تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

انسان خوار و ذلیل و متکبر و خسیس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فخر کردن مغرور بودن فخر فروختن به خود نازیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیزی بین شهر و روستا می گویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

واحد اندازه گیری که برابر است با ۱۰ متر یا ۱۰۰۰ سانتی متر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

کنایه از کم سن و سال و تازه به بلوغ رسیده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

اگر بخواهیم کشور را تقسیم بندی بکنیم به یک قسمت آن بخش می گویند که بزرگتر از دهستان و شهرستان و شهر است ولی کوچکتر از استان است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

روز به معنای غذایی که در ظهر بخورند هم می گویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

بسیار ناراحت و سهمگین شد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

ترسناک ؛ وحشتناک ؛ هراس انگیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

نا امیدی و دلسردی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خانه ؛ کاشانه ؛ محل زندگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

نوعی آش ؛ حلیم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

شک و تردید فراوان؛ تردید بیش از حد در انجام کاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در شاهنامه به معنای پهلوانان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

رونویسی کردن؛ کپی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

سودی به دست نمی آید ؛ فایده ای ندارد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

آخرین درجه ؛ پایان؛ نهایت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

همدم ؛ یار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرغی افسانه ای که آن را پادشاه پرندگان دانسته اند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

آسایش ؛ سلامتی و تندرستی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

زمان بر آمدن سپیده؛ سحرگاه؛ بامداد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

توجه کردن ؛ متوجه احوال کسی گردیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

عمیق ؛ گود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست بند ؛ گردن بند و . . . که از طلا باشد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

آنچه تخیل را بر می انگیزد یا افکار و تصوراتی به ذهن می آورد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

با هم آوردن؛مرتب کردن؛در هم آمیختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

کسانی که به حق و حقیقت باور دارند؛دین داران؛خداشناسان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

قدردان؛شکرگزار؛آنکه قدر و ارزش محبت و نیکی به دیگران را می داند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پرنده ی بومی ایران است این پرنده فقط در بیابان های مر کزی و شرقی ایران زندگی می کند صدایی زیبا و جثه ای کوچک دارد از خانواده ی کلاغ هاستاما از نظر ظا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

آستانه ی در، محل ورود، محل داخل شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

رنج بسیار کشیدن، سختی ها رو تحمل کردن، عذاب کشیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بینوا، بیچاره، نیازمند، تهی دست، فقیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

خوی یک شخص ، ویژگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بانگ و فریاد بر آوردن به پا خواستن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

فرخنده، مبارک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مشرق محل درخشش خورشید مهر خاوران:خورشید درخشان که از شرق طلوع کند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

ویدانگر، از بین برنده خانه محل زندگی و کاشانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مخفف خاموش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

دنیای خاکی ، این جهان کسانی که از جنس خاکند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

در مثل ( قدر عافیت ) به معنی ساکت کنم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

دَمید:درخشید، طلوع کرد دَمیدن:طلوع کردن و سر زدن خورشید، ماه یا ستارگان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

سنگی بسیار سخت و محکم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

رُست:رویید و رشد کرد رَست:رها شد و آزاد شد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

داننده ، آگاه، متضاد بی اطلاع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

وارونه برعکس

١