پیشنهادهای آزاده (٢٤,٤٥٩)
برای من جالب بود که آنها هنوز با یکدیگر بودند.
مکن است پذیرش این بیماری برای شما سخت باشد.
ما آمدیم خانه و دیدیم او روی کاناپه خوابیده است.
او بیدار شد و خود را روی تخت بیمارستان یافت.
واسه خیلی از زنایی که میشناسم جذاب میاد.
کاره واسش کسل کننده اومد.
همچنان به نوشتن ادامه دادم، اما به نظر نمی رسید که زمان کافی در اختیار داشته باشم
متعجب بودم که چرا ( این وضعیت پیش اومد )
واسم خیلی ساده اومد برا استفاده.
اکثر اون پول ( سرانجام ) به آدمایی رسید که بهش احتیاج داشتند
شجاعت حرف زدن ( با کوشش و تلاش ) بدست اوردم
مادرم هیچ کاری نکرد ولی از اخلاق و رفتارم شکایت داشت
این اتهامات را چگونه میبینی ( نظرت راجع به این اتهامات چیه ) ؟
اون دادگاه به نفع اون خانم رای داد
زنه همیشه ی خدا داشت دنبال ایرادات مرده میگشت ( همش از اخلاق و رفتار مرده شاکی بود )
تازه دارم به آن عادت میکنم
او سرانجام بصورت اتفاقی ( شانسی ) وارد بازیگری شد
من تازه اخیرا به این شرکت اومدم بنابراین هنوز دارم دست و پامو پیدا میکنم ( برای رسیدن به اعتماد به نفس و استقلال کاری )
این یک کشف باستان شناسی مهم است
میخواستم که باهاش صحبت کنم اما پیدا کردنش غیر ممکن بود
پرستار بچه جدیدمان آدم اینکاره ای است
او کشفیات فوق العاده ای در دره خدایان ( پادشاهان ) بعمل آورد
اون نامه ها واقعا چیز معرکه ای بودن
طالعات هیچ گونه تاثیری را بر فرم شهری نشان نمی دهند
تا به امروز اون سایت ( باستان شناسی ) کشفیات شگفت انگیز زیادی به بار آورده است
من باید یک وصیت نامه تنظیم کنم.
ساکت شو!
اگر عجله کنی به موقع خواهی رسید.
تصمیم های فوری
بعضی ها چای دوست دارن، دیگر مردم قهوه ترجیح میدن.
کفش دیگه کجاست؟
راکت را در یک دست و توپ را در ( دست ) دیگر نگه دار.
برخی مردم زندگی در شهر را ترجیح میدهند ولی بقیه [دیگران] حومه ی شهر را ترجیح میدهند.
هیچ کار دیگری در این زمان در دسترس نمی باشد.
این محصول ویژگی های بسیار دیگری نیز دارد.
آیا افراد دیگری هستند که باید بهشان بگوییم؟
همه این افراد خویشاوندان من هستند.
این دو مسئله به هم نزدیک و مرتبط هستند.
اهمیت نسبی عوامل مختلف.
آن ها از طریق ازدواج با هم مرتبط هستند.
آی کیوت نسبت به چهرت چطوره؟ ( قیافت خوبه آی کیوتم مثلش خوب و بالاست؟ )
حقوق مطلق یا نسبی
ما توسط ارتش سوم یک حمله و تک نفوذی داشتیم.
فقط یک موتور نیروی رانشی تولید می کند.
او دستهایش را توی جیبهایش فرو کرد.
مرد به زور راهش را با گذشتن از او باز کرد.
آن یک پرتاب دشوار بود.
ایوا وقتی به زور وارد اتاق شد بدجوری عصبانی بود. thrust= پرتاب کردن /با زور و فشار جا دادن
موتورهای موشک نیروی کافی برای بلند کردن آن از زمین تولید کردند.
اعتماد آغاز بی اعتمادی نیست و نخواهدشد.