تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

مَغَل درگویش یزدی همان مَنقَل است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

زِوُزا در گویش یزدی یعنی زایمان کردن ( ز ) با حرکت کسره و ( زا ) که از زاییدن می اید

پیشنهاد
٥

بُوز گَلِ مُولِت اُلِنکونَه در گویش یزدی ( بوز =زنبور ) یعنی زنبور به ( گَل=چسبیده ) ( مُول=گردن ) گردنت چسبیده و ( اولنگون=آویزون ) آویزونه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

تارا در زبان فارسی به معنی ستاره و کوکب میباشد . واسم بسیار زیبایی است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

کاربر محترم محیا جُمُلی گویش قدیمی ومحلی یک استان است . صرفا جهت اطلاع کاربران ارسال شده است نه برای ترویج واژه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

گریمور =چهره پرداز . شخصی که روی چهره بازیگر برای اجرای نقش فیلم در سینما و یا اجرای نقش در تاتر شخصیت سازی میکند . به طوریکه بازیگر از دید تماشاگر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

چهره پرداز یا گریمور یا مسئول گریم فردی است که آرایش چهره بازیگران برای حضور در نمایش های تلویزیونی، سینمایی یا تئاتری را بر عهده دارد. چهره پرداز ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

گریم در ردیف هنرهای نمایشی ظریف محسوب می شود. این هنر بر پایه ی نقاشی و مجسمه سازیو خطاطی ، بنا شده است. بوم گریمور، چهره ی فرد بازیگر است. یعنی سطحی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

بوغ در گویش یزدی همان بوق است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

اُوچَلَقون در گویش یزدی یعنی آب چکان . ظرف یا شئی که آب از آن میچکد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

چَش پارَه در گویش یزدی = چشم دریده کنایه از شخص بی حیا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

کُرسِت در گویش یزدی یعنی همان سوتین . . سینه بند زنانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

وَرشوریدَه در گویش یزدی یعنی سر مَست . شخصی که بیش از حد شادمان است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

در گویش یزدی به تزریق دارو از راه مقعد تنقیه گفته میشود

پیشنهاد
٤

در گویش یزدی به تزریق دارو از راه مقعد اِمالَه گفته میشود

پیشنهاد
٤

در گویش یزدی به تزریق دارو از راه مقعد تنقیه هم گفته میشود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

پِرهَن درگویش یزدی همان پیراهن است .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

تُفِ سَرِ بالا در گویش یزدی یعنی کاری یا عملی که انعکاس منفی آن به خود آدم بر میگرده . مثلا شخصی فرزندش کار خطایی کرده واون شخص نمیتونه گلایه فرزندش ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

خاروعار در گویش یزدی یعنی زشت وبدترکیب = بیقواره

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

دُشوِل در گویش یزدی یعنی غده های موجود در گوشت که غیر ماکول ( خوردنی نیست ) و خوراک سگ وگربه است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

دونَه دَر رِخ اصطلاحی در گویش یزدی یعنی بیرون ریختن دانه های پوستی / جلدی مثلا اگر یک یزدی شنیدید که میگوید فلانی تَنِش دونَه دَر رِخته یعنی فلانی بد ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه زیرجامه معادل اصطلاح یزدی آن زیجیمه میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

زیجیمَه در گویش یزدی یعنی زیرجامه = زیرشلواری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

نشیمن گاه اصطلاح یزدی آن شَغَس میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

شَغَس در گویش یزدی یعنی نشیمن گاه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

نِشِسگاه در گویش یزدی همان نشیمن گاه است =مقعد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

نَمِسود اصطلاحی است در گویش یزدی یعنی نمی سایید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

ثُبات در اصطلاح یزدی کسالتی است که پس از خوردن غذاهایی که به سردی معروفند، پیدا می شود / دردی که ناشی از خوردن سردی است. مثلا: یتا چایی نبات سف بخور ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

زِپِرتی واژه ایست که در گویش یزد بسیار مرسوم است زپرتی واژه ای است که یزدی ها فراوان بکار میبرند. این واژه روسی Zeperti به معنی زندانی است و استفاد ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

خارِآدُر در گویش یزدی نوعی گیاه خاردار، گیاه خارشتر است

پیشنهاد
٥

جانَمازاُوکَشیدَن در گویش یزدی کنایه از تظاهر به پاکدامنی، عفّت و درستکاری/کنایه از ریاکاری، به دروغ خود را پرهیزکار و مؤمن نشان دادن، تظاهر به پاکی.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

خاطیری یک اصطلاح یزدی است و به معنای به خاطر اینکه، به این دلیل که

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

سَرُک کَشیدن درگویش یزدی یعنی دزدکی به جایی نگاه کردن . پنهانی از بالای دیوار یا از لای در نگریستن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

آسَّه پِتُک در گویش یزدی یعنی پنهانی . یواشکی آیا می دونید " آسَّه پِتُک " یعنی چه؟ وقتی یک نفر کاری را بی سرو صدا و یواشکی انجام بدهد می گویند فلان ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

نامیزون در گویش یزدی یعنی بهم ریخته . نامرتب . ناجور . نامناسب در گویش یزدی وقتی یک نفر حالت به هم ریخته، نامرتب و ناجور داشته باشد به او می گویند"ن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَلَه وَله در گویش یزدی یعنی شگفت آور ، متعجب ، همان گردشدن چشم است اگر در حال گفتگو با یک یزدی شنیدید او گفت: چشام داره اله وله مره . . . ! اصلا تع ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

بَسکی یک اصطلاح در گویش یزدی است بَسْکی یا [b�ski] در لهجه یزد به معنی بس که، آن قدر که، تا آن حد که می دهد. مثلا: اکبرآقا تا حالا جریمه نشدن، بَس ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

تُورُسیده یه اصطلاح یزدی است =ازهم گسیخته =ازبین رفته اگر یک یزدی زمانی از کلمه " تورسیده" استفاده کرد، تعجب نکنید! این کلمه معنی از هم گسیخته و از ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

پیزی درگویش یزدی = پِن =مقعد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

پِن در گویش یزدی یعنی مقعد= پیزی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

پِن گُشاد در گویش یزدی یعنی ادم تنبل و تن پرور ( پِن = مقعد درگویش یزدی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

پُرسَه با ضمه ( پ ) در گویش یزدی به مراسم ختم درگذشتگان گفته میشود . واین گویش همچنان مرسوم است

پیشنهاد
٧

شتر دیدی ندید ( مراجعه شود به تاریخچه داستان ) اگر کسی از رازی باخبر شود و افشای آن ممکن است که به خود او هم آسیب بزند ضرب المثل شتر دیدی ندید را بر ...

پیشنهاد
٨٢

معانی مَثَل موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش می بست ۱ - برای حل کردن یک مشکل کوچک، مشکل بزرگتر ایجاد کردن. ۲ - این مثل در مورد کسانی به کار می رود ...

پیشنهاد
٥٩

هرکه بامش بیش، برفش بیشتر این ضرب المثل را معمولا در مورد افرادی به کار می برند که به لحاظ مکنت، جایگاه و مقام مادی و معنوی در مکان رفیعی باشند. آن ه ...

پیشنهاد
٥

فکر نان کن که خربزه آب است داستان ضرب المثل فکر نان کن که خربزه آب است: در روزگاران قدیم دو دوست بودند که کارشان خشتمالی بود . از صبح تا شب برای دی ...

پیشنهاد
٢٠

معنی ضرب المثل هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم می شینه: هرکس به کار خطرناک و اشتباه دست میزند باید ضرر و خسارت و ناراحتی اش را هم تحمل کند.

پیشنهاد
٤

لقمه بزرگتر از دهانش برداشته کنایه از فردی دارد که کاری را پذیرفته که از عهده اش بر نمی آید وخودش را دچار درد سر میکند

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

گُندَه گوزی در گویش یزدی . . کنایه از فردی دارد که با بی پولی و دست خالی بلند پروازی کرده وبخواهد کار بزرگی انجام دهد /آدم تهیدستی که خواهش ها و انتظ ...

پیشنهاد
٥

شکم گرسنه وگوز فندقی. . کنایه از فردی دارد که با بی پولی و دست خالی بلند پروازی کرده وبخواهد کار بزرگی انجام دهد /آدم تهیدستی که خواهش ها و انتظارات ...

پیشنهاد
٤

کنایه از چیز بسیار عجیب/غیر منتظره بودن چیزی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

خر کیف شدن ( غیرمودّبانه ) یعنی خوشحال وسر حال شدن /به وجد آمدن /ذوق کردن زیاد

پیشنهاد
٥

عشق دنیارا کردن /بسبار لذت بردن /غرق در شادی شدن /خوشبخت بودن

پیشنهاد
٦

عَرش را سِیر کردن /طی کردن یعنی در اوج شادی و خوشحالی بودن

پیشنهاد
٥

سَرِ خر را کج کردن کنایه از اینکه مسیر خود یا دیگران را تغییر دادن

پیشنهاد
٤

کلاه خودا به آسمان /هوا انداختن یعنی خوشحال شدن /شادی کردن /ذوق کردن

پیشنهاد
٥

شکیبایی - صبر شکیبایی کردن وخاموش ماندن/ دربرابر چیزی تاب آوردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

خودرا گرفتن =فخر فروختن/ افاده فروختن / ناز وتکبر کردن

پیشنهاد
٥

زیر سر کسی بلند شدن یعنی با کسی جز همسر خودرابطه داشتن/یا رابطه برقرار کردن

پیشنهاد
٩

هوا بَرِش /وَرِش داشته کنایه از کسی که دستخوش غرور بیجا شده و خود را مهم میپندارد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

سَرِ خر ( توهین آمیز ) / مزاحم /کسی که حضورش در جایی دیگران را آزار میدهد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سماق مکیدن یعنی بیهوده انتظار کشیده - در حسرت چیزی بودن - کار بی حاصل

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

پاپوش دوختن =توطئه کردن - پرونده سازی کردن بر علیه کسی

پیشنهاد
٤

خَرِ کسی رفتن یعنی نفوذ داشتن مثلا اگر او سفارش کسی را بکند کار آن شخص در هر اداره وارگانی راه می افتد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

آب زیر کاه کنایه از کسی که با زیرکی کارهای خودرا پنهانی پیش میبرد - کسی که به ظاهر ساده اما درباطن موذی است.

پیشنهاد
٣

این ضرب المثل کنایه ازاین دارد که کسی را به دنبال چیزی بی ارتباط باموضوعی بی معنی فرستادن - کسی را ازسرخود باز کردن - سر کسی را به طاق کوبیدن

پیشنهاد
٣

این ضرب المثل کنایه ازاین دارد که کسی را به دنبال چیزی بی ارتباط باموضوعی بی معنی فرستادن - کسی را ازسرخود باز کردن - پی نخود سیاه فرستادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

قهوه یزدی نوعی قهوه سنتی و بومی در شهر یزد است که به جهت استفاده از هل، گلاب و نبات در تولید آن و همچنین مدت زمان پخت طولانی دارای طعم بسیار خوشمزه و ...

پیشنهاد
٢٠

معنی ضرب المثل نشاشیدی شب درازه !! هنوز برای اینکه اتفاق بدی بیفتد وقت هست؛ هنوز اول کار است، تصور نکن که همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت

پیشنهاد
١٢٩

داستان ضرب المثل شب دراز است و قلندر بیدار درویش ( قلندر ) بینوایی که کارش کوچه گردی و بیابان نوردی بود در ضمن سیاحت به شهر بلخ رسید. چون آن جا را شه ...

پیشنهاد
٩

ضرب المثل شب دراز است و قلندر بیدار مواقعی استفاده می شود که بخواهیم به کسی بگوییم که عجله نکند. یعنی وقت بسیار است شتاب و عجله شایسته نیست. بهتر است ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

قلندر به چه معناست؟ بی قید، درویش، صوفی. قلندر به معنای انسان بزرگ و پاک و رها می باشد.

پیشنهاد
١٠

کار بیهوده کردن شایسته نیست. چه لازم که برای خود بیهوده ایجاد زحمت کنند. سری که درد نمی کند دستمال نباید بست این ضرب المثل یعنی کسی که گناهی نکر ...

پیشنهاد
٩

ضرب المثل مار از پونه بدش میاد در لونه اش سبز میشه معنی: معمولا آدم از هر چیزی که متنفر و بیزار و گریزان باشد با آن روبرو شده یا بر سرش آمده و نصی ...

پیشنهاد
١٢

ضرب المثل پا روی دُمِ کَسی گذاشتن یعنی : کار به کار کسی داشتن و با دخالت و ایجاد مزاحمت او را اذیت کردن . مزاحمت بیجا

پیشنهاد
٣

خودتو به موش مردگی نزن بیگناه جلوه دادن خود . کنایه از شخصی است که خطایی انجام داده وحالا قصد دارد خودش را بیگناه جلوه دهد

پیشنهاد
٧

ضرب المثل شتر سواری دولا دولا نمی شود یعنی استفاده از وسیله نامناسب جهت پوشاندن عیب و پنهان داشتن گناه و تقصیر .

پیشنهاد
٦

تودرکفش کسی کردن معنی: مزاحمت ، فضولی و دخالت در کار کسی پاتو کفش من نکن یعنی توی کار من دخالت بیجا نکن وبرایم مزاحمت ایجاد نکن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

شتر گاو پلنگ یعنی زرافه

پیشنهاد
١٠

شوهر کردم وسمه کنم، نه وصله کنم به زنان تنبل و بی عار، و تن پرور ی که آرایش کردن و به خود پرداختن را بر امورخانه داری برتری میدهند گفته میشود

پیشنهاد
٦

ضرب المثل شاه میبخشه ، شیخعلی خان نمی بخشه معنی: هنگامی که بالا دست یا صاحب حق چیزی را ببخشد اما زیر دست خساست کرده و از بخشیدن خودداری کند.

پیشنهاد
٤

کنایه از افرادی دارد که از روی عادت ، کاری را انجام می دهند که به ضرر فرد یا افراد تمام می شود . در واقع ، آنها هیچ علت و انگیزه خاصی از انجام آن ندا ...

پیشنهاد
٣٠

ضرب المثل فارسی گهی پشت به زین و گهی زین به پشت مصراع بالا حاکی از اینست که گاهی آدمی را به کمال مطلوب می رساند و هر چه خواست و آرزوهایش باشد بر می ...

پیشنهاد
٧

متکی بودن . روی پای خود ایستادن . خودکفا بودن ضرب المثل است کنایه از اینکه انسان تا زمانی که متکی به خودش باشد نباید منت کسی را بکشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

گردنبند =آویز گردن = سینه ریز در گویش یزدی گلوبند گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

سینه ریز همان گردنبند است که در گویش یزدی گلو بند گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ساپورت نوعی شلوار تنگ کشی زنانه است که در گویش یزدی پاکَش گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

خمره سفالی = تاپو درگویش یزدی دوره گفته میشود . با تلفظ حرف ( او )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

تند وسریع = پرشتاب = باعجله = تند رفتن درگویش یزدی شوت گاز گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

جگر گوسفند همان کبد گوسفنداست که در گویش یزدی به آن سیَه گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

پشتِ سر : گویش یزدی آن پسِ کَلّه میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

معطل =الاف=منتظر ماندن ، گویش یزدی آن سَفیل میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

چُت چُت در گویش یزدی یعنی درِ گوشی صحبت کردن . نجوا کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شهر یزد به دلیل معماری تاریخی ارزشمند و بافت سنتی دست نخورده اش در ۱۸ تیرماه سال ۱۳۹۶ در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید این شهر تاریخی به عنوان ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

سیَه در گویش یزدی یعنی جگر گوسفند

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

سَفیل در گویش یزدی یعنی مُعطَّل سَفیلِت نمُوکُنم یعنی معطلت نمیکنم .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

پَسِ کَلَه در گویش یزدی یعنی پشت سر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

شوت گاز در گویش یزدی یعنی تندو سریع ، با شتاب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوره با تلفظ ( او ) در گویش یزدی یعنی خُمره ی سفالی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

آبرو کِردَن درگویش یزدی آبرود کرَدن ، مرغ و پرندگان ویا کله گوسفند را در آب جوش قرار دادن برای پَر کردن و پاکسازی پوست آنها

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

آتیشی ( آتشی ) شدن در گویش یزدی به معنای برافروختن ، عصبانی شدن ، برآشفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

سِجِل= شناسنامه =دفترچه ای که در آن نام، نشان، تاریخ تولد، ازدواج، طلاق، و فوت ثبت می شود درگویش محلی یزدی بعضاً ( سِجِلد ) گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

آلِسکا ( آلاسکا ) نوعی بستنی یخی است . ( شربتی با طمع میوه که بصورت یخ زده مصرف میشود . ( ( آلاسکا ( به انگلیسی: Alaska ) بزرگ ترین ایالت کشور ایا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

پیامَک با ( ک ) تصغیر یعنی پیام کوتاه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

چِلُو به برنج آبکِش شده چلو گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

گاهنامه = گاهشمار= تقویم =روزشمار

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

مَمَل در گوش عامیانه وخودمانی یزد به اسم محَمّد ، مَمَل گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

پاکَش در گویش یزدی یعنی شلوار ساپورت ، شلوار تنگ کِشی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

گَلوبند : گردنبند ، آویز گردن ، سینه ریز

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

خَشُوک در گویش یزدی یعنی ( خش=خوب ) دلنشین و تو دلبرو چِقَه خَشُوکی یعنی چقدر تو خوبی ، چقدر تو دلبرویی ، چقدر دلنشینی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

آراگیرا : درگویش یزدی یعنی آرایش کردن ، به وضع ظاهری خود رسیدن ، سرخاب سفیداب کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

غسّالخانه مُرده شور خانه ، مُرده شوی خانه ، محل شستشوی مُرده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

غسّاله اینکه می گویید غساله آن را خارج کنید یعنی چه؟ مرجع تقلید: آیت الله مکارم شیرازی ( مدظله ) جواب زمانی که چیزی مثل لباس را شستشو می دهند و پس ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

غسّال =شوینده ، جامه شوی ، مرده شوی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

بیسکوت درگویش محلی یزد همان بیسکویت است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

آلوبالو درگویش یزد همان آلبالو است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

به گویش یزدی همان گَلو =حلق میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کُرسی در گویش یزدی به چهار پایه ای گفته میشد که شبیه میز ولی باپایه های نسبتا کوتاه که در زمستان زیر آن منقل آتش گذاشته میشد وروی آن لحافی قرار میگرف ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

خُوروسُک در گویش یزدی به سوسک حمام گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

کیلی در گویش محلی یزدی همان کلید است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

تاس در گویش یزدی کاسه بزرگ مسی میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

خِش مال در گویش یزدی همان خِشت مال است . فردی که کارش خِشت زَنی است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

کُوش در گویش یزدی همان کَفش است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

سِفیدُو درگویش یزدی همان سفیدآب ( =روشور ) است . ماده ای گلوله شکل که در حمام جهت شستشوی چرک بدن بوسیله کیسه حمام استفاده میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

چارقَد در گویش یزدی به پارچه ای سه گوش مانتد گفته میشود که جهت پوشش سر زنان استفاده میشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

میچَماغ در گویش یزدی همان میر چقماق ( امیرچقماق ) میباشد . ( ( میدان امیرچقماق نام میدانی در شهر یزد است. مجموعه امیرچقماق یزد شامل بازار، تکیه، مس ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

هُوئَن در گویش یزدی همان هاوَ ن میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

کولوتَه در گویش یزدی یعنی مقنعه ( مغنعه ) پارچه ای دوخته شده جهت پوشش موی سر خانمها

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

گَزکِردَن در گویش یزدی یعنی اندازه گرفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

نیم گَز در گویش یزدی برابر با پنجاه سانتی متر است میله ای فلزی به اندازه پنجاه سانتی متر که جهت متر کردن واندازه گیری پارچه از آن استفاده میگردد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

اُزیپو در گویش یزدی یعنی آبِ بی رمق ( آبگوشت بی مزه و بی رمق )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اُو تَراش در گویش یزدی نوعی قاشق هندوانه خوری که با آن هندوانه را میتراشند برای گرفتن آب آن. ( قاشقی شبیه کفگیر با دسته کوچک وکفی پهن با لبه های کنگر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

انگورِکُمُری یا کُمُلی در گویش یزدی یعنی انگورِ ریش بابا

پیشنهاد
٤

اُو زیرِ پوسِش افتیده ( آب زیر پوستش افتاده ) درگویش یزدی کنایه از کسی هست که سرحال وقبراق شده . کسی که چاق وسرخوش شده باشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

اُو نباتی در گویش یزدی یعنی آب نباتی ( آب نبات چوبی )

پیشنهاد
٦

سنگ روی بافه ( =دسته کل وگیاه ؛ بافه گندم ) هِشتَن ( =گذاشتن ) در گویش یزدی یعنی نشان کردن دختر جهت نامزدی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گَنجَه در گویش یزدی به کمد دیواری کوچک گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

دیشُو در گویش یزدی یعنی دیشب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِمشّو در گویش یزدی یعنی امشب

پیشنهاد
٥

در گویش یزدی امر{کسی} سر رفتن: 1. به سرانجام رسیدن کار کسی، عاقبت داشتن کار کسی؛ 2. �امر کسی سر رفتن/ - نرفتن�، کنایه از روبراه بودن یا روبراه نبودن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِمپّسا = اِمبار در گویش یزدی یعنی این دفعه ، این بار

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

اِمالَه در گویش یزدی یعنی تنقیه =تزریق دارو از راه مقعد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

پَمپ در گویش یزدی یعنی تلمبه باد گردن تایر ماشین و دوچرخه و توپ فوتبال

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

پَمبَه در گویش یزدی همان پنبه است

پیشنهاد
٥

الهی پمبه زیر و بالات بکنن: درگویش یزدی بیشتر نفرین است یعنی الهی بمیری و در سوراخهای زیر و بالای تو پنبه بگذارند که اینقدر ادرار و مدفوع نکنی.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اُللُو دار در گویش یزدی یعنی قِرو فِر ، اَجَق وَجق

پیشنهاد
١١

کیا بیا داشتن در گویش یزدی یعنی اینکه شخص ثروتمندی که برای خودش کسی هست ورفت وآمد زیاد دارد واینکه بین عوام و خواص شهره هست

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اسم دَر کِردَن در زبان یزدی یعنی مشهور شدن . معرف شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَسِش در گویش یزدی یعنی اصلا = ابدا

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اُسسُخون در گویش یزدی همان اُستخوان است

پیشنهاد
٦

از لَجِ گازُر تَمبون نجس کردن درگویش یزدی یعنی کنایه ازاینکه برای به زحمت انداختن دیگری خودرا دچار بلا وزحمت بیشتر کردن ( ( گازُر= رخت شوی ) ) و ( ( ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

چادی شُو در گویش یزدی یعنی چادرشب ( پارچه ای بزرگ که رختخواب را درآن میپیچند )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جار درگویش یزدی به لوستر = جلچراغ گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

اُوگا در گویش یزدی به طحال گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

باد گاه درگویش یزدی یعنی شَقیقَه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

سَلَفچه درگویش یزدی لَگَن مسی کنگره دار که قدیم زیر آفتابه قرار میگرفت جهت شستشوی دست وصورت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

نوت در گویش یزدی یعنی اسکناس

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

لیتیرُک در گویش یزدی یعنی کوچک و حقیر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اراذِل بودن در گویش یزدی یعنی پرخاشگر بودن ، رذل و شارلاتون بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِشکنه سَماوری در یزد غذایی است فوری غذایی ساده مرکب از آب جوش ، پیاز ، روغن گوسفند

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

اِشکنه گُوری ( = گبری ) در یزد غذایی است نسبتا اعیانی مرکب از گوشت چرخ کرده ، سیب زمینی ، پیاز ، روغن گوسفند وآبجوش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

ایرا او را در گویش یزدی یعنی این طرف آن طرف

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مَمَد درگویش یزدی یعنی مُحّمَد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

اُللُو ( اُ لُّو ) در گویش یزدی یعنی ظاهر ، ابهت، شکل وشمایل ، نما

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

این سَرو بندی در گویش یزدی یعنی در این اوقات ، این وقت و زمان

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

ایسوندَن در گویش یزدی یعنی ستاندن =گرفتن =، اخذ کردن

پیشنهاد
٦

اَیاقِ کسی را جا آوردن در گویش یزدی یعنی به حساب کسی رسیدن وحال کسی را جا آوردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

اَیّارَه در گویش یزدی یعنی اَلنگو ، دستبند زنانه

پیشنهاد
٦

اَیا خَنجَر خوندن در گویش یزدی یعنی رجز خواندن = مبارزه طلبیدن

پیشنهاد
٦

اُوِ نَخوردَه شِکَم نَبند درگویش یزدی یعنی چیزی که نخورده ای نگو خورده ای ( کنایه : کاری که نکرده ای را گردن نگیر )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

اُولِنگون درگویش یزدی یعنی آویزان ، معلق ، آویخته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُو گوش در گویش محلی یزدی یعنی آبگوشت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُوگینه در گویش یزدی یعنی آبگینه = شیشه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُو گَز ( آب گَز ) در گویش یزدی یعنی خوب نپختن شلغم ، چغندر یا سیب زمینی تا حد بدطمع شدن آنها

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُو گَردون درگویش یزدی یعنی آب گردان ؛ ملاقه بزرگ مسی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُوکِردَه در گویش یزدی یعنی خیسانده میوه های خشک ازقبیل برگه زردآلو ، آلو ، آلبالو وغیره برای خوردن مخصوصا به هنگام بامداد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

اُفتُو کورُک در گویش یزدی یعنی غروب آفتاب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

اُو شُم در گویش یزدی یعنی آویشن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُوسارکَندَه ( اُوسار=افسار=مهار ) درگویش یزدی یعنی افسار گسیخته کنایه از کسی که شلوغ و بی بند وبار است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

اورا سَکی در گویش یزدی یعنی آ ن طرف =آن سوی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اووحَد در گدیش یزدی یعنی آن حَد ؛ آن سوی ؛ آن طرف

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُوِ چَش رِختَه در گویش یزدی یعنی آب چشم ریخته ( بی حیا = بی شرم )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُو تُلُک در گویش یزدی به آب لَمبو کردن انار جهت مکیدن میگویند

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُو تراش کِردَن درگویش یزدی به تراشیدن هندوانه وخربزه وپالوده کردن آنها گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اووَتَر درگویش یزدی یعنی آنطرف تر

پیشنهاد
٦

اُو پایین کِردن در گویش یزدی یعنی کسی را لو دادن : توطئه بر علیه کسی چیدن ؛ دردسر برای کسی درست کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اُو به اُو شدن درگویش محلی یزدی یعنی دوهواشدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَنگَل گِرِفتن درگویش یزدی قلاب کردن دست برای اینکه دیگری پا برآن گذارد وبالا برود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

انگشت لیسیده درزبان یزدی کنایه از بی مال ومنال شدن ( ( مثلا میگویند چرا خودم را انگشت لیسیده کنم ) )

پیشنهاد
٥

انگشت پَس کیلیچی در گویش یزدی به چهارمین انگشت دست گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

انگشت کیلیچی در گویش یزدی به کوچکترین انگشت دست گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

اُفتیدَن در گویش یزدی همان اُفتادن است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِسّوندَن درگویش یزدی یعنی گرفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِزُّ و چِزّ در گویش یزدی یعنی التماس _ زارز_ الحاح

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِزُّ و چِزّ در گویش یزدی یعنی التماس _ زاری _ الحاح

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اُریف در گویش یزدی = کج - قناس - مورب ( همان اُریب است )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

اَروارَه در گویش یزدی همان آرواره ( استخوان فَک ) است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَرنَه سَردادن درگویش یزدی فریاد کشیدن بچه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَرنَه در گویش یزدی یعنی فریاد بچه _عربَده - عَرعَر کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

اَرَبونه در گویش محلی یزدی یعنی دایره ( =داریه ) نوعی وسیله موسیقی شبیه دَف

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَدوئَه دون در گویش یزدی به ظرفی مسی یا سفال لعابدار گفته میشود که در آن ادویه نگهداری میشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَدوئَه در گویش یزدی یعنی اَدویه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

پَچَخ کردن در گویش یزدی یعنی لِه کردن مثلا گوجه روی زمین پَچَخ شده یعنی گوجه روی زمین لِه شده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَپیشُو کِردَن در گویش یزدی یعنی عطسَه کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَپو شُد در گویش یزدی یعنی تموم شد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

شاسپَرَنگ در گویش یزدی به گیاه ریحان گفته میشود ( ازسبزی خوردن )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

مُطبَخ در گویش یزدی همان مَطبَخ هست فقط به جای فتحه روی حرف میم ضمه قرار میگیرد . - آشپزخانه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

بَشن در گویش یزدی یعنی قدو بالا

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

درگویش یزدی اُمبار با ضمه روی الف یعنی آب انبار و با کسره روی الف ( اِمبار ) یعنی اینبار _این دفعه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خِنگ درزبان یزدی یعنی یک دنده _ کُودَن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

دُوری در گدیش یزدی یعنی بشقاب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

تَقّا در گویش یزدی یعنی سَکو

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

پُکید در گویش یزدی یعنی تَرَکید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

دولَخ در گویش یزدی یعنی گَردوخاک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

عاروس در گویش یزدی همان عروس است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

هم عاروس در گویش یزدی یعنی جاری ( همسر برادرشوهر )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

آبی بی در گویش یزدی یعنی مادرِ مادر بزرگ

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

قاغَذُو باد در گویش یزدی یعنی بادبادَک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

نیس شُو در گویش یزدی یعنی گُم شو

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

خیار بالِنگ درگویش یزدی همان خیار سبز هست

پیشنهاد
٦

خوشباخوش اومَد در گویش یزدی یعنی خوش آمدگویی وتعارف

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

خوشبا کِردَن در گوش یزدی یعنی خداحافظی کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

چَش وهم چَشی در گویش یزدی ی همان چشم و هم چشمی هست _یعنی رقابت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

چار طاق در گویش یزدی به معنی باز بود کامل درب اتاق یا خانه میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

تَماتَه در گویش یزدی یعنی گوجه فرنگی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

تَمبون در گویش یزدی یعنی زیر شلوار ی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

پیسمال در گویش یزدی یعنی آزار دادن کسی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

پَنگول در گویش یزدی یعنی پنجه _چنگ پَنگول کشیدن یعنی چنگ زدن با ناخن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پِلتَه در گویش یزدی یعنی فیتیله چراغ

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

بَنگا : در گویش یزدی به جایی که کمربند شلوار بسته میشود بَنگا گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

کَمچَلی در گویش یزدی یعنی ملاقه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

مُندَه در گویش یزدی یعنی خسته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

کَفتَر درگویش یزدی یعنی کبوتر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تُرُش بالا در گویش یزدی به معنی آبکَش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

یَ هُو ( یَهُو ) در گویش یزدی یعنی یک دفعه _ ناگهانی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

هُتُله با ضمه حروف ( ه ) و ( ت ) در گویش یزدی یعنی هُل دادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

هَمِشتَه در گویش یزدی یعنی بی دست واره _ دست رو دست گذاشته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

هِشتی با کسره حرف ( ه ) در گویش یزدی یعنی گذاشتی ( هِشتم یعنی گذاشتم )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

حادِر با کسره حرف ( د ) بعنی مواظب بودن _پاییدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

وارِخ با کسره حرف ( ( ر ) ) در گویش یزدی یعنی پایان پذیرفت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

نُودا با ضمه حرف نون در گویش یزدی به معنی ناودان است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

در زبا ن یزدی یعنی قبل از ظهر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

نَمِلَّم در گویش یزدی یعنی نمیگذارم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

نِفَه در گویش یزدی یعنی خِشتَک شلوار

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

نِفله با کسره حرف نون در گویش یزدی یعنی معدوم و ازبین رفته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

نَفَسِد شَم در لهجه یزدی یعنی قربان نَفسِ تو شوم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

نِشک با کسره حرف نون در گوش یزدی یعنی منقار و نوک پرندگان

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

نا خَشی در گویش یزدی یعنی ویار حاملگی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

مَزرا در گویش یزدی یعنی مَزرعَه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

مَقّات در گوش یزدی همان مَقعَد میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

مازاری در یزد بهدمعنی حَنا سایی میباشد . محله ای در شهرستان یزد به اسم کوچه مازاریاها است که درآنجا کارگاه بزرگ حناسایی وجوددارد . برای همین به کوچه ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

لَرد در گویش یزدی به معنای بار انداز ومحل فروش عمده کالا

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

گیپیلی در گویش یزدی یعنی پهن و کوتاه و چاق

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

گُور مَحلَه ( گُور با تلفظ ضمه ) یعنی محله زرتشتیان

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

گُور با تلفظ ضمه به معنای زرتشتی میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

گُرسُم در گویش یزدی همان نام کُلثوم است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

در گویش یزدی همان کَدو هست

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

کِنِفت در گویش یزدی آبرو ریخته _ شرمنده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

کُماشتون در زبان یزدی یعنی کُماج دان ( قابلمه مِسی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

کُل بَستن در گویش یزدی یعنی پوست بستن زخم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

تُن غُرِّش در گویش یزدی به رَعدو بَرق گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

کَشَه در گویش یزدی یعنی دامن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

کُچَه پاره در گویش یزدی کنایه از کسی که عفت کلام ندارد . _ دهان دریده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

کُچَه در گویش یزدی یعنی دهان

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

کُدُمبَه در گویش یزدی یعنی جُمجُمَه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در لهجه یزدی به معنی کج ومعوج یا کج وکوله

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

در گو یش یزدی یعنی قاچ

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

فَفاره در زبان یزدی همان فَواره است

پیشنهاد
٥

فُولون وبیسار در گویش یزدی یعنی فلان وبَهمان

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

فِرز در گویش یزدی به معنی زرنگ و چابک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

یعنی رفیق مرد زن شوهر دار

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

غُمبُل در گویش یزدی به معنی باسن است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

غُرُ ک در گویش یزدی یعنی زنگوله کوچک

پیشنهاد
٥

غِرتُ غورت در گویش یزدی یعنی پُز دادن وبه دروغ خودرا بزرگ جلوه دادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش یزدی یعنی تِلِفُن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بُونَه در گویش یزدی یعنی بهانه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

شِلوُزار درگویش یزدی یعنی بی بندو بار

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

شَلَختَه در گویش یزدی یعنی بی انضباط

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

شاشِش کَف کِرده در اصطلاح یزدی یعنی طرف به حد بلوغ رسیده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

گِرِنج در زبان یزدی بمعنی گِرِه میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش یزدی یعنی سوراخی _ گوشه گیر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

در گویش یزدی یعنی بی نمک و بی مزه

پیشنهاد
٤

در گویش یزدی یعنی اسهالی شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

رو تَخ زَن در گویش یزدی نفرین است ، یعنی الهی روی تخت مرده شوی خانه برود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

رِشک در زبان یزدی یعنی تخم شپش. ؛ در زبان فارس به معنی حسادت . حسرت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

روُ شُد در گویش یزدی یعنی راه افتاد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

در لهجه یزدی یعنی داماد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

رِ ب در گویش یزدی یعنی مارمولک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

دَرِشتی در اصطلاح یزدی یعنی بیرون گذاشتی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

دَرِش بِل در گویش یزدی یعنی درب آن را بگذار ( بِل به معنی گذاشتن _ قراردادن )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش یزدی یعنی بِگذار

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

در گویش یزدی یعنی شکم _ مَشک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

خِف کِردن در اصطلاح یزدی یعنی کمین کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

خَشُم شُد در گویش یزدی یعنی باعث خوشحالی من شد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

خَشونَه در گویش یزدی یعنی خوشم می آید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

خَش در گویش یزدی یعنی خوش ، خوب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

حَیلَه در گویش یزدی یعنی حِجله عروس وداماد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

به معنی گنجشک در گویش یزدی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در لهجه یزدی به جوجه های مرغ گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

چَغَل در گویش یزدی یعنی سِفت و محکم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

چَخریسُک در گویش یزدی به جیرجیرک سبز درختی گفته مبشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

جودَه در گویش یزدی جوی آب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

جُمُلی در گویش یزدی یعنی دوقلو

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

تَخ بیشورَن در گویش یزدی یعنی روی تخت، مُرده شور تورا بشوید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش یزدی جوی آب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

جَعدَه در گویش یزدی یعنی جاده و راه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

جارو نِشکُک در گویش یزدی یعنی جارویی که زیاد ازش استفاده وساییده شده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

تیرُو تُرکون در گویش یزدی به آبله مرغان گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

در گویش یزدی به هوای گرم وداغ گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

کَفُ وتولَه در گویش یزدی به آشغال گوشت گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

تُمبَک واژه ای در گویش یزدی به معنای تُنبَک ( آلت موسیقی ضرب )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

تَردَه در اصطلاح یزدی به معنی موریانه

پیشنهاد
٥

تاخچَه بالا هِشتَه در اصطلاحات یزدی یعنی دست بالا گرفته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

در اصطلاح یزدی همان تاقچه است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پیَر در گویش یزدی به پدر گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش یزدی ساعات میانگین زمان بین عصر و شام

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

پا شَخ کِردَن اصطلاحی در گویش یزدی به معنی بر سرعت پاها افزودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

ایراسَکی در گویش یزدی به معنی از این طرف

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

اِقَدَه در گویش یزدی یعنی اینقدر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

پَسُوغَن اصطلاحی در گویش یزدی به معنی پس انداز میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

پَسَکی اصطلاحی در گویش یزدی به معنی برعکس و معکوس میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

پَروام نی در گویش یزدی یعنی حوصله ندارم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

پَخمَه در گویش یزدی به شخص تنبل و بی تحرک گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

پِت پِت در گویش یزدی به معنای پِِچ پِِچ کردن و آهسته صحبت کردن است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

شَخُ و سِفت درگویش یزدی به معنای محکم بودن است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

پا توُ اُو زَدن در گویش یزدی به زنی گفته میشو که گه گاهی دست از پا خطا میکند

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

بی دَسوارَه در گویش یزدی به معنی بی دست وپا . بی هنر و دست وپا چلفتی میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

بَساط در گویش یزدی کنایه ا ز آلت تناسلی است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تو بَحرِش رَفتم در گویش یزدی به معنی به دقت در او نگریستم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

ایَچون در گویش یزدی به معنی این چنین میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَنگوش در گویش یزدی یعنی انگشت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَلّا دِگی اصطلاحی در گویش یزدی به معنای عمداً از روی قصد ، دلبخواه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِسَّخ در گویش یزدی به معنای استخر میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِسبُل در گویش یزدی به معنی طحال میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَخُوئَه در گویش یزدی به معنای خمیازه و دهن دره میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

آب چَلَقون در گویش یزدی به معنی آب چکان میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

پَچُول در گویش یزدی یعنی کثیف

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

لُنج در گویش یزدی به معنای لب میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نَک در گویش یزدی به معنای دهان میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

زَنَغدون در گویش یزدی به معنای چانه میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در گویش یزدی به معنای راه پله می باشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش یزدی به معنای گردو خاک میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

در گویش یزدی به معنای خواهر و آبجی هست

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

این در گویش یزدی کنایه از سوختن دل هست مثلا دلم میسوزد ، دلم پاره پاره شد ومثالی دیگر ( برای از دست دادن فلان چیز دلم آتیش ( آتش ) کش شد )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

در گویش یزدی با آتش ؛ آتیش گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

پیک گرفتن در گویش یزدی به معنای نیشگون گرفتن میباشد فشاردادن قسمتی از گوشت بدن بین دو انگشت که همراه با دردو سوزش میباشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

به معنای نیشگون گرفتن . فشار دادن قسمتی از گوشت بدن که با ایجاد دردو سوزش همراه هست

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

جُل جُل زَدن در گویش یزدی یعنی تکان خوردن زیاد گفته میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

مُول در گویش یزدی به پشت گردن گفته میشود .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

آفتابه سَلَفچَه در زمان قدیم شاهان و خانواده های اشرافی از ظروفی شبیه آفتابه که بسیار زیبار طراحی شده و تشتی کنگره دار زیر آن قرار داشت که جهت شستن د ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

داره دان ( یا دارو دان ) ظرف کوچک مسی هست به شکل قهوه جوش ولی خیلی کوچکتر به اندازه یک استکان که یک طرف لبه آن به شکل نوک لک لک میماند که درقدیم جهت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

پُشتَک یکی از حرکات ژیمناستیک است که در آن شخص ورزشکار حول یک محور یک دور به گرد خود گردیده و پای خود را از فراز سر می گذارند. در ورزش شنا و آکروبا ...

پیشنهاد
٦

‏�هفت قلم آرایش� آرایش زنان در ایران باستان بر هفت مورد بوده است و منظور از هفت قلم آرایش اینست : ۱ - حنا ۲ - بند ۳ - وسمه ۴ - سرمه ۵ - سرخاب ۶ - س ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

علی سیریزی نویسنده کتاب هدایت و کتاب مانی ماحوزایی و کتاب خوابهای سعید