inhabited

/ˌɪnˈhæbətəd//ɪnˈhæbɪtɪd/

دارای سکنه، مسکونی، زیستگردار، اباد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having residents; populated.
متضاد: unoccupied

جمله های نمونه

1. an inhabited island
جزیره ای که دارای سکنه است

2. a forest inhabited by various animals
جنگلی که جانوران گوناگون در آن زندگی می کنند

3. The woods are inhabited by many wild animals.
[ترجمه گوگل]در جنگل ها حیوانات وحشی زیادی زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]جنگل توسط بسیاری از حیوانات وحشی ساکن شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This neighborhood is inhabited by rich people.
[ترجمه سیدکاظم برزیگر] سکنه ی این محله، ثروتمندا، هستند.
|
[ترجمه گوگل]این محله محل سکونت افراد ثروتمند است
[ترجمه ترگمان]این محله مسکونی مردم ثروتمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When the tide ebbs it's a rock pool inhabited by crustaceans.
[ترجمه گوگل]وقتی جزر و مد کاهش می یابد، یک استخر سنگی است که سخت پوستان در آن زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]وقتی جزر و مد این یک استخر صخره ای که در آن پر از خرچنگ است قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These remote islands are inhabited only by birds and small animals.
[ترجمه گوگل]در این جزایر دور افتاده فقط پرندگان و حیوانات کوچک زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]این جزایر دور افتاده تنها در میان پرندگان و حیوانات کوچک ساکن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The ancient Britons inhabited these parts of England before the Roman invasion.
[ترجمه گوگل]بریتانیایی‌های باستان قبل از حمله رومیان در این بخش‌های انگلستان ساکن بودند
[ترجمه ترگمان]انگلیسیان قدیم پیش از هجوم رومیان در این نواحی از انگلستان ساکن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is the oldest continuously inhabited city in America.
[ترجمه گوگل]این قدیمی ترین شهر دائماً مسکونی در آمریکا است
[ترجمه ترگمان]این شهر قدیمی ترین شهر مسکونی در آمریکا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The cottage had not been inhabited for a while.
[ترجمه گوگل]مدتی بود که کلبه مسکونی نبود
[ترجمه ترگمان]کلبه مدتی در آن سکونت نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They stumble across a ghost town inhabited by a rascally gold prospector.
[ترجمه گوگل]آنها به طور تصادفی با یک شهر ارواح روبرو می شوند که در آن یک جوینده شرور طلا زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]سکندری خوردند و سکندری خوران از شهری که یک جوینده طلا در آن سکونت داشتند عبور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The island used to be inhabited .
[ترجمه گوگل]این جزیره قبلاً مسکونی بوده است
[ترجمه ترگمان]جزیره قبلا در آن زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Phantoms and chimeras inhabited her brain.
[ترجمه گوگل]فانتوم ها و واهی ها در مغز او ساکن بودند
[ترجمه ترگمان]ارواح و اوهام در مغز او ساکن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All seats have been inhabited by students.
[ترجمه گوگل]تمامی صندلی ها محل سکونت دانشجویان بوده است
[ترجمه ترگمان]همه صندلی ها اشغال شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The valley is inhabited by the Dani tribe.
[ترجمه گوگل]این دره محل سکونت قبیله دانی است
[ترجمه ترگمان]این دره به قبیله دانی تعلق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• populated, settled, lived in, having inhabitants

پیشنهاد کاربران

سَرایافته
Inhabit ( live in ) : زندگی/سکونت کردن ( v )
Inhabitant : ساکن - مقیم - زیست گر - اهل ( n )
Inhabitation/Inhabitancy : سُکنی - اقامت - زیست ( n )
Inhabitable : قابل سکونت ( adj )
Inhabited : پر از سکنه - دارای سکنه - مسکونی - آباد ( adj )
...
[مشاهده متن کامل]

uninhabited : خالی از سکنه - غیر مسکونی ( adj )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : inhabit
اسم ( noun ) : inhabitant / inhabitation / inhabitancy
صفت ( adjective ) : inhabited / inhabitable
قید ( adverb ) : _
محل سکونت
مکان مسکونی
دارای سکنه.

بپرس