آرمین مظاهری - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

placement test: آزمون تعیین سطح

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pastor: کشیش کلیسای پروتستان

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bridge: کم کردن یا حذف فاصله بین دو چیز [فع ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take sb on: استخدام کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep ahead: پیش تاز بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep ahead: پیش تاز بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

labrador: نوعی سگ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

labrador: نوعی سگ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

doom: محکوم بودن به

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

doom: محکوم بودن به

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

can you make it: آیا می تونی بیای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

can you make it: آیا می تونی بیای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

im afraid: متاسفم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be mad about: دیوونه چیزی بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be mad about: دیوونه چیزی بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get to: شروع کردن = to start

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

it seems to me: اینطور به نظرم میاد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

it seems to me: اینطور به نظرم میاد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it's up to me: به خودم بستگی داره

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

there is no point: هیچ دلیلی نداره که . . .

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep your temper: خونسردی خود را حفظ کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep your temper: خونسردی خود را حفظ کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm not bothered: اهمیت نمیدهم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i'm not bothered: اهمیت نمیدهم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm not bothered about: به . . . اهمیت نمیدم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i'm not bothered about: به . . . اهمیت نمیدم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mind your head: مراقب سرت باش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mind your head: مراقب سرت باش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

togo: مانده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

togo: مانده

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not over yet: هنوز تمام نشده است

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

not over yet: هنوز تمام نشده است

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

care about: اهمیت دادن به

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you seem miles away: به نظر خیلی پرت میای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you seem miles away: به نظر خیلی پرت میای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reconstructionist: نواندیش. کسی که به ایجاد بنیان های ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

private ownership: مالکیت خصوصی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reactive: آدم منفعل. منظور آدمی است که مدام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reactive: آدم منفعل. منظور آدمی است که مدام ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep me in the loop: مرا در جریان بگذارید

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep me in the loop: مرا در جریان بگذارید

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pastor: کشیش کلیسای پروتستان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pastor: کشیش کلیسای پروتستان

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

degradation: [مهندسی مکانیک و مواد] افت خواص

١٠ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١٠ ماه پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fattening: چاق کننده Likely to make you fat

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fattening: چاق کننده Likely to make you fat

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beef stock: آب گوشت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

beef stock: آب گوشت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stock: stock در آشپزی شامل آب گوشت، ماهی، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stock: stock در آشپزی شامل آب گوشت، ماهی، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

table manner: آداب غذا خوردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

off: کاهش قیمت ( متداول در فروشگاه ها )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

off: کاهش قیمت ( متداول در فروشگاه ها )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

lie in: بیشتر در رختخواب ماندن I always hav ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

sleep like a log: log در اینجا به معنی کنده درخت ( تن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

restless night: شبی که نتوان در آن به خوبی خوابید

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

restless night: شبی که نتوان در آن به خوبی خوابید

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

boot: صندوق عقب اتومبیل

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bitterly cold: بسیار سرد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bitterly cold: بسیار سرد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

happen to: صورت گرفتن عملی به طور اتفاقی مثال ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

happen to: صورت گرفتن عملی به طور اتفاقی مثال ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

extreme sport: ورزش هیجان انگیز و پرخطر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

extreme sport: ورزش هیجان انگیز و پرخطر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ravioli: پاستای ایتالیایی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ravioli: پاستای ایتالیایی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

expedition: سفر تحقیقاتی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

accomplish: دستاورد داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

accomplish: دستاورد داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wrap up: خلاصه ی نکات مهم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

trouble: دردسر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

coach: اتوبوس مسافرتی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get in: رسیدن ( اتوبوس، قطار و . . . )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

connecting flight: پرواز اتصال دهنده ( تعویض هواپیما ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

connecting flight: پرواز اتصال دهنده ( تعویض هواپیما ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

turn up: رسیدن ( به مکانی مشخص )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

meant to: قرار بود که

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come out: ناپدید شدن مثال: I hope the stain ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lock out: پشت درب ماندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

lock out: پشت درب ماندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

inland: به طرف خشکی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inland: به طرف خشکی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

clue: not have a clue نداشتن نظر پیرامون ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

fascinating: بسیار جذاب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gorgeous: بسیار زیبا و دوست داشتنی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

crashing sound: سر و صدای بلند

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

hike: پیاده روی طولانی ( کوه، جنگل و . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

depend on: depend on دو معنی دارد: 1 - وابسته ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fit: ورزیده [adj]

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get in shape: ورزیده شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get in shape: ورزیده شدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

capsule wardrobe: گنجه ای از لباس های به روز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

capsule wardrobe: گنجه ای از لباس های به روز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

elegant: موزون و زیبا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

elegant: موزون و زیبا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

outfit: ست کامل لباس

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

turn: رسیدن به سن خاص My son's just turne ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

a great deal: خیلی زیاد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a great deal: خیلی زیاد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

landsat: ماهواره تحقیقاتی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bang a nail: کوبیدن میخ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bang a nail: کوبیدن میخ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

parcel: بسته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

parcel: بسته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

break up: چند پاره کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go into hospital: در بیمارستان بستری شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go into hospital: در بیمارستان بستری شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

operating theatre: اتاق عمل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

operating theatre: اتاق عمل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

remit: وظیفه شغلی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

remit: وظیفه شغلی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

out of bounds: ورود ممنوع

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

out of bounds: ورود ممنوع

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

decency: آداب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

break: زمان استراحت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

placement test: آزمون تعیین سطح

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

come up with: 1 - به نتیجه ای رسیدن 2 - تامین کر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ship: ارسال محموله

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ship: ارسال محموله

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take out: قرارداد رسمی بستن ( با بانک، بیمه و ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

total insurance: بیمه خسارت کلی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lets get this done: بیایید انجامش بدیم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do you care: آیا برات مهمه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do you care: آیا برات مهمه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

perm: فر کردن مو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

perm: فر کردن مو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

jail: بازداشتگاه ( مخصوص مجازات های کوتا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

jail: بازداشتگاه ( مخصوص مجازات های کوتا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deliberately: با برنامه ( با نقشه قبلی )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

deliberately: با برنامه ( با نقشه قبلی )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

suspect: مظنون ( اسم )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

suspect: مظنون ( اسم )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the prosecution: وکلای شاکی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

the prosecution: وکلای شاکی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the defence: وکلای متهم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the defence: وکلای متهم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reach an agreement: به توافق رسیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reach an agreement: به توافق رسیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

front desk: میز پذیرش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

concierge: مسئول راهنمایی مسافران در هتل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

concierge: مسئول راهنمایی مسافران در هتل

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do you happen to know: آیا احتمالا میدونید که . . . ؟

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

do you happen to know: آیا احتمالا میدونید که . . . ؟

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

over to you: نوبت شماست

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

over to you: نوبت شماست

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how do you go about it: چطوری با این قضیه برخورد می کنید؟

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

scrunch up: ریز و مچاله کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scrunch up: ریز و مچاله کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dumb: احمقانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dumb: احمقانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stuff: کار ( فعالیت های مختلف )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

freshen up: آبی به سر و صورت زدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

board a flight: به پرواز رسیدن get on a flight

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

customs and immigration: بخش گمرکی مهاجرت ( در فرودگاه یا . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

customs and immigration: بخش گمرکی مهاجرت ( در فرودگاه یا . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

cant help: can't help=can't avoid مثال: I can ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

quite a while: زمانی نسبتا طولانی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

quite a while: زمانی نسبتا طولانی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

two heads are better than one: عقل قوت گیرد از عقل دگر

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two many cooks spoil the broth: آشپز که دو تا شود، آش یا شور می شود ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

backup: ایجاد ترافیک سنگین If traffic backs ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stall: خراب شدن موتور ( اتومبیل، هواپیما و ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

garage: پارکینگ خودرو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

garage: پارکینگ خودرو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

come by: دیدار کوتاهی داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

come by: دیدار کوتاهی داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

come down: ختم شدن به

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

break the mould: هنجارشکنی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

break the mould: هنجارشکنی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bet: گزینه مطلوب ( در مکالمه ) Your bes ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bet: گزینه مطلوب ( در مکالمه ) Your bes ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come out at: قیمت این مقدار می شود

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on display: در معرض نمایش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

on display: در معرض نمایش

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

develop a film: ظاهر کردن عکس از فیلم دوربین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

develop a film: ظاهر کردن عکس از فیلم دوربین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

marvellous: معرکه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

marvellous: معرکه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

mock: شبیه سازی شده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ground: زمین ورزشی مثلا ( A football groun ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

speed away: با سرعت دور شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

speed away: با سرعت دور شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

athletics: مسابقه دو و میدانی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

outstanding: فوق العاده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

sheer: بزرگ ( اندازه، حجم، وزن و . . . )

١٠ ماه پیش

مدال‌های آرمین مظاهری