پیشنهادهای محمد فروهر (مترجم کتاب) (٨٦١)
مادر سرچشمه اصل پروردن مادری کردن نگهداری کردن از کسی یا چیزی عامیانه: ننه ادبی و رسمی: والده
سال به سال هر سال
از جایی فرار کردن برای مثال فرار کردن از خانه
خدمه کشتی یا هواپیما.
قدِ کوتاه
سبب شدن، منجر شدن، باعث شدن this made some people think that he was not so clever معنی: همین باعث میشد عده ای فکر کنند زیاد باهوش نیست.
اثربازگشتی
دایره ای
مدل دایره ای
متغیر مخدوش کننده. درواقع، در چنین شرایطی رابطۀ برقرار شدۀ بین x و y حاصل برهم کنشی مستقیم بین آنها نیست، بلکه متغیر دیگری که از آن به عنوان متغیر مخ ...
آسان ترین راه
در روانشناسی احساسات و هیجانات: عاطفۀ منفی
توصیح دادن تشریح کردن توجیه کردن تبیین کردن تفسیر کردن
جمع غیر صفر. زمانی است که یک فعالیت یا عملی نتیجه اش صفر نمیشود. برای مثال بریدن کیک جمع صفر است چرا که با تقسیم کیک، درنهایت کیک از بین میرود. اما ...
برای تاکید: حقیقت این است که . . . ، راستش را بخواهید، البته و اگرچه هم معنی میده
مشخص بدیهی روشن و آشکار مسلم
خاطر نشان کردن، اشاره کردن، بیان کردن
ظهور، پیدایش، تکوین ( مجازا تاریخچه )
کشف و معرفی کردن چیزی
در روانشناسی مثبت گرا: جهت گیری مثبت
کوچک سازی یا تعدیل نیرو که بر اثر عواملی همچون بروز مشکلات اقتصادی برای سازمان یا فرایندهای تغییر و تحول سازمانی که منجر به برچیده شدن برخی از پست ها ...
نشانگر چیزی بودن، حکایت داشتن از چیزی، بیانگر چیزی بودن، دلالت داشتن بر چیزی، معنی دادن، از نظر منطقی مصداق داشتن.
در زمینۀ پژوهش، کتاب، اثار هنری و . . . معنی پژوهش، کتاب ( اثر ) ، اثر هنری و . . . میده.
موج دوم روانشناسی مثبت گرا
در سخن: وزین، منطقی، حساب شده
برقراری ارتباط مجازی
پخش و گسترش داشتن. برای مثال رایتل، همراه اول و ایرانسل در سراسر کشور شعبه دارند ( شعب آنها در سراسر کشور پراکنده شده است )
به یک دیگر وابسته بودن
کار عاطفی به نوعی یعنی ویرایش کردنِ احساساتْ طوری که بر احساسِ فرد دیگر تاثیر بگذارد. این کار هم در محیط های رسمی و هم غیررسمی رخ می دهد، ولی معمول ...
فرصت های کارآفرینانه
اتاق، دفتر، اتاقک، کابین مجال، فرصت
دربارۀ نیاز محقق کردن، برآوردن، تامین کردن ملاقات کردن، مواجه شدن سازگاری، تطابق
در روانشناسی به معنای خودتنظیمی ( برای مثال هیجانها، احساسات، یادگیری و . . . )
درونی سازی بازخورد
فی ذات مهم بودن اهمیت ذاتی داشتن چیزی راصرفا به خاطر خودش خواستن.
استخر خزانه، مجموعه اتحاد، یکپارچگی، همکاری روی هم گذاشتن، یک کاسه کردن، تجمیع کردن ( پول، فکر، منابع و. . . )
تجمیع شدن، ائتلاف تشکیل دادن یک کاسه کردن منابع و. . . برای رسیدن به نتایج بالاتر و بهتر. برای مثال رفقا پولهاشون رو میگذارند روی هم و برای یک شب ...
ترغیب و تحریک کردن، برانگیختن ( انگیزه، منابع و . . . ) بسیج کردن ( امکانات، منابع، نیروهای انسانی و . . . ) فراهم و مهیا کردن، آماده کردن ( امکا ...
همسانی شبیه بودن متحد بودن اجتماع بودن دربارۀ لباس مثلا میگیم یونیفورم ( لباس متحدالشکل یا یکسان، مثل لباس مدرسه، لباس اداری ) .
بخش بخش کردن جدا ساختن منفک کردن بخش بندی کردن مثلا بیای بودجه و پولت رو بخش بندی کنی برای مصارف مختلف زندگیت
صرف کردن ( مثل زمان ) از خود مایه گذاشتن سرمایه گذاری کردن ( مالی ) سرمایه گذاری کردن ( معنوی مثل ارتباطات )
سفت، سخت چسبیدن سفت و سخت به یک موضع خاص ( داشتن نوعی تعصب ) انعطاف ناپذیری ( دربارۀ فکر، دیدگاه دیگران یا تغییر ) جمود ( فکری )
اثرگل آفتاب گردان این دیدگاه که ریشه در روانشناسی مثبت گرا نیز دارد و یکی از اصول و مبانی اصلی آن را تشکیل میدهد، برآن است که همانطور که گل های آفت ...
اجزای تشکیل دهنده مولفه ها عناصر
کم، اندک، کوچک در ارتباط با تغییرات، میزان کم، میزان اندک. برای مثال، گفته میشود شخصیت در طول زمان تغییرات اندکی پیدا میکند.
تحولی، تحول آفرین تحول گرا نوعی سبک رهبری و نوعی سبک یادگیری نیز هست.
دوباره با استفاده از. . . . عطف به . . . باتوجه به . . . . دوباره برگردیم به . . . . ( فلان دیدگاه یا نظریه )
به شکست های فوق العاده پاداش دهید
واجب، الزامی، بایدی، الزام آور،