پیشنهاد‌های سید محراب میرکریمی (١٩,٤٧٣)

بازدید
٥,٠١٥
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Pleasant to taste or acceptable to mind 🍽️ 🔍 مترادف: Tasty, agreeable ✅ مثال: The chef prepared a palatable dish ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: The roof of the mouth or a person's sense of taste 🔍 مترادف: Taste, flavor ✅ مثال: She has a refined palate, abl ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Requiring a lot of careful effort 🛠️ 🔍 مترادف: Diligent, meticulous ✅ مثال: The artist's painstaking attention t ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: A song or tribute of praise 🎶 🔍 مترادف: Hymn, tribute ✅ مثال: The community gathered to sing a paeon in honor of ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: A thick - skinned animal, especially elephants, rhinos, and hippos. 🐘 🔍 مترادف: Elephant, heavyweight ✅ مثال: Th ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: The shadow around a darker shadow. 🔍 مترادف: Umbra, shade ✅ مثال: The penumbra of the eclipse cast a soft shadow ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: Occurring daily 🔍 مترادف: ordinary; day - to - day 💡 معادل فارسی: یومیه؛ روزمره ✅ مثال: Despite the quotidian challenges of life, she r ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: Occurring daily 🔍 مترادف: ordinary; day - to - day 💡 معادل فارسی: یومیه؛ روزمره ✅ مثال: Despite the quotidian challenges of life, she r ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: The minimum number of members needed to conduct a meeting 🔍 مترادف: minimum attendance 💡 معادل فارسی: حد نصاب ✅ مثال: The meeting could ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: seeming to ask a question without saying anything 🔍 مترادف: puzzled; questioning 💡 معادل فارسی: پرسش گرانه ✅ مثال: He gave her a quizzi ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: To shake or tremble 🔍 مترادف: tremble; quiver 💡 معادل فارسی: لرزیدن؛ جنبیدن ✅ مثال: She could see his hands quiver slightly as he spoke

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: A traitor who collaborates with an enemy 🔍 مترادف: traitor 💡 معادل فارسی: خائن؛ وطن فروش ✅ مثال: The government labeled him a quisling ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: strange or unusual, especially in a way that is unpleasant or worrying 🔍 مترادف: Oddity 💡 معادل فارسی: خصلت عجیب و خاص ✅ مثال: Her quir ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: A clever or witty remark. 🔍 مترادف: joke; jest 💡 معادل فارسی: شوخی؛ بذله ✅ مثال: He lightened the mood with a quip about the situation

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: A question or inquiry 🔍 مترادف: Question 💡 معادل فارسی: پرس و جو؛ پرسمان ✅ مثال: if you have any queries please telephone our office

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: complaining and annoyed 🔍 مترادف: peevish 💡 معادل فارسی: نالان؛ گله مند ✅ مثال: The querulous child constantly complained about his toys

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: Feeling sick or uneasy 🔍 مترادف: Nauseous 💡 معادل فارسی: دچار تهوع ✅ مثال: She felt queasy after the roller coaster ride

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: A platform by the water for loading and unloading ships 🔍 مترادف: Dock 💡 معادل فارسی: اسکله ✅ مثال: The cargo ship was anchored at the ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: To stop something forcefully 🔍 مترادف: Suppress 💡 معادل فارسی: سرکوب کردن ✅ مثال: The government quickly quashed the rebellion

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: Something or someone being pursued 🔍 مترادف: Prey 💡 معادل فارسی: صید؛ شکار ✅ مثال: The hunters tracked their quarry through the dense f ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: A state of confusion or uncertainty 🔍 مترادف: dilemma 💡 معادل فارسی: سردرگمی؛ مخمصه، دوراهی ✅ مثال: She was in a quandary about whether ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: attractive in an unusual or old - fashioned way 🔍 مترادف: charming 💡 معادل فارسی: قدیمی و جالب ✅ مثال: The quaint cottage had colorful ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: To feel afraid or lose courage 🔍 مترادف: blench 💡 معادل فارسی: جا زدن ( از ترس ) ✅ مثال: She quailed at the sight of the towering wave ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: A difficult or dangerous situation 🔍 مترادف: morass 💡 معادل فارسی: باتلاق ( کنایه از شرایط سخت؛ به طور مثال میگیم فلانی در باتلاقی از مش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: To drink something quickly and with pleasure 🔍 مترادف: Gulp 💡 معادل فارسی: سر کشیدن ( با لذت ) ✅ مثال: He quaffed the cold lemonade af ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✍ توضیح: A person who tricks others 🔍 مترادف: charlatan 💡 معادل فارسی: شارلاتان؛ آدم دغل باز ( مخصوصاً پزشک شیاد ) ✅ مثال: The quack claimed hi ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

⚠️ دوستان دقت کنید که املای درست این کلمه complacency می باشد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند: ✅ فعل ( verb ) : _ ✅️ اسم ( noun ) : haughtiness / hauteur ✅️ صفت ( adjective ) : haughty ✅️ ق ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

سلام و عرض ادب خیلی ممنونم از دکتر شکیبی نژاد عزیز بابت اشاره به این نکته 🙏

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اگر فعل باشد، به معنی ( وادار کردن، ناگزیر کردن ) هم می باشد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

✅️ جهنم ❗️دقت کنید که معنای کنایی جهنم مد نظر است مثلا وقتی می گوییم فلانی در یک جهنم دارد زندگی می کند، معنای کنایی آن این است که فلانی در مکانی اس ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

چماق

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

👇 With your arms akimbo

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پرندگان مهاجر

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٥

مشاور حقوقی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

⚠️ دوستان دقت کنید که املای درست این کلمه counsellor و یا counselor می باشد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

شیک و پیک کردن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

✍️ چوب لای چرخ کسی گذاشتن ✍️ سنگ جلو پای کسی انداختن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

✍️ چوب لای چرخ کسی گذاشتن ✍️ سنگ جلو پای کسی انداختن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

✍️ چوب لای چرخ کسی گذاشتن ✍️ سنگ جلو پای کسی انداختن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

✍️ چوب لای چرخ کسی گذاشتن ✍️ سنگ جلو پای کسی انداختن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

✍️ نفت رو آتش ریختن ( کنایه از بدتر کردن وضعیت )

پیشنهاد
١

✍️ نفت رو آتش ریختن ( کنایه از بدتر کردن وضعیت )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معانیش میتونه " زحمت پذیرایی را کشیدن " باشه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

✍️ شدیدا باور داشتن ✍️ از اعماق وجود حس کردن ( علی رغم هیچ گونه دلیل و مدرکی ) ✍️ از ته دل احساس کردن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

✍️ شدیدا باور داشتن ✍️ از اعماق وجود حس کردن ( علی رغم هیچ گونه دلیل و مدرکی ) ✍️ از ته دل احساس کردن

پیشنهاد
١

✍️ walls have ears

پیشنهاد
١

✍️ to be living on easy street

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

✍️ در ناز و نعمت زندگی کردن