...
being humble آدم خاکی متواضع واقع گرا فروتن
تو رویا به سر بردن خواب طلایی خیال باطل
دیرینه مدت ها پیش many years ago
تو پوست خودش نمیگنجه از خوشحالی بال دراوردن رو ابرا راه میره
بازار رو در دست گرفته
بازار رو قبضه کرده
لبه تیغ راه رفتن ریسک زیاد کردن
سردرگم
آتش دعوا رو خوابوندن
تو مخمصه افتادن
همه به یه نون و نوایی میرسن
پایان شب سیه سپید است
شتر در خواب بیند پنبه دانه
از زمین و آسمون میباره گل بود به سبزه نیز آراسته شد
گاومون زایید
آتش زیر خاکستر
دلم شور میزنه دلم مثل سیرو سرکه میجوشه دلم آشوبه انکار تو دلم رخت میشورن طوفان در راهه
ابو قراضه ماشین لگن
وصله ناجور نخاله گروه