بهروز مددی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

exceedingly: بی اندازه فوق العاده

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

josh: کسی را دست انداختن سر به سر کسی گذا ...

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

heirloom: یادگار خانوادگی

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

settle: کوتاه آمدن I do not want to settle

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go smothy: go smoothly همه چیز خوب پیش رفتن، ه ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

peer through: to look carefully or with difficult ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nice: با حال They seem nice به نظر باحال ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bop: 1 - سبکی از موسیقی جاز که شامل بی ب ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

diabetes: مرض قند

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fortunate: بخت you will not be fortunate = همی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

zoology: جانور شناسی

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fateful: سرنوشت ساز مثال: fateful day = روز ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

back the wrong horse: انتخاب اشتباهی کردن آدم اشتباهی را ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chiefly: عمدتا، بیشتر

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

legend: راهنمای نقشه *** مجموعه علائم و اخ ...

٧ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

consistency: وجود انسجام در بسط و توسعه یک نظریه

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

for a living: برای گذران زندگی، برای امرار معاش ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

downward spiral: دچار کاهش شدید شدن، سراشیبی، ( اصطل ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

atrocity: عمل وحشیانه

١٠ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slam dunk: بزرگترین موفقیت ( دستاورد ) قضایی ز ...

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

acumen: شم تجاریش ( تیزهوش بودنش در تجارت ) ...

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

poignant: صحنه ای که سرباز به خانه نزد همسرش ...

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

promote: یوگا احساس تندرستی را پرورش می دهد.

١١ ماه پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

caesura: وقفه، توقف

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

duplicity: خیانت، فریبکاری دورویی، ریاکاری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

duplicity: خیانت، فریبکاری دورویی، ریاکاری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

successive: پی در پی، پیاپی، متوالی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

half forgotten: in British English ADJECTIVE having ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

not a bit of it: اصلا، ابدا، به هیچ وجه ( اینطور نبو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

booksmart: in British English ADJECTIVE US inf ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dig in: کند و کاو کردن، جستجو کردن مثال: !I ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

heirloom: یادگار خانوادگی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

white crow: کلاغ سفید استعاره از چیزی نادر و کم ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

it runs in the family: If a quality, ability, disease, etc ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it runs in the family: If a quality, ability, disease, etc ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

like father like son: پدر و پسر لنگه‎ی همن! کپی برابر اصل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

a chip of the old block: پدر کو نشان ندارد از پسر کپی برابر ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her indoors: اهل منزل Britain, slang ) one's wif ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

teach one's grandmother to suck eggs: به لقمان حکمت آموختن، شخصی آزموده ت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

make a spectacle of oneself: تابلو بازی درآوردن . You made a spe ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a spectacle of oneself: تابلو بازی درآوردن . You made a spe ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

berserk: to go berserk = قاطی کردن، از کوره ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whipped: to be defeated very badly by someon ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

buzzword: واژه باب روز لغت محبوب مثال: these ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

insurgency: شورش

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gourmet: اسم: خوراک شناس، فردی که خبره خوراک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gruyere cheese: 1: a pressed whole - milk cheese of ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wall street: a Wall Street type = اسم a person w ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

whammy: 1 - جادو شدن ( کردن ) ، نفرین کردن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

retrievable: قابل برگشت، قابل برگرداندن، قابل با ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

solace: آرامش مایه تسلی دلداری

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

migratory: مهاجر، مهاجرت *** این معنی هم در مو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take it: a. to assume; believe قبول کردن، با ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get it: to be punished for something you di ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

april fools' day: دروغ روز آوریل *** تقریبا یک چیزی ش ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

april fools' day: دروغ روز آوریل *** تقریبا یک چیزی ش ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chuck: پرتاب کردن ( با بی دقتی ) Chuck it ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dumb: لال . "Children like this used to b ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

inflatable: بادی، قابل باد شدن inflatable pillo ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inflatable: بادی، قابل باد شدن inflatable pillo ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wrinkly: ( پر ) چین، ( پر ) چروک مثال: . To ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sulky: عبوس، اخمو ترشرو، اوقات تلخ مثال: . ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

obituary: آگهی ترحیم، آگهی فوت، آگهی تسلیت a ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

provisional: موقت or the present time but likely ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

provisional: موقت or the present time but likely ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unspeakable: غیر قابل وصف، وصف ناپذیر، وحشتناک ( ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unspeakable: غیر قابل وصف، وصف ناپذیر، وحشتناک ( ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gloom: تاریکی darkness or near darkness مث ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fictitious: ساختگی، جعلی invented and not true ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fictitious: ساختگی، جعلی invented and not true ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slam dunk: دوستان معنی این کلمه بسته به جمله م ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ordain: 1 - منصوب کردن ( به عنوان کشیش ) t ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ordain: 1 - منصوب کردن ( به عنوان کشیش ) t ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

swerve: 1 - تغییر جهت ناگهانی دادن to chang ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

josh: کسی را دست انداختن سر به سر کسی گذا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

evict: تخلیه کردن، بیرون کردن to force som ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

evict: تخلیه کردن، بیرون کردن to force som ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

prophylactic: پیشگیرانه، پیشگیری کننده مثال: . Va ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prophylactic: پیشگیرانه، پیشگیری کننده مثال: . Va ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

eddy: گردباد، گرداب جریان متلاطم ( شدید )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

eddy: گردباد، گرداب جریان متلاطم ( شدید )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

acumen: تیزهوشی شم ( اقتصادی، سیاسی، . . . ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bang one's head against a wall: با کاری بیهوده خود را سرگرم کردن to ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grotesque: منزجر کننده، مشمئز کننده . If someo ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

runt: بزدل *** البته این معنی بستگی به مت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

runt: بزدل *** البته این معنی بستگی به مت ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cat's meow: معرکه، بی نظیر : a highly admired p ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inappropriate: گستاخانه *** البته در بعضی جملات ای ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

airflow: جریان باد یا هوا *** بویژه زمانی که ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scintillating: جالب، هیجان انگیز، شوق انگیز

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rob: محروم کردن ( شخصی از داشتن چیزی ) ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unsound: سست ( بیشتر راجب به ساختمان، بنا، س ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

downward spiral: دچار کاهش شدید شدن، سراشیبی، ( اصطل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

downward spiral: دچار کاهش شدید شدن، سراشیبی، ( اصطل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

heartthrob: بت، محبوب دل ها a famous man, often ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

legend: راهنمای نقشه *** مجموعه علائم و اخ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

parish: بخش *** برای مثال بخش مرکزی شهرستان ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to have something on someone: از کسی آتو داشتن to know a secret a ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

objectionable: ناخوشایند زننده قابل اعتراض

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rife: متداول شایع رواج داشتن، رایج بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rife: متداول شایع رواج داشتن، رایج بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

matting: کفپوش

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pole vault: پرش با نیزه با نیزه پریدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

apolitical: غیر سیاسی دور از سیاست

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disputed: مورد تردید بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

suspiciously: شک برانگیز به طرز مشکوکی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

guilt free: بدون احساس گناه آسوده خاطر guilt - ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

guilt free: بدون احساس گناه آسوده خاطر guilt - ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

desperate: نیاز مبرم، محتاج the country's des ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

back the wrong horse: انتخاب اشتباهی کردن آدم اشتباهی را ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inaugurated: منصوب شدن، معرفی شدن رسمی . May 10t ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crowdedness: شلوغ ترین

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stinkingness: بدبو ترین

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

coverage: آنتن دادن، داشتن ***پوشش شبکه تلفن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

industrial action: اعتصاب مثال: . DUE TO INDUSTRIAL AC ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

industrial action: اعتصاب مثال: . DUE TO INDUSTRIAL AC ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in the brain looks department: هوش یا زیبایی in intelligence or be ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

quake: از ترس، سرما و . . . به خود لرزیدن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hobble: لنگ لنگان، لنگیدن ( در حالت اسم ) ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hobble: لنگ لنگان، لنگیدن ( در حالت اسم ) ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

luncheon: ناهار *** بیشتر در مورد صرف ناهار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

luncheon: ناهار *** بیشتر در مورد صرف ناهار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

titillation: تحریک آمیز محرک لذت آور

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sacrament: آئین شام یا همان سوگند در مراسم مذه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

toupee: کلاه گیس

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

monstrosity: هیولا ( شکل ) بدشکل، بدقواره، هیول ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

monstrosity: هیولا ( شکل ) بدشکل، بدقواره، هیول ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

goer: informal an acceptable or feasible ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

goner: یک اصطلاح است که بیشتر مواقعی بکار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

goner: یک اصطلاح است که بیشتر مواقعی بکار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hypothetical: فرضی ساختگی مثال: During the interv ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hypothetical: فرضی ساختگی مثال: During the interv ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

copula: حروف ربطی ( گرامر )

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sensualist: شهوت پرست هوس ران

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

extradition: استرداد یا بازگشت مجرمین از کشوری د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

extradition: استرداد یا بازگشت مجرمین از کشوری د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strike a chord: to say or do something that other p ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bust up: خاتمه دادن، به هم زدن ( رابطه بین د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bust up: خاتمه دادن، به هم زدن ( رابطه بین د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gorge: 1 - گلوگاه، دره تنگ، تنگ دره 2 - پر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gorge: 1 - گلوگاه، دره تنگ، تنگ دره 2 - پر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ruthlessness: بی رحمی سنگدلی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to grab the public eye: to get public attention نظر عموم را ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tutelage: ( تحت ) سرپرستی ( زیر نظر ) مربی‎گ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tutelage: ( تحت ) سرپرستی ( زیر نظر ) مربی‎گ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flick: فیلم مثال: This action flick is fil ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ravine: a deep narrow valley with steep sid ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ravine: a deep narrow valley with steep sid ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rock to sleep: تکان دادن کسی ( بیشتر بچه ها ) تا خ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

work like a charm: . If you say that something worked ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

work like a charm: . If you say that something worked ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

down on one's luck: آدم شوربخت شانس تو زندگی کسی به اتم ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

down on one's luck: آدم شوربخت شانس تو زندگی کسی به اتم ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

insular: 1 - جدا افتاده، منزوی، تنها 2 - ( ش ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

insular: 1 - جدا افتاده، منزوی، تنها 2 - ( ش ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

seismologist: زلزله شناس زمین شناس

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

clammy: عرق کرده CLAMMY HAND

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clammy: عرق کرده CLAMMY HAND

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

herpes: تب خال ( در بعضی متون سرخک هم معنی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

herpes: تب خال ( در بعضی متون سرخک هم معنی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

valedictorian: شاگرد اول

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

valedictorian: شاگرد اول

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

entitled: مستحق

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gunfight: درگیری مسلحانه نبرد مسلحانه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cannily: زیرکانه، هوشمندانه

١١ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

resilient: شگفت زده شدیم از اینکه او در چنین س ...

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

delicate: چنین گیاهان حساسی نیازمند مراقبت بس ...

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

forge: اسب مسابقه در نهایت از تمام رقبای خ ...

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chill out: بی خیال، این فقط یه قبض جریمه است.

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chill out: امشب در خانه استراحت می‎کنم. ( یعنی ...

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

consistency: غلظت این پودینگ به اندازه‎ی کافی نی ...

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gossip: نباید همینجوری راه بیفتی و درباره‎ی ...

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

atheist: او با عشق به ( باور به ) خداوند رشد ...

١١ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give away: من نمی‎خواهم نحوه‎ی عملکرد برنامه ر ...

١١ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١١ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crudity: crudity table بیشترین کاربرد را در ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crudity: crudity table بیشترین کاربرد را در ...

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

work up: بهترین و پرکاربردترین معنی برای این ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

parse: تحلیل کردن البته در مکالمه بصورت کن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

parse: تحلیل کردن البته در مکالمه بصورت کن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

diligent: پشتکار diligent exercise پشتکار در ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lame: مزخرف He thinks marriage is fucking ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

problematic: گیج کننده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

settle: کوتاه آمدن I do not want to settle

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

undercover: مامور مخفی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

imposter: مناسب ترین معنی = "دغل باز"

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

toss: tosses pennies at me به من چندر غاز ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deceptively: به طرز فریبنده ای به طرز عجیبی ( ال ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deceptively: به طرز فریبنده ای به طرز عجیبی ( ال ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

relinquish: چشم پوشی کردن از دست دادن رها کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blessing: موهبت دعای خیر طلب مغفرت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

declare: اعلام کردن the structure's not yet ...

١١ ماه پیش

مدال‌های بهروز مددی