پیشنهادهای ارشیا (٤٥)
وارونه برعکس
داننده ، آگاه، متضاد بی اطلاع
رُست:رویید و رشد کرد رَست:رها شد و آزاد شد
سنگی بسیار سخت و محکم
دَمید:درخشید، طلوع کرد دَمیدن:طلوع کردن و سر زدن خورشید، ماه یا ستارگان
دنیای خاکی ، این جهان کسانی که از جنس خاکند
در مثل ( قدر عافیت ) به معنی ساکت کنم
مخفف خاموش
ویدانگر، از بین برنده خانه محل زندگی و کاشانه
مشرق محل درخشش خورشید مهر خاوران:خورشید درخشان که از شرق طلوع کند
فرخنده، مبارک
بانگ و فریاد بر آوردن به پا خواستن
خوی یک شخص ، ویژگی
بینوا، بیچاره، نیازمند، تهی دست، فقیز
رنج بسیار کشیدن، سختی ها رو تحمل کردن، عذاب کشیدن
آستانه ی در، محل ورود، محل داخل شدن.
پرنده ی بومی ایران است این پرنده فقط در بیابان های مر کزی و شرقی ایران زندگی می کند صدایی زیبا و جثه ای کوچک دارد از خانواده ی کلاغ هاستاما از نظر ظا ...
قدردان؛شکرگزار؛آنکه قدر و ارزش محبت و نیکی به دیگران را می داند
کسانی که به حق و حقیقت باور دارند؛دین داران؛خداشناسان
با هم آوردن؛مرتب کردن؛در هم آمیختن
آنچه تخیل را بر می انگیزد یا افکار و تصوراتی به ذهن می آورد
دست بند ؛ گردن بند و . . . که از طلا باشد
توجه کردن ؛ متوجه احوال کسی گردیدن
عمیق ؛ گود
زمان بر آمدن سپیده؛ سحرگاه؛ بامداد
آسایش ؛ سلامتی و تندرستی
مرغی افسانه ای که آن را پادشاه پرندگان دانسته اند
همدم ؛ یار
آخرین درجه ؛ پایان؛ نهایت
سودی به دست نمی آید ؛ فایده ای ندارد
رونویسی کردن؛ کپی کردن
در شاهنامه به معنای پهلوانان
نوعی آش ؛ حلیم
شک و تردید فراوان؛ تردید بیش از حد در انجام کاری
نا امیدی و دلسردی
خانه ؛ کاشانه ؛ محل زندگی
ترسناک ؛ وحشتناک ؛ هراس انگیز
بسیار ناراحت و سهمگین شد
روز به معنای غذایی که در ظهر بخورند هم می گویند
اگر بخواهیم کشور را تقسیم بندی بکنیم به یک قسمت آن بخش می گویند که بزرگتر از دهستان و شهرستان و شهر است ولی کوچکتر از استان است.
کنایه از کم سن و سال و تازه به بلوغ رسیده
واحد اندازه گیری که برابر است با ۱۰ متر یا ۱۰۰۰ سانتی متر
چیزی بین شهر و روستا می گویند
فخر کردن مغرور بودن فخر فروختن به خود نازیدن
انسان خوار و ذلیل و متکبر و خسیس