پیشنهادهای سید محراب میرکریمی (١٩,٤٧٣)
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Pleasant to taste or acceptable to mind 🍽️ 🔍 مترادف: Tasty, agreeable ✅ مثال: The chef prepared a palatable dish ...
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: The roof of the mouth or a person's sense of taste 🔍 مترادف: Taste, flavor ✅ مثال: She has a refined palate, abl ...
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Requiring a lot of careful effort 🛠️ 🔍 مترادف: Diligent, meticulous ✅ مثال: The artist's painstaking attention t ...
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: A song or tribute of praise 🎶 🔍 مترادف: Hymn, tribute ✅ مثال: The community gathered to sing a paeon in honor of ...
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: A thick - skinned animal, especially elephants, rhinos, and hippos. 🐘 🔍 مترادف: Elephant, heavyweight ✅ مثال: Th ...
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: The shadow around a darker shadow. 🔍 مترادف: Umbra, shade ✅ مثال: The penumbra of the eclipse cast a soft shadow ...
✍ توضیح: Occurring daily 🔍 مترادف: ordinary; day - to - day 💡 معادل فارسی: یومیه؛ روزمره ✅ مثال: Despite the quotidian challenges of life, she r ...
✍ توضیح: Occurring daily 🔍 مترادف: ordinary; day - to - day 💡 معادل فارسی: یومیه؛ روزمره ✅ مثال: Despite the quotidian challenges of life, she r ...
✍ توضیح: The minimum number of members needed to conduct a meeting 🔍 مترادف: minimum attendance 💡 معادل فارسی: حد نصاب ✅ مثال: The meeting could ...
✍ توضیح: seeming to ask a question without saying anything 🔍 مترادف: puzzled; questioning 💡 معادل فارسی: پرسش گرانه ✅ مثال: He gave her a quizzi ...
✍ توضیح: To shake or tremble 🔍 مترادف: tremble; quiver 💡 معادل فارسی: لرزیدن؛ جنبیدن ✅ مثال: She could see his hands quiver slightly as he spoke
✍ توضیح: A traitor who collaborates with an enemy 🔍 مترادف: traitor 💡 معادل فارسی: خائن؛ وطن فروش ✅ مثال: The government labeled him a quisling ...
✍ توضیح: strange or unusual, especially in a way that is unpleasant or worrying 🔍 مترادف: Oddity 💡 معادل فارسی: خصلت عجیب و خاص ✅ مثال: Her quir ...
✍ توضیح: A clever or witty remark. 🔍 مترادف: joke; jest 💡 معادل فارسی: شوخی؛ بذله ✅ مثال: He lightened the mood with a quip about the situation
✍ توضیح: A question or inquiry 🔍 مترادف: Question 💡 معادل فارسی: پرس و جو؛ پرسمان ✅ مثال: if you have any queries please telephone our office
✍ توضیح: complaining and annoyed 🔍 مترادف: peevish 💡 معادل فارسی: نالان؛ گله مند ✅ مثال: The querulous child constantly complained about his toys
✍ توضیح: Feeling sick or uneasy 🔍 مترادف: Nauseous 💡 معادل فارسی: دچار تهوع ✅ مثال: She felt queasy after the roller coaster ride
✍ توضیح: A platform by the water for loading and unloading ships 🔍 مترادف: Dock 💡 معادل فارسی: اسکله ✅ مثال: The cargo ship was anchored at the ...
✍ توضیح: To stop something forcefully 🔍 مترادف: Suppress 💡 معادل فارسی: سرکوب کردن ✅ مثال: The government quickly quashed the rebellion
✍ توضیح: Something or someone being pursued 🔍 مترادف: Prey 💡 معادل فارسی: صید؛ شکار ✅ مثال: The hunters tracked their quarry through the dense f ...
✍ توضیح: A state of confusion or uncertainty 🔍 مترادف: dilemma 💡 معادل فارسی: سردرگمی؛ مخمصه، دوراهی ✅ مثال: She was in a quandary about whether ...
✍ توضیح: attractive in an unusual or old - fashioned way 🔍 مترادف: charming 💡 معادل فارسی: قدیمی و جالب ✅ مثال: The quaint cottage had colorful ...
✍ توضیح: To feel afraid or lose courage 🔍 مترادف: blench 💡 معادل فارسی: جا زدن ( از ترس ) ✅ مثال: She quailed at the sight of the towering wave ...
✍ توضیح: A difficult or dangerous situation 🔍 مترادف: morass 💡 معادل فارسی: باتلاق ( کنایه از شرایط سخت؛ به طور مثال میگیم فلانی در باتلاقی از مش ...
✍ توضیح: To drink something quickly and with pleasure 🔍 مترادف: Gulp 💡 معادل فارسی: سر کشیدن ( با لذت ) ✅ مثال: He quaffed the cold lemonade af ...
✍ توضیح: A person who tricks others 🔍 مترادف: charlatan 💡 معادل فارسی: شارلاتان؛ آدم دغل باز ( مخصوصاً پزشک شیاد ) ✅ مثال: The quack claimed hi ...
⚠️ دوستان دقت کنید که املای درست این کلمه complacency می باشد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند: ✅ فعل ( verb ) : _ ✅️ اسم ( noun ) : haughtiness / hauteur ✅️ صفت ( adjective ) : haughty ✅️ ق ...
سلام و عرض ادب خیلی ممنونم از دکتر شکیبی نژاد عزیز بابت اشاره به این نکته 🙏
اگر فعل باشد، به معنی ( وادار کردن، ناگزیر کردن ) هم می باشد
✅️ جهنم ❗️دقت کنید که معنای کنایی جهنم مد نظر است مثلا وقتی می گوییم فلانی در یک جهنم دارد زندگی می کند، معنای کنایی آن این است که فلانی در مکانی اس ...
چماق
👇 With your arms akimbo
پرندگان مهاجر
مشاور حقوقی
⚠️ دوستان دقت کنید که املای درست این کلمه counsellor و یا counselor می باشد
شیک و پیک کردن
✍️ چوب لای چرخ کسی گذاشتن ✍️ سنگ جلو پای کسی انداختن
✍️ چوب لای چرخ کسی گذاشتن ✍️ سنگ جلو پای کسی انداختن
✍️ چوب لای چرخ کسی گذاشتن ✍️ سنگ جلو پای کسی انداختن
✍️ چوب لای چرخ کسی گذاشتن ✍️ سنگ جلو پای کسی انداختن
✍️ نفت رو آتش ریختن ( کنایه از بدتر کردن وضعیت )
✍️ نفت رو آتش ریختن ( کنایه از بدتر کردن وضعیت )
یکی از معانیش میتونه " زحمت پذیرایی را کشیدن " باشه
✍️ شدیدا باور داشتن ✍️ از اعماق وجود حس کردن ( علی رغم هیچ گونه دلیل و مدرکی ) ✍️ از ته دل احساس کردن
✍️ شدیدا باور داشتن ✍️ از اعماق وجود حس کردن ( علی رغم هیچ گونه دلیل و مدرکی ) ✍️ از ته دل احساس کردن
✍️ walls have ears
✍️ to be living on easy street
✍️ در ناز و نعمت زندگی کردن